1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سین سیاست پای سفره هفت‌سین • گفت‌وگو با اسماعیل نوری‌علاء

EK۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

سفره هفت‌سین ما همچنان گسترده است و سین سیاست نیز در کنار سنجد و سماق و سمنو و سرکه و سکه و سبزه و سنبل نشسته است. گفت‌وگویی نوروزی در این باره با اسماعیل نوری‌علاء، یکی از بنیانگذاران شعر موج نو.

https://p.dw.com/p/1BRbT

دویچه وله:آقای نوری‌اعلا، آیا با روی کار آمدن آقای روحانی، امیدی به فرارسیدن بهار آزادی، ولو به صورت نسبی، در سال نو خورشیدی وجود دارد یا نه؟

اسماعیل نوری‌علاء: جنبه‌ی نسبی‌اش را نمی‌دانم، ولی می‌دانم تا این حکومت اسلامی برقرار است؛ حکومتی که با ارزش‌های ملی ما در تضاد است، امکان این که روزی فرابرسد که ما در آزادی کامل ارزش‌های فرهنگی خودمان را پاس بداریم، فرا نخواهد رسید. نوروز امسال هم هیچ ویژگی خاصی نسبت به نوروزهای قبلی ندارد. حال ممکن است بگویند دو تا حاجی فیروز بیایند در تالار رودکی برقصند، ولی مشکل ما مشکل برخورد با ارزش‌های فرهنگی است. یک قومی آمده‌اند، ۱۴۰۰ سال پیش مملکت ما را گرفته‌اند و ارزش‌های‌شان را بر ما تحمیل کرده‌اند و در مقطع ۱۳۵۷ هم تجدید نفسی کرده‌اند و قدرت‌مند آمده‌اند سر مسند قدرت نشسته‌اند و چاره‌‌ای ندارند جز با آن‌چه که به ما ملیت می‌بخشد، در مقابل تصور اُمتی که آن‌ها دارند، مبارزه کنند.

ابعاد این مبارزه به نظر شما تا کجا می‌تواند پیش برود؟

این مبارزه می‌تواند حتی در زمینه آثار تاریخی باشد. به قول سازمان ملل می‌تواند "میراث ناملموس" و یا "میراث ملموس" ما باشد. در هر دو حال، این‌ها با این آثار مخالفند و تا آن‌جا که می‌توانند چهره‌ی ایران‌زمین را از آثار گران‌بهای تاریخی ما پاک می‌کنند و در عین حال اجازه می‌دهند که بسیاری از آداب و ارزش‌های ما را کشورهای دیگری که روزی در قلمرو امپراتوری ایران قرار داشتند و الان به صورت کشورهای مستقل عمل می‌کنند، به نام خودشان در جهان ثبت کنند؛ مثلاً نوروز را تاجیکستان ثبت کند و یا چهارشنبه‌سوری را کردستان عراق ثبت کند.

منظورتان نوعی از بین بردن هویت فرهنگی است؟

می‌خواهند چیزی از آن‌چه که هویت و اصالت فرهنگی ما را تأمین می‌کند و در عین حال دارای جنبه‌های مذهبی نیست باقی نگذارند. ارزش‌هایی مانند جشن سده، چهارشنبه‌سوری و نوروز. بنابراین عنایت این‌ها به مراسم ما، مثل این‌که بلند می‌شوند منشور کوروش را برمی‌دارند و به ایران می‌برند یا فیلم "کوروش بزرگ" را می‌سازند و روی صحنه می‌‌آورند و گردنش چفیه فلسطینی می‌اندازند، فقط به لحاظ مصلحت است و نه به لحاظ اعتقاد واقعی به این ارزش‌ها. در نتیجه، اگر در نوروز امسال هم بخواهند این تصور را تلقین کنند که چیزی تغییر کرده است، فقط یک نمایش ظاهری خواهد بود.

در این نمایش ظاهری، با وجود شرایط موجود، مذاکرات هسته‌ای و حرف‌هایی که آقای روحانی می‌زند، فکر نمی‌کنید که حداقل روزنه‌های کوچکی برای مردم باز بشود؟

اگر بخواهیم به طرف مذاکرات هسته‌ای برویم، من فکر می‌کنم این مذاکرات دارد انجام می‌شود برای این که حکومت بتواند به منابع مالی دست بیابد و مردم را بیشتر سرکوب کند. حکومت به خاطر مردم نیست که به پای این مذاکرات رفته، به خاطر خودش است، به خاطر تنگناهایی که تحریم اقتصادی برایش فراهم کرده. و در عین حال برای این که مردم جرأت نکنند که از ضعف این حکومت در مقابل ۱+۵ استفاده کنند، سرکوب خودش را شدیدتر هم کرده است و می‌کند. نمونه‌اش این که در این پنج ماهه‌ای که آقای روحانی به قدرت رسیده‌اند، بیش از ۳۰۰ نفر را اعدام کرده‌اند. این نشانه‌‌ی آن است که می‌خواهند ترس و ارعاب را در رگ‌های مردم ایران تزریق کنند. من روزنه‌ای نمی‌بینم.

اسماعیل نوری‌علاء
اسماعیل نوری‌علاءعکس: Dr. Esmail Nooriala

شما نوروزهای بسیاری را در ایران بوده‌اید. نوروزی که در ذهن شما مانده باشد و برای‌تان مشغولیت ذهنی باشد را به خاطر می‌آورید ؟ از احتمالاً گردهم‌آیی با شاعران یا نویسندگان دیگر یا با کانون نویسندگان؟

من خاطره‌ی خاصی از آن دوران ندارم که برای نوروز مثلاً بزرگ‌داشت گرفته باشند. اما نوروز برای من، اگر کمی عقب‌تر برویم و به کودکی من برگردیم....

خیلی که نباید به عقب برگردیم؟

من امسال ۷۱ سالم شد و در نتیجه خیلی باید عقب برگردیم، اگر بخواهم از کودکی سخن بگویم. نوروز لحظه‌ای است که می‌تواند تفاوت‌های اجتماعی کشور ما را خیلی برجسته کند. من زاده‌ی سنگلج و بزرگ‌شده‌ی بازارچه‌ی شاپور هستم. اما در هفت سالگی، پدر من به دلایل اقتصادی، ما را منتقل کرد به آن سوی خط آهن تهران، در منطقه‌ای که به آن جوادیه و نازی‌آباد می‌گفتند و من و خواهران و برادرم ۱۰ سالی را در آن‌جا گذراندیم. درست است که پدر من با مشکل مالی روبرو بود، اما به هرحال وضعیت ما با وضعیت مردمی که در آن‌جا می‌زیستند، بسیار متفاوت بود. به این معنی که مثلاً پدر من اعتقاد راسخ داشت که وقتی نوروز می‌شود، باید برای ما لباس و کفش نو بخرد. اما در سراسر آن منطقه، اصلاً کسی پیدا نمی‌شد که چنین توانی را داشته باشد و در نتیجه، ما نوروز که می‌شد، عزا می‌گرفتیم.

نوروز را معمولا همه جشن می گیرند شما چرا عزا می گرفتید؟

به خاطر این‌که ما را با لباس نو می‌فرستادند به مدرسه و ما وقتی به داخل مدرسه‌ای می‌رفتیم که هیچ‌کدام از بچه‌های دیگر لباس نو نداشتند خجالت می‌کشیدیم. نوروز به معنایی، رفته رفته در تاریخ ما جنبه‌ی معنوی و ملی خودش را از دست داده بود. انگار که نوروز مال مردم متنعم بود. ما در کلاس پنجم دبستان، معلم بزرگواری داشتیم که بعد از ۲۸ مرداد هم تیرباران شد به نام آقای میرزاده -که مرد بسیار بزرگی بود و من لحظه‌ای در زندگی‌ام نبوده که او را از یاد برده باشم- ایشان به عنوان جایزه‌ی شاگرد اول کلاس پنجم دبستان، یکی از شلوارهای خودش را داده بود به خیاط، آن را کوچک کرده بودند و آن را به عنوان جایزه به هم‌شاگردی من دادند. شادمانی و شعف این بچه‌ی ۱۰-۱۲ ساله از دریافت این هدیه از یاد من نمی‌رود. فکر می‌کنم هم‌میهنان‌ما در مقطع نوروز باید به فکر آن‌هایی باشند که توان آن را ندارند که چیزی را در زندگی‌شان نو کنند.