یادی از جمشید شیبانی، خواننده ترانه «سیمینبری»
۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبهموسیقی اصیل ایرانی همچنان در اوج بود و طرفداران پر و پا قرص خود را داشت که برخی از همین خوانندگان سنتی به فکر ایجاد تنوعی در این نوع موسیقی افتادند. جواد بدیعزاده با ترانهای که بر روی یک آهنگ والس غربی ساخته شده بود، پا به میدان گذاشت و بنا به گفته جمشید شیبانی فردی به نام "منزوی" نیز با ترکیبی از همین نوع آهنگها جائی در میان پاپخوانان مدرن برای خود باز کرده بود.
بشنوید: در باره جمشید شیبانی به مناسبت سومین سال خاموشی او
جمشید شیبانی در آغاز همراه با مجید محسنی در سال ۱۳۱۷ به مدرسه هنرپیشگی رفت. پیشپردهخوانی در تئاترهای معروف آن زمان از جمله کارهای باب روز بود. نخست به عنوان پیشپردهخوان در تئاتر نصر به کار مشغول شد. دو سال بعد همزمان با تاسیس رادیو ایران او نخستین ترانه مدرن پاپ خود را با عنوان "بی تو" در رادیو خواند. اما ترانهای که شیبانی را به اوج شهرت رسانید، "سیمینبری" بود که همچنان با وجود گذشت سالهای دراز در یادها باقی مانده است.
پنج سال پیش جمشید شیبانی برای شرکت در مراسم بزرگداشتش به لندن آمده بود. بیش از هشتاد سال داشت اما همچنان بدون خمیدگی راه میرفت و با وجود عمل سختی که بر روی پایش کرده بودند، نشانی از ضعف و پیری در او مشاهده نمیشد. همه او را مردی شیکپوش و خوشچهره میشناختند. در سالهای هشتاد زندگی همچنان شیک بود و چهرهاش از سن و سالش کمتر مینمود. تنها صدایش بود که دیگر به رسائی گذشته نبود. عمل جراحی صدایش را خشدار کرده بود و دیگر قادر به خواندن نبود. به همین دلیل این "ستار" بود که در آغاز برنامه جور او را کشید و سیمینبری را به یاد آن روزها خواند.
شیبانی از دوران کودکی و آشنائیاش با این نوع موسیقی می گوید: «من از خانواده هنر هستم. کسی غیر از من از این خانواده زنده نمانده است. پدر بزگ من پدر موسیقی ایران است. میرزا عبدالله که هفت دستگاه را به وجود آورده. مادر من وقتی پدرش فوت میکند به صبا که در آن زمان نه ساله بود و احمد عبادی (داییاش) که هفت ساله بود درس سه تار میداد. صبا سه تار را خیلی بهتر از ویولن میزده. در هفده سالگی سروان حسین خان ری که در ارتش و شاگرد لومر و مین باشیان بود به صبا نت یاد می داده. خانواده هنر متعلق به من است. هیچکس مثل من از موسیقی ایرانی اطلاع ندارد. من تمام گوشههای آوازهای هفت دستگاه را به خوبی اطلاع دارم و حاضرم با بسیاری از این تحصیل کردهها بنشینم و صحبت کنم ببینیم که کدامشان بهتر از من می دانند. البته به جز آقای شهناز و فرهنگ شریف و یاحقی و...چون اینها واقعا استادند در این کار.»
جمشید شیبانی همزمان با کار در رادیو در مطبوعات هم قلم میزد و خبرهای سینمایی را در اختیار آنان میگذاشت. او با استفاده از کارت خبرنگاری مجله تهران مصور به آمریکا رفت تا ادامه تحصیل بدهد. مادر او مثل همه مادران دیگر آرزو داشته که پسرش دکتر شود. شیبانی با یک کشتی جنگی همراه با یازده ایرانی دیگر عازم آمریکا شد. چند صباحی هم برای برآورده کردن آرزوی مادر به دانشگاه رفت: «چند وقت کوتاهی رفتم در دانشگاه، فیزیک و شیمی خواندم که بنا به خواهش مادرم دکتر بشوم. ولی دیدم هیچ میلش را ندارم و اصلا توی کلهام نمیرود. این بود که همان کارهای هنری را شروع کردم. من اولین شاگرد ایرانی "سانتا مونیکا" کالج و "یو سی ال ای" هستم در امور سینما و موسیقی.»
شیبانی در آمریکا با مشهورترین بازیگران هالیوودی آشنا شد. فرصتی که برای هر کسی پیش نمیآید. اما آنگونه که خود میگوید کارت خبرنگاری سینمایی به کمکش آمد: «من در ضمن تحصیل، خبرنگار سینمایی تهران مصور بودم و برای اطلاعات و سایر مجلات هم گه گدار مینوشتم. از سال ۱۹۴۷ عضو انجمن روزنامهنگاران خارجی"گلدن گلوب" شدم. از همان زمان مرا به استودیوها دعوت کردند و توانستم با تمام بزرگان فیلم مصاحبه کنم.»
جمشید شیبانی اما با وجود همه این کارها پرداختن به موسیقی را هیچ گاه از یاد نبرد. همزمان موزیک فیلم نوشت و ترانه سرود. تنها در یک فیلم با "همفری بوگارت" همبازی شد. نقش یک سرباز ترک در این فیلم به او محول شده بود. اما او با "موسیقی لسآنجلسی" چندان میانهای نداشت و میگفت: «من اصلا خوشم نمیآید راجع به موسیقی لسآنجلسی و این حرفها حرفی بزنم. اینها موسیقی خودشان است و اشعاری است که بچه ها از سن دوازده تا هفده، هژده سالگی دنبال این نوع آهنگها هستند. چون درک شعر را ندارند. فقط میخواهند آهنگی باشد که با آن برقصند. حالا طبل هم بزنی میرقصند. فریاد هم که بزنی میخوانند.»
شیبانی اما مخالف موسیقی ریتمیک نبود. او ریتم شش هشتم را بهترین ضرب موسیقی میدانست و معتقد بود که بهترین موسیقی رقص مال ایران است. از عارف و شیدا به این سو. ترانهی "اصفهان" که معین آن را خوانده، یکی از ترانههای معروف به یادگار مانده از شیبانی است.