نصرت پزشكيان، پل ميان شرق و غرب در رواندرمانى
۱۳۸۵ تیر ۸, پنجشنبهمثبت Positivie Psychotherapie در محل اهداى جايزه انجام داده است. دكتر پزشكيان در ماه ژانويه ۲۰۰۶ نيز نشان لياقت آلمان را از سوى رييس جمهور آلمان دريافت كرد.
آقای دکتر نصرت پزشکیان، شنوندگان ما برایمان مینویسند که دوست دارند با چهرههای موفق ایرانی در آلمان آشنا بشوند. خوشبختانه امشب ما این فرصت را داشتیم که با شما و دو تن دیگر از پزشکان برجسته در اینجا آشنا بشویم. اول یک سوال دارم كه شايد بسيار ساده باشد، ولی بهرحال مايلم مطرح كنم: شما رمز موفقیتتان در اینجا را چه میدانید؟
پزشکیان: در کارم را میگویید؟
بله.
پزشکیان: من اینجا سعی کردم اصول و روش شرقی را با متدهای غربی بیامیزم و یک وحدت در کثرت بوجود بیاید. چون هم در شرق چیزهای بسيار مثبتی وجود دارد و هم در غرب. و الان، چون ما در عصر تازهای هستیم که تفاوتهای فرهنگی را باید حل وفصل کرد، این است که من روی این قسمت در ۴۰ سال گذشته کار کردهام که چگونه میشود واقعا این وحدت را در کثرت بوجود آورد.
یعنی پاسخى بوده است در ضمن به نیاز جامعه اروپايیاى مثل آلمان؟
پزشکیان: مثل آلمان که موقعیتهای خیلی خوبی به ما میدهد که ما قسمتهای دیگرمان را تکامل بدهیم. مثلا در غرب، بخصوص در آلمان، به سلامتی و کار و اینها خیلی توجه میکنند. قسمتهای رابطه اجتماعی کوتاه میآيد و بعد هم رابطه با آینده. شرقیها زیاد به مهمان و دوستی و آشنا و اینها و به آینده مىپردازند، منتها به موضوع سلامتی و کار آنطور که باید دقت نمیکنند. این است که دو طرف میتوانند از همدیگر یاد بگیرند. مىبينيم که تفاوتهای فرهنگی فقط سبب نمیشود آدمها همدیگر را پرپر بکنند، بلکه آنها مىتوانند همدیگر را تکمیل بکنند.
میتوانیم بگوییم که کار شما نمونهایست كه نشان مىدهد نه تنها، آنطور که معمولا گمان میرود، اين غربیها هستند که به ما میتوانند چیزی بدهند، بلکه ما هم میتوانیم به فرهنگ آنها چیزی ببخشيم...
پزشکیان: شما سوال بسیار خوبی کردید. این روشی است که ما به آن پی بردیم و در رابطه با جایزه بزرگی که پرزیدنت آلمان به ما داده، گفتهاند که ما پلی هستیم بین شرق و غرب که این پيوندها را برقرار مىکنیم. این است که ما وقتی یک آلمانی برای معالجه پیش ما میآید، میپرسیم که چه گونه میتواند بهتر افراد خارجی را که پیشاش هستند بفهمد، یک خارجی که میآید میگویيم، چه گونه میتواند از روش ممالك ديگر یاد بگیرد. و این به این وسیله از اول در برنامه هست که به این تفاوتهای فرهنگی توجه کنیم و سهتا اصل هم مهم است. اینکه هرکسی میتواند ناراحتی و غم و غصه داشته باشد، مهم این است که آدم خوشبین بماند. میگوید: شاد بودن هنر است/ شاد کردن هنری بالاتر/ بیغمی عیب بزرگیست که دور از ما باد/ شاد بودن هنرست. این است موضوع که آدم خوشحال باشد و فکر نکند فقط با پول و وسایل دیگر آدم خودش را خوشبخت احساس بکند. ابتدا باید آدم یک بلوغ زندگی پیدا بکند. وقتی برحسب آزمایشهایی که ما کردیم، علم و دین انسان باید با هم کار بکنند. اگر دین زیاد توجه به علم نکند، یا علم به آن توجه نکند ناراحتیهای بسیار بوجود میآید.
آقای دکتر پزشکیان، میتوانم یک سوال نسبتا خصوصی از شما بکنم؟ چرا آلمان را برای كار و زندگی انتخاب کردید؟
پزشکیان: من آنموقع پدرم داروساز و حکیم بود و اینها با کارخانههای بایر و مرک و داروسازی کار میکردند. من آمدم اینجا، هم نمایندگی برای ایران درست کردم و هم به آمریکا نرفتم، برای اینکه خیلی دور بود و قبل از اینها، ایران و آلمان هم رابطه خوبی داشتند و منهم از اینجا با افرادشان همکاری خوبی داشتم و موقعیت خوبی برای تکامل پیدا کردم. و آلمانیها خیلی علاقه دارند به این موضوع که چه گونه آدم تفاوتهای فرهنگی را حل بکند، منتها کمتر کسی را در اين بخش داشتند. اما با چهارقسمتی که ما تعریف کردیم، سلامتی، کار، رابطه اجتماعی و آینده، و اينكه نزدیک و دور را چه جوری با هم آدم میتواند توام بکند، خیلی از دکترهایی که با ما کار کردند این روش را بکار میبرند. بیش از ۳۸هزار دکتر پیش ما کارآموزی کردند و همه یاد میگيرند چه جوری با مریضهای خارجیشان بهتر رابطه برقرار کنند، و آنها را بفهمند. و شرقیها هم میفهمند چه جوری از جنبههای مثبت اروپا و آمریکا استفاده بکنند.
تا چه حد هنوز خود ایران در زندگی شما نقش ايفا مىكند؟
پزشکیان: من در نطقام گفتم که من در خانوادهای بزرگ شدهام که پدر و مادرم بهایی بودند و ما را از بچگی با ۸ دين بزرگ دنیا آشنا کردند. یعنی هر هفته برای یکی بود. یکهفته برای اسلام، یکی برای مسیحیت، یکی برای یهودیت و یکی برای زرتشتی بود و اینها. هر هفته ما یک دین را یاد میگرفتیم. این است که این به من خیلی کمک کرد تا یک دید جهانی پیدا بکنم که فقط از روی یک دین پیش نروم. برای اینکه وقتی بخواهید افراد مختلف را بشناسيد، باید طرزفکر، دینشان، آیینشان و روششان را هم بشناسيد. این است که دکترها پیش ما یاد میگیرند که با افرادی که میآیند پیششان با ادیان مختلف چه جوری با اینها حل و فصل بکنند. و این در زندگی من باید بگویم خیلی موثر بوده.
آیا بهایی بودن شما نقشی دارد در اینکه نتوانید یا نخواهید در ایران زندگی بکنید؟
پزشکیان: نه، ایران که آیندهاش از جهت بهاییها خیلی عالی است، منتها یک خرده بالا و پایین خواهد داشت. من قدیمها میرفتم شیراز، در دانشگاه شیراز برنامههايی داشتم در بیمارستانهای روانی و همکارهایی که با من تماس دارند ما با هم کار میکنیم. دو نفر از همکاران رفتند ایران در جلسات کنگره شرکت کردند، ولی من امیدوام این مشکلات دین و آیین و این چیزها در ایران بهتر بشود که موضوع جهانبینیمان را بالا ببریم. فردوسی میگوید که چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان. این شادی خیلی مهم است که آدم داشته باشد، که در زندگی هدفی داشته باشد. زندگی ارزش دارد و از تمام مردم از هرکسی میشود چیزی یاد گرفت.
جایزهای که امروز به شما داده شد، جایزه ابوعلیسینا، چه جایگاهی برایتان دارد؟ شما نسبتا جایزههای زيادى دریافت کردهاید.
پزشکیان: در کتابهایی که من نوشتم، یکی از آنها ۳۷ سال پیش بوده، در آنجا من از رازی و از ابوعلیسینا آوردهام که اینها را در کارمان با دکترهایی که در نظام پزشکی پیش ما میآیند، اینکه یاد بگیرند قسمت سايكوسماتيك را از این چیزها بهرهای ببرند و بسیار بسیار استفاده میکنند، به مریضهایشان یاد میدهند. خیلی رازی و ابوعلیسینا داستانهایی خیلی عالی دارند و چه جوری با مریضهای سخت روبرو میشدند. بعدا، ضربالمثلهای شرقی، داستانهای شرقی را سعی کردهام در کارم بکار ببرم. مثلا، چه داستانی برای ریزش مو، چه داستانی برای وقتی که آدم خوابش خراب است، وقتی ازدواجاش خراب است و ناراحتی دارد، ناراحتی قلب، روماتیسم و آسما. برای هر کدام از اینها ما داستانهای مخصوص داریم و ضربالمثلهای مخصوص. مثلا وقتی آدم میگوید، از غصه بیچاره جگرش آب شد یا سرم گیج میرود یا زبانم خشک شد و یا قدرت راه رفتن دیگر ندارم همه اینها جنبههای روانتنی را نشان میدهد. و اینها را درست کردهایم و برای هر بیماریاى بکار میبریم.
میتوانم از شما خواهش کنم داستانی را که من از رادیوى WDR آلمان شنیدم و به زبان آلمانی شما تعریف کردید، راجع به مردی که مدام زنهایى را كه مىگرفت طلاق میداد، به فارسی برایمان بگویید؟
پزشکیان: بله! یکنفر بود که ژورنالیست بود... شما کی شنیدید داستان را؟
پانزده سال پیش.
پزشکیان: عجب حافظه خوبی دارید! میبینید داستانها چه جوری اثر میکنند. پانزدهسال است و شما هنوز بخاطر دارید. گاهی اوقات افراد که مرا میبینند، میگویند دهسال پیش شما در کلینک ما بودید و نطقی کردید و فلان داستان را بکار بردید و من خیلی از آن خوشم آمد و بکار بردم. یعنی داستانها اینطور اثر دارند، چون آدم میتواند از آن استفاده بکند. و آن داستان این بود، این مرد ژورنالیست میخواست برای بار ششم طلاق بگیرد و میخواست بگوید که زنها تقصیر داشتند. آنوقت من این داستان را گفتم که یک کبوتر جوانی آمد پیش یک کبوتر مسنی گفت، من یک ناراحتی دارم. میتوانی به من کمک بکنی؟ و گفت، من هرچه لانه و آشیانه درست میکنم بعد از یک مدتی بوی گند میدهد. چکار بکنم؟ گفت، هی جا عوض میکنم، بازهم بوی گند میآید. این یکی گفت، آن جا عوض کردنها زیاد اثری ندارد. این گند از خودت هست که میآید. آنوقت این را این ژورنالیست گرفت و برای اولین بار درباره خودش صحبت کرد که در چه خانوادهای بزرگ شده، پدر و مادرش سیرک داشتند و در این سیرک خانمهای مختلفی بازی میکردند و به این بچه خیلی علاقه داشتند، چون جوان خیلی زیبای خوبی بود. و این عادت کرده بود با خانمهای مختلف روبرو بشود، اینکه بوساش بکنند، نازش بکنند و به این طریقه عادت کرده بود. این جریانها را نوشت و یکی از جریانهایش این بود که مادربزرگاش که خیلی به او علاقه داشت، وقتی این هفدهسالش بود، مادربزرگاش مرد و پدر و مادر حتا او را به آرامگاه نبردند. این ناراحتی را، پدر و مادر میخواستند این غصه بهدلش نیاید و ناراحت نشود. و این خیلی در او اثر کرده بود و مرگ مادربزرگ را با او ما بعد از اینهمه سال حل و فصل کردیم و رابطهاش با مرگ و زندگی و اینها خیلی بهتر شد که بعدا خانمش را هم آورد که با او مسئله داشت، این مسایلاش هم حل شد و توانست به این طریق رابطه خوبی با همسرش پیدا بکند.
اگر بخواهید با جوانهای ایرانی بعنوان پزشک حاذق و موفق، تجربهاي را در ميان بگذاريد، به آنها چه میگویید؟
پزشکیان: این ناراحتیهایی که الان در دنیا هست و در ایران هم هست و به کشورهای دیگر هم اثر کرده، اینها یک چیزهای موقتیست، اینها تغییر خواهد کرد. و این عصر را، عصرى که ما الان داریم، یک عصرى است که از یک جهت خیلی عوامل ناراحتی و گرفتاری و اینها ایجاد میکند، از یک جهت یک شانس بزرگی در زندگی ماست که ما وحدت در کثرت را پیببریم. درباره کسی بد نگوییم، وقتی نمیشناسیمش و از حرف یکی شنیدهایم. و سعی بکنیم موضوع دین و علم را با هم در زندگی روزانهمان وارد بکنیم. چیزی که به عقل نمیخورد قبل نکنیم. زیر دین زدن هم فایدهای ندارد، ملابازی زیاد هم فایده ندارد، بلکه باید یاد گرفت که فرق ایمان، دین و مذهب چه هست. تمام ادیان برای تکامل بشر، برای وحدت بشر آمدهاند. ولی وقتی ما بیماری بیگانگی را به اینها میدهیم، اینها ضررهای خیلی زیادی دارند.