مجلسی که در راس امور نباشد به نفع چه کسی است؟
۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه«مجلس در راس همه امور است» آیتالله خمینی این جمله را در آذرماه ۱۳۶۱ و در جمع دانشجویان بیان کرد. پس از آن این جمله بارها و بارها مورد استناد مسئولان جمهوری اسلامی قرار گرفت و حتی بر دیوار مجلس نوشته شد.
۲۸ سال بعد، رئیسجمهوری که خود را "ارزشیترین" رئیس جمهوری اسلامی و نزدیکترین فرد به معیارهای آیتالله خمینی معرفی میکند، در گفت و گو با روزنامه ایران میگوید این حرف مربوط به زمانی بود که هنوز سیستم نخستوزیری وجود داشت و رئیس جمهور اختیارات زیادی نداشت.
محمود احمدینژاد اضافه میکند که آن زمان مجلس بالاترین بود اما اکنون مطابق قانون اساسی جدید، قوه مجریه بار اصلی اداره کشور را بر دوش دارد و قوای دیگر باید کمکش کنند.
اما احمدینژاد به این هم بسنده نکرده و اصل تفکیک قوا را هم زیر سوال برده است. او گفته: «تفكيك قوايی كه از غرب آمده در نظام اسلامی اصالت ندارد. حقيقت يك تقسيمكار است و خود كار يك موضوع بيشتر نيست، و آن ساختن ايران و خدمت به مردم و اجرای عدالت است. اين كار تقسيم شده و هر كس گوشهای از كار را میگيرد. همه اجزای يك مجموعه هستند ولی بنا بر يك منطقی بايد تقسيم كار شود».
این سخنان با واکنشهای تند نمایندگان و رئیس مجلس روبرو شد. علی لاریجانی رئیس مجلس در سخنرانی خود در شهر اصفهان به این نکته اشاره کرد که اتفاقا در سیستم نخستوزیری اختیارات رئیس جمهور بیشتر از حالا بود ولی حالا مجلس نگهبانی میکند.
مجید انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده ادوار مجلس نیز در گفت و گو با پایگاه خبری جماران گفت: «اگر مجلس در راس امور نیست و رئیس جمهور در راس امور است، این نظام چه فرقی دارد با دیکتاتوری رضاخانی؟».
علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس به خبرگزاری مهر گفت: «اگر مجلس در راس امور نباشد دیکتاتوری حاکم میشود».
وی که از نمایندگان منتقد احمدینژاد است در ادامه صحبتش به این نکته اشاره کرده که مجلسی که امروز بر سر کار است در راس امور نیست. آقای مطهری گفته: «مجلس فعلی عملکردش را به گونهای انجام داده که به وظایف نظارتیاش درست عمل نکرده و در بسیاری از زمانها که باید از رئیسجمهور سوال میکرده و از ابزارهای قانونی برای نظارت در امور اجرایی و جلوگیری از تخلفات و اختلافات استفاده میکرده و وزرا و رئیسجمهور را تحت نظر خود قرار میداده، اینکار را نکرده است».
آقای مطهری گفته اگر منظور احمدینژاد مجلس هشتم است من با او موافقم.
قانونی اساسی چه میگوید
اصل ۷۶ قانون اساسی مجلس را محق کرده که در همه امور کشور حتی در امور نهاد ریاست جمهوری و نهادهای زیر رهبری تحقیق و تفحص کند.
براساس اصل ۸۹ قانون اساسی، نمایندگان مجلس می توانند رئیسجمهور را در مقام اجرای وظایف مدیریت قوه مجریه و اداره امور اجرایی كشور مورد استیضاح قرار دهند.
و اصل ۱۲۲ قانون اساسی تصریح کرده که رئیسجمهور در حدود اختیارات و وظایفی که به موجب قانون اساسی و یا قوانین عادی بر عهده دارد، در برابر ملت، رهبر و مجلس شورای اسلامی مسئول است.
اما شاید استناد احمدینژاد به اصل ۱۱۳ قانون اساسی بوده است. مطابق این اصل، پس از مقام رهبری، رئیسجمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط میشود بر عهده دارد.
فاطمه گوارایی عضو شورای فعالان ملی مذهبی با استناد به همین اصل معتقد است که اصولا در قاون اساسی جمهوری اسلامی هیچ مقامی نمیتواند قدرت مطلق را داشته باشد به جز مقام رهبری. او میگوید: «عملاً در مجموعه قوانین کشور حتی اگر ما بتوانیم سه قوه را به طور واقعی هم داشته باشیم، در نهایت قدرت در ایران منتهی میشود به رهبری و مقولهی امر ولایت فقیه که در ایران حاکم است. بنابراین حتی قوه مجریه هم نمیتواند این تصور برایش متصور باشد که قدرت فائق است. من فکر میکنم از آنجایی که آقای احمدینژاد در میان طیفهای موجود در ایران نزدیکترین کس یا باندی است که میتواند منویات این کادر قدرت و رهبری را در ایران تأمین کند، به همین دلیل از همین فرصت تاریخی پیشآمده استفاده میکند، برای این که بتواند پایههای قدرت خودش را تقویت کند».
خانم گوارایی چنین نتیجه میگیرد که با تکیه بر نهاد اصلی قدرت در ایران است که احمدینژاد چنین سخنانی را مطرح میکند: «به لحاظ ساختار کنونی، شاید صحبت ایشان پربیراه نباشد. از آنجایی که هرکس اگر به باند اصلی قدرت در ایران وابسته باشد، این توانایی و اختیار را دارد که تمامی مجموعهها و نهادهای قانونی موجود پشت سرش را به یکسو بگذارد و مشروعیتاش را مستقیماً از آن حمایت کنندهای بداند که بهنوعی در پشت سر او قرار دارد، بنابراین از آنجایی که در حال حاضر این جریان از قبل و بعد از انتخابات مورد حمایت بالاترین سطح قدرت در ایران قرار داشته و با اتکا به همین قدرت هر اقدامی را دارد انجام میدهد، بر همین اساس هم بهطور طبیعی عنوان میکند که این قوه مجریه است که در رأس امور هست».
اختلاف میان احمدینژاد و رهبر؟
برخی از تحلیلگران معتقدند که این سخنان احمدینژاد نشان از اختلافات او با رهبر جمهوری اسلامی دارد. این گروه معتقدند که در حال حاضر عملکرد احمدینژاد و گروهش بیشتر به تفکرات مصباح یزدی شباهت دارد و حتی این جناح برآنند که در صورت بحرانیتر شدن شرایط، مصباح یزدی را به عنوان رهبر معرفی کنند.
سراجالدین میردامادی معتقد است در شرایط کنونی شواهدی دال بر اختلاف بین احمدینژاد و رهبری وجود ندارد. این روزنامهنگار مقیم پاریس میگوید: «این دو جریان حاکم یعنی دولت و رهبری، باهم بسیار اشتراک منافع دارند و تضاد منافعی دیده نشده است. در اندک مواردی مقام رهبری، مثل قضیه آقای مشایی، انتقاداتی به آقای احمدینژاد کرده، ولی مجموعاً من نمیبینم که ضرورتی داشته باشد که آقای احمدینژاد برای آقای خامنهای جانشین دیگری را که حالا به مواضعش نزدیکتر است، مثل آقای مصباح پیدا کند. به هرحال آنها منویات و اهدافشان با وجود همین آقای خامنهای هم دارد تأمین میشود و ضرورتی ندارد که به فکر تغییر رهبری باشند. مضافاً به این که خود آقای خامنهای هم قدرت فائقهای است و اگر احمدینژاد روزی بخواهد چنین کاری را انجام دهد، عوامل رهبری و مهرههای شطرنجی ایشان قویتر است و میتوانند احمدینژاد را بلافاصله ساقط کنند».
از این تحلیل میتوان چنین نتیجهگیری کرد که شاید احمدینژاد به دلیل ترس از کنارگذاشتهشدنش در پی افزایش قدرت خود است.
فاطمه گوارایی در این مورد چنین میگوید: «بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند که این کنایه در عین این که به مجلس و قوه قضاییه است، سوی دیگر آن به بیت رهبری و رهبر هم اشاره دارد و دارد به نوعی زورآزمایی با آن طرف هم میکند. من میخواهم بگویم که الان در شرایط کنونی یک جریان عقبماندهای که روی کار آمده، میخواهد از این فرصت تاریخی که برایش بهوجود آمده، به نحو احسن استفاده کند و به هر شکل ممکن بماند. مطمئناً حذفش هم به این راحتی نیست. یعنی به این شکل که مثلاً فکر کنید او را بگیرند و پرتش کنند بیرون نخواهدبود، مطمئناً با سروصدا و مقاومت و غیره همراه خواهد بود، حتی با اقدامات ایذایی. بنابراین هنوز آن لحظهی تاریخی حذف احمدینژاد فرا نرسیده است».
این فعال سیاسی اضافه میکند که طی یک سال گذشته، مجموعه حکومت بهای زیادی را برای حفظ احمدینژاد پرداخته، از سرکوب مردم عادی گرفته تا زندانی کردن اپوزیسیون داخل حکومت، بنابراین حذف این مهره برای حاکمیت بدون هزینه نخواهد بود.
در نظام ولایی، سپاه هم در دست ولایت فقیه است
بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند که قدرت اصلی در حال حاضر در دست سپاه و نیروهای نظامی است بنابراین برای آنان حتی کنار گذاشتن رهبری هم کار چندان سختی نخواهد بود.
آقای میردامادی اما با این تحلیل مخالف است. او میگوید: «من فکر میکنم که اتفاقاً قدرت فائقه خود رهبری است و اوست که سپاه را به این مأموریتها کشانده و از سپاه بهعنوان یک اهرم استفاده میکند. سپاه بیشتر از آن چیزی که آقای خامنهای از او میخواهد انجام نمیدهد. ورودش در عرصههای اقتصادی، ورودش در عرصهی سرکوب و در تمام مأموریتها با نظر مستقیم مقام رهبری بوده و اگر روزی هم ایشان صلاح بداند، این مسیر را تغییر میدهد. جابجاییهای سریع و تند در قوای مختلف نظامی سپاه مثل زمینی، دریایی و هوایی بهدستور و با نظر خود ایشان انجام میشود و به همین دلیل ایشان تند تند فرماندهها را عوض میکند که سپاه نتواند به یک قدرت مستقل خارج از حیطهی نفوذ مقام رهبری تبدیل شود. نه، چنین چیزی من نمیبینم».
فاطمه گوارایی معتقد است اختلاف عمدهای بین رهبری و سپاه وجود ندارد. وی میگوید در حقیقت اینها دو جناح نیستند بلکه یکی هستند و هردو زیر نظر مقام ولایت فقیه عمل میکنند. او به این نکته اشاره میکند که جناح قدرتمند ولایی، رئیسجمهور را از میان یک بخش ناشناخته و مهجور سیاسی انتخاب کرد تا بتواند کاملا بر او تسلط داشته باشد. وی اضافه میکند جناح احمدینژاد اکنون بعد از پنج سال دست طرف مقابل را خوانده و خود را برای رویارویی احتمالی با آن آماده کرده است و حذف آن حتی توسط سپاه آسان نخواهد بود: «کارکردن با بیهویتترین بخش قدرت سیاسی در ایران، و حتی میتوانم بگویم عقبماندهترین بخش حکومتی در ایران، یعنی گروه احمدینژاد و اطرافیانش، این اختیار را به آن جناح قدرتمند میداد که بازی را هر وقت میخواهد انجام دهد و هیچگونه احتمال مقاومتی را در پیش روی خودش نبیند. اما من براین باور هستم که همین بخش عقبمانده و یا بیهویت با خواندن دست طرف مقابل، تلاش کرده که برای خودش در همین مدت پنج سال، بخشی از قدرت و امکانات را فراهم آورد، تا حذفش هم به آن راحتی گذشته نباشد».
میترا شجاعی
تحریریه: فرید وحیدی