مرتضی پاشایی؛ خوانندهای که تبدیل به یک "پدیده" شد
۱۳۹۳ آبان ۲۶, دوشنبه"مرتضی پاشایی" اگر تا هفته پیش تنها یک خواننده سبک پاپ موسیقی ایرانی بود، حالا به یک پدیده تبدیل شده است؛ پدیدهای که باید آن را از منظر جامعهشناسی بررسی کرد.
این "پدیده" البته تنها منبعث از فردیت این خواننده نیست، بلکه نشات گرفته از پیامدهای اجتماعیيی است که مرگ زودرس او به وجود آورد: به خیابان ریختن صدها هزار نفر در تهران و شهرستانهایی چون تبریز و اصفهان و شیراز و مشهد و حتی قم.
و "پدیده" دقیقا همینجا به وجود آمد؛ آنجا که خبرنگار رویترز گفت تا به حال تهران را اینگونه ندیده بوده و شاهدان عینی فضای تهران در روز تشییع جنازه مرتضی پاشایی را با روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ مقایسه کردند؛ روزی که به اذعان شهرداری تهران، بیش از سه میلیون نفر به خیابانهای پایتخت آمده بودند.
چه اتفاقی افتاد و چه نیرویی خیل عظیم مردم را به خیابانها کشید، آن هم در روزهایی که یک تظاهرات چند صد نفری در اعتراض به اسیدپاشی با برخورد نیروی انتظامی روبرو میشود؟
حسین قاضیان، جامعهشناس، پاسخ چرایی به وجود آمدن این پدیده را در چند عامل میداند که مهمترین این عوامل به نظر او نقش پررنگ رسانه است. به اعتقاد او رسانههای همگانی در این رویداد نقش مرکزی داشتند، بهویژه پس از پخش صدای این خواننده در برنامه پربیننده "ماه عسل" که به مدت یک ماه هرشب از تلویزیون پخش میشد.
این جامعه شناس میگوید: «وقتی شما در چنین برنامهای ظاهر میشوید و به طور مداوم در خانوادهها حضور پیدا میکنید، همه در یک ساعت تقریبا معین دورهم شما را میبینند و میشنوند و با شما ارتباط برقرار میکنند، این یک حالت نفوذ خارقالعاده به شخص میدهد. برای همین هم ایشان با اینکه تنها دو سال بود در صحنه موسیقی ایران ظاهر شده و تازه آلبوم داده بود، اوج گرفت».
این اوجگیری با مصاحبهی تلویزیونیای که در دوران شیمی درمانی با او شد، موج بیشتری گرفت. آقای قاضیان این رویداد را با تشکیل بهمن مقایسه میکند که از یک گلوله کوچک برفی شروع و به یک بهمن عظیم منتهی میشود.
در روزهای آخر بیماری این خواننده، اعضای شبکههای اجتماعی وارد میدان شدند و با حضور مردم مقابل بیمارستان و آواز خواندن دستهجمعی، این "بهمن" روز به روز بزرگتر شد و به گفته آقای قاضیان حالت تشدیدشونده شدیدتری گرفت و باعث بروز چنین پدیدهای شد که بسیاری را شگفتزده کرد.
آیا این حضور رنگی از اعتراض داشت؟
بسیاری از تحلیلگران حضور گسترده و کمسابقه مردم در مراسم تشییع جنازه مرتضی پاشایی را نوعی اعتراض خاموش دانستند؛ اعتراض به فضای بستهای که اجازه تجمع چند نفری را هم نمیدهد. غیر سیاسی بودن فرد متوفی و نیز غیر سیاسی بودن هوادارن او که اکثرا جوانان طرفدار موزیک پاپ هستند، امکان این "اعتراض خاموش" را بیشتر میکرد.
حسین قاضیان در این مورد معتقد است که در یک حرکت جمعی، مضمون درونی کمتر از شکل بیرونی اهمیت دارد، بنابراین ممکن است مضون درونی از جهات مختلفی تغذیه شود و آدمها با انگیزههای متفاوت در این حرکت جمعی مشارکت کنند، اما نمیشود تنها یک مضمون مرکزی را به این حضور نسبت داد.
او میگوید: «بههرحال آدمها با انگیزههای متفاوتی وارد این ماجرا شده و در خیابان ظاهر میشوند. حتما برای اعتراض هم هست. به این دلیل که این نوع از مراسم آن هم در این حجم گویی از نظر آنها خاریست در چشم نظام سیاسی حاکم. بنابراین آنها مایلند حضور خودشان را این طوری تفسیر کنند و شاید هم اصلا به همین دلیل به آن جمع مردم بپیوندند».
اما از آنجا که این نوع حضور در قالبهای از پیش تعریفشده نظام حاکم نمیگنجد و با شعرخوانی و روشن کردن شمع و آدمهایی با ظاهر متفاوت همراه است، در نتیجه خود به خود مضمون اعتراضی میگیرد.
آقای قاضیان میگوید: «حضور مردم در آنجا به شکلیست که خودشان مایلند داشته باشند و این حضور در چارچوب قالبهای تنگ و انحصاری که نظام سیاسی حاکم و ایدئولوژیاش تجویز میکند، نمیگنجد. برای همین اتفاقا مضمون اعتراضی میگیرد، بدون اینکه آنها لزوما بخواهند اعتراض کنند و چون مقابله هم با آن میشود، آن وقت مضمون اعتراضیاش قویتر میشود».
آیا میان نخبگان و توده شکاف ایجاد شده؟
آن توده سیلآسائی که با هر انگیزهای در مراسم تشییع پیکر مرتضی پاشایی شرکت کرده بود، یک اصل واحد را آشکار میکرد و آن شکافی است که بین نخبگان و توده مردم به وجود آمده است.
شگفتی از این حضور، نشناختن چهرهای که میتواند میلیونها نفر را به خیابان بکشاند، غیر منتظره بودن حرکت مردم، همه و همه نشان از این دارد که نخبگان ایران از قلب جامعه دور هستند.
حسین قاضیان معتقد به وجود این شکاف است و علت آن را دو تفاوت عمده یکی در مصرف فرهنگی و دیگر در مصرف رسانهای میداند. به عقیده او کالاهای فرهنگی مورد استفاده نخبگان و توده مردم بسیار با یکدیگر متفاوت است و همین تفاوت باعث آن شده که نخبگان این حس را داشته باشند که کالای فرهنگی مورد استفاده مردم الزاما پستتر و ناچیزتر است.
آقای قاضیان تفاوت در مصرف رسانهای را اینگونه توضیح میدهد: «خیلی از این نخبگان ممکن است اصلا به صدا و سیما توجه نکنند و بنابراین ندانند که یک آدمی در یکی دو سال اخیر در تلویزیون ظاهر شده و هر روز آهنگهایش خوانده شده و بعد مردم به او اقبال کردهاند و در ماشینها، خانهها و مسافرتهاشان گوش میدهند و با آن حال میکنند و با این آدم در تماس هستند. نخبگان اصلا اینها را نمیبینند و نمیشنوند. انگار در جهان آنها حضور ندارد. چون از آن رسانههایی که عمدتا این آدم در آن مطرح شده اصلا استفاده نمیکنند».
در اثر این شکاف رسانهای، دو جهان این دو گروه با یکدیگر متفاوت میشود و جهان مردمی که صدا و سیما را میبینند و رسانه اصلیشان هست، برای گروه دیگر، جهان غریبهای میشود. به همین دلیل نمیتوانند اتفاقات این جهان را تجزیه و تحلیل کنند.
روشنفکران بایستی نگران باشند
آیا این شکاف به وجود آمده بین روشنفکران و توده مردم جای نگرانی دارد؟ حسین قاضیان میگوید: «ما جامعه خودمان را به دلیل همان شکافها نمیشناسیم. یعنی نحوه سلائق و گرایشهای خودمان را، ارزشهای خودمان را، مصرف خودمان را مبنای شناخت جامعه میکنیم و این کار نادرستیست. برای اینکه این فقط بخشی از جامعه و بخشی از آدمهای موجود آن جامعه را توضیح میدهد. آدمهای متکثر و متفاوتی در این جامعه هستند که ما باید فارغ از گرایشها و ارزشهای شخصی خودمان و نحوه مصرف خودمان آنها را بشناسیم. از این بابت به نظر من روشنفکران، ناظران و تحلیلگران باید نگران باشند».
به عقیده این جامعهشناس، روشنفکران باید سعی کنند بدون درنظر گرفتن گرایشها و پسندهای خودشان جامعه را بشناسند. به عنوان مثال به صرف اینکه یک موسیقی برای آنها خوشایند نیست، معنایش این نیست که دیگران هم گوش نمیدهند.
او میگوید: «اگر همین موسیقی را دیگران در حجم زیاد گوش بدهند، تبدیل به یک واقعیت اجتماعی میشود و ندیدن این واقعیت اجتماعی از سوی من روشنفکر، آن را از بین نمیبرد. آن واقعیت وجود خواهد داشت و یکروزی اتفاقا مثل همین دیروز یا پریروز من را غافلگیر میکند».
و جامعهای که هرروز روشنفکرانش را غافلگیر میکند، از دید آقای قاضیان جامعهای است که نهادمندی و ساختاریابیاش ضعیف است. این جامعهشناس میگوید: «در جوامعی که نهادمندی ضعیف است، این رفتار فردیست که اهمیت پیدا میکند، چون نهادی نیست که این رفتار فردی را کنترل و مقید و قابل پیشبینی کند. به این ترتیب رفتار فردی که میتواند تبدیل به رفتار جمعی هم بشود، ممکن است کاملا غیرقابل پیشبینی باشد. چیزی که تا دیروز اصلا ممکن بود تصور نشود، فردا اتفاق میافتد و این همه را غافلگیر میکند. همانطور که در جنبش سبز و در انقلاب سال ۵۷ غافلگیر کرد و امروز غافلگیر میکند و فردا بسیار چیزهای دیگر ما را غافلگیر خواهد کرد».
نشانههای این "غافلگیری" هنوز در فضای مجازی دیده میشود. با گذشت بیش از ۲۴ ساعت از حضور بزرگ مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها برای بدرقه هنرمندی که بسیاری از نخبگان جامعه حتی نامش را هم نشنیده بودند، هنوز این نخبگان از شوک بیرون نیامدهاند.
حسین باستانی تحلیلگر مسائل سیاسی در صفحه فیسبوکش مینویسد: «در جامعهای با این همه ویژگیهای ناشناخته، تحلیلگران چه موجودات بخت برگشتهای هستند».