معرفى «آفساید» برای نامزدى اسکار بهترین فیلم خارجی؟ / گفتگويى با جعفر پناهى
۱۳۸۵ شهریور ۷, سهشنبه
بارکر با اشاره به «کارنامه درخشان آفساید در جشنوارههای جهانی فیلم» در خواست کرده که مسئولان سینمایی کشور شرایط را برای حضور این فیلم در رقابتهای اسکار فراهم کنند. یکی از پیش شرطهای شرکت فیلمهای خارجی در این جشنواره نمایش حداقل یک هفتهای آنها در کشور و معرفی آن توسط مقامات رسمی است.
پس از دایره و طلای سرخ، آفساید سومین فیلم جعفر پناهی است که به رغم شانسی که اهل فن برای آن قائل هستند، از شرکت در این جشنواره جهانی محروم میماند. سه فیلم آخر پناهی به رغم موفقیتهای بسیاری که در جشنوارههای جهانی به دست آوردند مجوز اکران عمومی در ایران را دریافت نکردهاند.
(براى شنيدن گفتگو با جعفر پناهى، فايل صوتى پايان صفحه را كليك كنيد!)
مصاحبهگر: بهزاد كشميرىپور (گزارشگر صداى آلمان در تهران)
*******************
دويچهوله: در حاليكه كارهاى اخير شما، در ايران اجازهى اكران عمومى پيدا نكردند، همهى آنها در فستيوالهاى معتبر دنيا جوايز متعدد و مهمى را كسب كردهاند. آيا به اين ترتيب سينماى ايران رفته رفته داراى يك بخش توليدات صادراتى مىشود؟ و تكليف شما با مخاطب اصلىتان كه بالاخره در وهلهى اول ايرانىها باشند، چه مىشود؟
جعفر پناهى: شما وقتى مىگوييد، توليد صادراتى يعنى يك كار برنامهريزى شده كه حالا اين فيلمها ساخته بشود و در خارج از ايران به نمايش در بيايد و در ايران به نمايش در نيايد. يعنى مىتواند، يك سيستمى را اينگونه برنامهريزى كرده باشد كه در كشور اين فيلمها به نمايش در بيايد، و در خارج فيلمهاى ديگرى. در حاليكه اصلا اينها با اين نوع فيلم ساختن مشكل دارند و وقتى كه تو فيلمساز هستى و مىخواهى فيلمى را بسازى، بايد اول نگاه كنى و ببينى كه جزو كدام جريان سينمايى قرار گرفتهاى؟
دويچهوله: منظور من هم همين است، كه شما را وادار مىكنند که در واقع محصولاتتان فقط به خارج از ايران صادر بشود؟
جعفر پناهى: نه، آنها هم حتى وادار نمىكنند. ببينيد، وقتى مىگوييم، وادار مىكنند، يعنى اين امكان را مىگذارند كه ما يك فيلم را بسازيم و بعد اين امكان را مىسازند كه ما اين فيلم را خارج از ايران به نمايش در بياوريم. نه، من مىگويم كه حساب و كتاب از دستشان در رفته، يعنى اين جاها ديگر نمىتوانند كنترل بكنند. مثلا، اجازه نمىدادند، من فيلم «فسايد» را بسازم. يعنى آقاى معاونت سينمايى وقت گفته بود، پناهى بايد اول بيايد، آن طورى كه ما مىگوييم، «طلاى سرخ» را كوتاه كند، بعد از اينكه كوتاه كرد، فيلم را به نمايش در بياورد تا بعد از يكسال بتواند، تازه شروع كند فيلم بعدىاش را بياورد كه تازه [آنوقت شايد] بگذاريم بسازد يا نسازد. خب، اگر من مىخواستم اين كار را بكنم، زمان را از دست داده بودم و مسابقهى ايران با بحرين ديگر وجود نداشت كه من بتوانم اين فيلم را بسازم. پس من هم بايد كلك مىزدم، يك راهى را پيدا مىكردم، اين راه اين بود كه اول از همه بروم ميانبر بزنم، از يك جايى ديگر امكانى را بگيرم. بعدش اين بود كه يك فيلمنامهى قلابى بدهم، و بعدش اين بود كه يك نفر ديگر را به جاى خودم به عنوان كارگردان معرفى كنم. اصلا با ساخته شدن اين فيلم در اينجا مخالف بودند و نمىشد آن را ساخت، يعنى هيچ برنامهريزى از طرف اينها نمىتوانست صورت بگيرد. دوم اينکه اينها نمىتوانستد، در ارائهاش هم هيچ دخالتى بكنند. به دليل اين که قبل از هر چيزى من فيلم را بردم آن طرف، كارهاى صداگذارى را كردم كه در حد يك دىوىدى كوچك است كه در جيب بغل من جا مىگيرد. اين را بردم آن طرف، راحت توانستم آن را تبديل به فيلم ۳۵ ميليمترى كنم، كارهاى صداگذارىاش را كردم و فيلم را به جشنوارهى برلين ارائه دادم. اينها نه توانستد در توليدش نظرى بدهند و نه در ارائهى فيلم به خارج از كشور. وقتى كارگردانى در كشورى به اين شكل زندگى مىكند، اتقاقا در چنين شرايط بستهاى مىتواند، راههاى گريزش را پيدا كند كه چطورى مىتواند، اين كار را بكند. اين در دست آنها نيست. اما مثلا جايى مثل اسكار در دست اينهاست، يعنى تابع نظر اينهاست. اينها بايد اول اجازه بدهند تا فيلم حداقل يك هفته در كشور پخش بشود، و بعد خودشان فيلم را به اسكار معرفى كنند. در كن، در برلين من مىتوانم خودم فيلم را ببرم و نشان دهم، اما در اسكار نمىشود. يعنى بهخاطر همين است كه فيلمهاى من در اين مدت بايكوت شده و اجازه نمىدهند كه در اسكار به نمايش در بيايد.
دويچهوله: جايزههاى متعددى كه شما در خارج بدست آورديد، به هر عنوان، از هر زاويهاى كه نگاه بكنيم، نام ايران و جمهورى اسلامي را بارها در رسانههاى بينالمللى و در سراسر جهان مطرح كرده، يعنى اين چيزى است كه از نظر مسئولين جمهورى اسلامى نبايد الزاما منفى باشد، در نتيجه بايد تلاش بكنند كه اين فيلم مطرح بشود. اين تناقض را چگونه توضيح مىدهيد؟
جعفر پناهى: وقتى كه من از همين جشنوارهى برلين برمىگشتم، روزنامهى دولتى كيهان نوشت كه برلين جايزهى خود را به يك فيلم ضد ايرانى داد. نظر مسئولين اين مملكت در مورد فيلمهاى سينمايى ما اين است. ببينيد، پسوند جمهورى اسلامى در همهى مسائل اينجا كاركرد پيدا كرده، يعنى مىگوييم، صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران، تيم فوتبال جمهورى اسلامى ايران، اما در مورد سينما هرگز اينطور نشد. هيچ وقت پسوند «جمهورى اسلامى ايران» را نتوانستند پشت سينما بگذارند. اصلا نچسبيد. هميشه سينماى ايران بود. يعنى سينما يك سيستم حكومتى را نتوانست به خودش بگيرد. حتى در زمان شاه هم همين بود، مثلا در زمان شاه هم شما هر چيزى داشتيد، پسوند نظام شاهنشاهى ايران را داشت، سرودتان هم ”شاهنشاه ما زنده باد“ بود، اما هيچ وقت حتى سينماى آن زمان ما هم مال نظامى شاهنشاهى نبود. هميشه سينما يك چيز مستقلى بوده، توانسته خودش را حفظ كند و به دور از اين پسوندهاى سياسى باشد. ولى مسئولين سياسی كشور هميشه مخالف اين نوع چيزها بودند. شايد بعضىها ته قلبشان دوست داشتند، اما در ابراز نظرهايشان هميشه مىبينيم كه بر عليه ما حرف زدند. هر جريانسازى كه از طريق دولت صورت گرفته، ديديم كه هيچ كاربردى نداشته و هميشه با شكست مواجه بوده است.