سوژه؛ اعدام شهلا جاهد
۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه«بازرس وارد میشود،» عنوان نمایشنامهای بود از پریستلی، نمایشنامهنویس انگلیسی، که تلهتئاتر آن در ایران به کارگردانی رضا بابک و با بازی هنرمندانی چون جملیه شیخی و احمد آقالو، بارها از تلویزیون نمایش داده شد.
سنت پخش تکراری برنامهها در تلویزیون ایران شاید توانسته بود باعث شود که قصهی «بازرس وارد میشود» هم برای بسیاری از مخاطبان به قصهای شناخته شده تبدیل شود. قصهای که در آن اعضای یک خانوادهی متوسط انگلیسی هر یک به نوعی در خودکشی اوا اسمیت، یک دختر جوان از طبقهی کارگر، نقش داشتند. خانوادهای که حتی جدیدترین عضو آن چنان در ماجرای به تنگنا کشاندن این دختر سهیم بود که هیچ یک از این جمع توان آن را نداشت که نوک پیکان تیز نقد را به سمت دیگری نشانه رود.
حالا در این روزها نه تنها بسیاری از افراد جامعهی واقعی ایرانیان که جامعهی مجازی آن نیز درگیر اعدام شهلا جاهد شدهاند. شهلا جاهد متولد ۱۳۴۸ که در سنین نوجوانی به بازیکن معروف فوتبال، ناصر محمدخانی، دل باخت و بعدتر همسر «صیغهای» او شد. پیوندی که نتیجهی آن قتل لاله سحرخیزان، همسر رسمی ناصر محمدخانی بود. متهم این قتل شهلا جاهد شناخته شد. اتهامی که بهرغم چون و چراهای فراوانی که در آن وجود داشت، سرانجام به اعدام او در سحرگاه چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ انجامید.
شهلا جاهد اوا اسمیت نبود. خبر اعدام او بود که چون بازرسی وارد شد و به طرح سوالو جوابهایی دامن زد که در بسیاری از موارد محور آن اصلِ مسالهی اعدام بود. وبلاگستان، گوگلریدر، فیسبوک فارسیزبانان محل این بحثها بود. بحثهایی که گاه چنان تند میشد که یکی از اهالی گودر(گوگلریدر فارسیزبانان) به طعنه نوشت: «توی بحث گودری در مخالفت با اعدام، همدیگه رو دار میزنن هی.»
«متهم ردیف اول، ناصر محمدخانی»
ترانه علیدوستی، بازیگر جوان سینمای ایران، در وبلاگ خود به بیان نظرش دربارهی مولفههای اصلی مطرح در پروندهی قتل لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی، پرداخت. مولفههایی نظیر غم از دست دادن «یک عزیز»، امکان بخشش، عشق و مخالفت یا موافقت با اصل مسالهی اعدام و ... .
او نوشت :«بعضی آدمها با اعدام مخالفاند و بعضی نه. کسانی که با کشتن دیگران مخالفاند الزاماَ مخالف جزا نیستند. معمولاَ معتقدند که کشتن مثال بارز خشونت است و تنبیهی برای خشونت نیست. کشتن در ازای کشتن چاره نیست. خود، همان است. حتی شاید تلختر باشد چرا که با تدبیر و برنامهریزی و مصلحتاندیشی برایش تصمیمگیری میشود و نه از جانب ذهنی آشوبزده که جانی به حساب میآید.»
البته او در نوشتهاش میآورد که «اما جزایی باید باشد، جزایی سخت.»
با اینهمه ترانه علیدوستی که در طول مطلب خود تلاش دارد دو سوی قضیه را ببیند، مطلب خود را جور دیگری به انتها میرساند: « این را می دانم که شهلا جاهد وقتی عاشق ناصر محمدخانی شد که سیزده ساله بود. ناصرمحمدخانی وقتی به او روی خوش نشان داد که او نه تنها قاتل نبود، که گواهینامه هم نمی توانست داشته باشد.»
او مینویسد: « بعضی آدم ها خودخواه و ترسو و ناجوانمردند و بعضی نه. اما انگار فقط یکی هست که میتواند شب قبل سوار هواپیما شود، ساعت کوک کند تا قبل از طلوع آفتاب بیدار شود، شلوار و پیراهن بپوشد، سوار ماشین شود… و به تماشای حلقآویز شدن زنی برود که وقتی به او دل بست بچه بود.»
ترانه علیدوستی تنها کسی نبود که بحث را به تقصیر ناصر محمدخانی کشاند. نویسندهی وبلاگ آلوچه هم نوشت: « شهلا جاهد تنها کسی نیست که باید بها بدهد و مجازات شود ... آنوقت ناصر محمد خانی راست راست بگردد.»
او البته انتقادش را به سوی سیستم قضایی که به اعتقاد وی مابین زن و مرد تبعیض قایل است، برمیگرداند: «ماجرا اگر طور دیگری بود و زنی، شوهرش به این ترتیب به قتل میرسید، حتما همان ۹ سال پیش به جرم زنا و معاونت در قتل سنگسار شده بود.»
او در نهایت مینویسد: « اینجا ایران است و زنان چه قاتل چه مقتول، شهروند درجه دو محسوب میشوند .»
اعدام را اعدام کنیم
اگرچه بازار مقصرخوانی ناصر محمدخانی گرم بود، اما از سوی دیگر هم بودند کسانی که بحث را به به اصل اعدام و سیستم حامی و مروج آن میکشاندند. مسیح علینژاد، روزنامهنگار ایرانی، در وبلاگش نوشت: « دیروز لیلا اوتادی منفور شده بود، این بار ناصر محمد خانی منفور شده است، خودم هم خالی از خشم نیستم. ولی چه تنهای کوچکی محکوم به نفرتاند تا نظامی تنومند پشت «مردمی مورد نفرت واقع شده» قایم شود و ما خشممان را سر مردمی که محصول یک نظام تربیتی و آموزشی بیمار هستند خالی کنیم.»
او البته در مطلبش از حسهای ناخودآگاه خودش هم نوشت که «دلم می خواست با یک کشیده عقده همهی سالهایی را که زن بودن در کشورم جرم بود سر یک مرد خالی کنم.» با اینهمه او در مطلب وبلاگی خود سعی کرد جوری دیگر به قضیه نگاه کند: «مگر می شود به همین سادگی قضاوت کرد که ناصر محمد خانی تنها مقصر منفور این میدان است و از این پس زندگی آرامی خواهد داشت؟»
او به ریشههای فرهنگی دروغ در روابط اشاره کرد و نوشت که « چه فرهنگی به شهلا و لاله و ناصر اجازه نمی داد تا با هم رو راست و صادق باشند و بگویند هرکسی برود به راه و عشق و حتی هوسِ خویش؟»
و ادامه داد: « ناصر اگر لو رفته است خیلی ها در پسِ پشتِ چهرههای زیبایشان هزار ناصر محمدخانی و شهلا خوابیده است، هزار لاله هم لابلای این ملت برای کودکانش لالایی میخواند تا به خواب بروند و نفهمند که مادرشان اگر از تن و عشق یک مرد ارضا نمیشود جرات طلاق هم نمییابد.»
او نوشت: « ولی هرچه نگاه میکنم میبینم این فرهنگ را چه کسی در یک جامعه آموزش میدهد؟ پدر؟ مادر؟ مدرسه؟ نظام آموزشی و تربیتی؟ دخالت دین در حوزههای سیاسی و قضایی؟»
مسیح علینژاد در نوشتهاش به این نکته اصلی پرداخت که «تنها یک بار باید به اعدام آری گفت: روزی که «مردم» خودشان چوبه داری به پا کنند و فرهنگِ اعدام و انتقام را به دار بکشند.»
درخواست کمک از فوتبالیستهای قدیمی
البته پیش از آنکه خیلی دیر شود و شهلا جاهد بالای دار رود، بودند چهرههایی که تلاش کردند با نوشتن در وبلاگهای خود این حکم را متوقف کنند.
رضا رشیدپور، یکی از مجریان سرشناس تلویزیون ایران، یکی از اولین کسانی بود که آنچه در وبلاگش نوشت به سرعت با استقبال رو به رو شد و در سایتهای مختلف بازنشر و یا به اشتراک گذاشته شد.
البته او در نوشتهی وبلاگی خود که قبل از اجرای حکم اعدام نوشته بود دربارهی اصل مسالهی اعدام اظهارنظر نکرد، بلکه اشارهای ضمنی کرد به « یک دنیا حرفی» که دربارهی قتل لاله سحرخیزان و زندگی شهلا وجود دارد.
او نوشت: «یاد روزهای دستگیری ایشان (شهلا جاهد) و قتل مرحوم لاله سحرخیزان افتادم . بازار شایعه به شدت داغ بود . آن روزها برنامه ای به نام "تا مهر" را در شبکه ی اول تلویزیون اجرا میکردم . حمید درخشان مهمان برنامه بود .با یک پژوی ۲۰۶ سفید رنگ به محوطه سازمان آمد. مثل همیشه خوش اخلاق بود اما دلشوره عجیبی در نگاهش موج میزد. از این حادثه بسیار آزرده بود . گرم صحبت شدیم . یک دنیا حرف برای گفتن داشت . تمام بدنم از شنیدن حرفهایش یخ زده بود … »
او سپس در نوشتهی وبلاگی خود از «فوتبالیستهای قدیمی» خواهش کرد که «همت دوبارهای بکنند،» تا خانواده مقتول « غم سنگین عزیز دلبندشان را با تلخترین راه ممکن جبران نکنند.»
«مهر تایید به اتهام شهلا نزنید»
کمک برای جلوگیری از اجرای حکم در میان کاربران فیسبوک نیز طرفدار داشت. آنها با تشکیل گروهای فیسبوکی تلاش کردند به اعدام شهلا جاهد اگر بیگناه است یا حتی اگر گناهکار باشد، نه بگویند.
پس از اعدام شهلا، گروهی که سریع در فیسبوک پا گرفت و اعضای خود را یافت، گروهی بود با عنوان «وصیت کنیم که قاتل من را اعدام نکنند.»
این گروه تنها یک روز پس از اعدام شهلا جاهد حدود ۱۴۰۰ عضو یافت. از آن میان اعتراضاتی مطرح شد نسبت به عکس اصلی صفحهی گروه که در ابتدا عکس شهلا جاهد بود.
معترضان میگفتند که عنوان این گروه در کنار عکس شهلا در واقع مهر تاییدیست به اتهام قتل توسط شهلا، «اتهامی که همچنان و بهرغم اجرای حکم اعدام، دربارهی صحت آن تردید وجود دارد.»
مریم میرزا
تحریریه: یلدا کیانی