مادونا، ستارهای طغیانگر و تابوشکن
۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه
او هم الهه موسیقی پاپ بود و هم الگوی رفتار سنت شکن و طاغیانه در برابر تابوهای اخلاقی. الگویی که در فرهنگ مردم پسند و توده گیر آمریکایی بیشتر مردان جوان آنرا نمایندگی می کردند: جیمز دین، مارلون براندو، جیم موریسون، جیمی هندریکس، پرینس، کورت کوبین، ادی ودر.
در میانه دهه هشتاد قرن بیستم، در خیابانهای نیویورک و لوس آنجلس یا شاپینگ مالهای بیرون شهرهای آمریکا، دختران جوان را می دیدیم که به طرز جسورانهای لباس زیرشان را روی لباسهای دیگر میپوشند، سینه بند روی تی شرت، دو اینج از بالای کمر برهنه، با ناف لخت که گاه تزیین هم شده بود؛ شلوارک توری نازک زیر دامن کوتاه به جای لباس معمولی، دست کش مخمل با سرانگشتهای بریده، انواع زنجیرها و دست بندها و گوشوارههای بزرگ و جورابهای کوتاه خنده دار، یا جوراب ِ «تورماهی»ی پاره شده؛ اینها همه بدعتهای مادونا بود در پهنه پرتأثیر موسیقی پاپ. سال به سال به مدت دو دهه، او تصویرهای تازه سکه زد و به بازارهای جهان فرستاد.
مادونا بود که نخستین بار روی صحنه (و بر پرده تلویزیون MTV) با کلاه و شلوار مردانه گشاد چاپلینی، به سبک مایکل جکسون دست به میان پاهایش می برد و سلاح «مردانه» اش را در نیمکاسه مشت اش می گرفت و به جماعت حواله می داد. بعد کت مردانه را در می آورد تا سینههای کله قندی نوک تیز پلاستیکی اش را به سمت ما نشانه برود. همه این چیزها را مادونا رواج داد و «عادی» کرد.
کارهای مادونا البته در ابتدا عادی نبود بلکه سنت شکن، یاغی و طغیانگر، و به قول بعضیها مظهر استقلال زنانه، بیرون ریختن نقشهای قراردادی برای دخترها، و به تعبیری فمینیستی بود. مستقل باش، از جوانی و سکس لذت ببر، زود شوهر نکن، زیر بار دستورات بابا و مامان نرو، در قید امر و نهی کشیشها نباش، اگر لازم شد، همه چیز را ول کن و برو جایی که بتوانی خودت را از صفر اختراع کنی! خیلی ساده است، فقط یک ژست بگیر جلوی دوربین، کاری نداره! قوی باش و شکوه نکن! بابا واسم موعظه نکن، من می خوام بچه حرامی ام را پیش خودم نگه دارم. بذار بدنهامون حرکت بکنه با موسیقی! بدن من مال منه، نه مال پدر من، شوهر من، کلیسا، دولت، بوروکراتها و روشنفکرها. رهایی زن با آزاد کردن بدن او از کنترل پدرسالارانه شروع می شود.
اما مگر در فرهنگ توده گیر و تجاری آمریکا چیزی می تواند یاغی باقی بماند؟ مگر طغیان فردی می تواند تبدیل به سیل انقلابی شود؟ به محض محبوبیت، هرپدیدهای هرچند اخلاقگریز و کفرآلود، تبدیل به کالایی دیگر برای فروش می شود: از شلوارهای جین سوپرگشاد با خشتک زیر زانو، تا گوشواره ی مردان، از خالکوبی که زمانی فقط برای موتورسوارهای «شکم ـ آبجویی» و رانندههای کامیون و خانمهای آنکاره بود، تا امروزه انواع لباسها در بوتیکهای رنگ و وارنگ و شاپینگ مالها.
و مادونا از همان هفده هجده سالگی به خوبی این مکانیسم را شناخته بود. فمینیسم و طغیانگری او برای شکستن قواعد و ساختارهای جامعه مصرفی و پراندن خواب بورژوازی و طبقه متوسط نبود، بلکه برای تسخیر بازار بود از طریق ابداع کردن تصویرهای مدام نو شونده. از طریق کالا کردن خودش، و «جریان» و «موج» ساختن برای فروش. در سی و چندسالگی این کار را با تصاویر پورن، سادومازوخیسم، بازیگوشی با لزبیانیسم و بایسکسوآلیسم، فیشیم، و استمنا روی صحنه می کرد؛ در چهل و چند سالگی با عرفان یهودی (کبالا) و اشعار مولانای رومی!
این آخری ــ اشعار انگلیسی شده رومی ــ یکی از پول سازترین کالاهای «روحانی» و معطوف به «عشق» در ایدئولوژی انسان کورپوراتی است؛ انسانی که خارج از نهادهای رسمی دینی به دنبال «معنویت» می گردد. در آمریکا، کسب و کار و فروش «معنویت» و اسپیریچوتالیتی، از پولسازترین دکانها است. مادونا در آستانه پنجاه سالگی کتابی برای کودکان نوشت و اکنون تصویر یک «مادر دلسوز» را به طرفدارانش، و به بازار، عرضه می کند. او یک کودک مالاویایی را به پسرخواندگی قبول کرده است.
در چنین شرایطی، آیا مادونا توانست تغییری در تلقی رایج از نقش جنسی (جندر / gender) در آمریکا به وجود آورد؟ آیا مادونا توانست پایههای پدرسالاری را بلرزاند و زنان جوان را صاحب «قدرت»ی کند که نداشتند؟ آیا او خود سمبول تازه سکس بود یا موفق شد سمبولهای رایج سکس را نابود کند؟ آیا او قراردادهای زن بودن و «زنانگی» را به هم زد و به جای آنکه بازیچه مردها باشد، مردها را بازیچه خودش کرد؟ مردهای قدرتمندی چون شان پن و وارن بیتی؟
برخی برآنند، پس از سالها محافظه کاری عصر رانالد ریگان و هراس از شیوع بیماری ایدز و تعصبات ضد همجنسگرایان، آلبوم «اروتیکا» و کتاب همراه آن «سکس» که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، سنت شکن، جسور، و رهایی بخش بود. در این دوره بود که مادونا قالبهای رایج نقشهای جنسی را به هم زد، و همخوابی زنان سفید با سیاهپوستان، لزبینها و دوجنسیها، همخوابگیهای سادومازوخیستی و تابوهای مشابه را به میان جریان رایج فرهنگ پاپ آمریکایی آورد. تنها زنی در مقام مادونا، با قدرت مالی و اعتبار تجاری او می توانست چنین ریسک بزرگی بکند.
در نگاه دوباره، همه این سنت شکنیها همچون قمار در بازاری به نظر می رسند که تشنه کالای تازه است و حاضر است برای سود احتمالی روی آن سرمایه بگذارد. آمریکا از لحاظ فرهنگی به مراتب از اروپا مذهبی تر و محافظه کارتر است اما چندین برابر اروپا نیز برای صنعت سرگرمی ساز خود در بازار آزاد حاضر به سرمایه گذاری است. ساختن «تصویر» و صدور آن یکی از کارکردهای مهم این صنعت سرگرمی ساز است.
و مثل همیشه، در این بازار بزرگ جهانی، همه کشورهای پیشرفته و درحال توسعه نسخههای بومی و تقلیدی این تصویرــ مادوناهای بومی ــ را، مثل بدلهای بومی فیلمهای هالیوود، خوراک بازار سرگرمی ساز خود می کنند.
عبدی کلانتری، منتقد فیلم و موسیقی در نیویورک