روایتهای سینمایی متفاوت از زندگی ابراهام لینکلن
۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبهزندگی ابراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس جمهور ایالات متحده، الهامبخش دهها اثر ادبی و هنری بوده است. سیمای او در مرکز یا حاشیهی سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی بیشماری قرار گرفته است. آخرین فیلم استیون اسپیلبرگ بار دیگر به بحث درباره اهمیت و اعتبار بازتاب هنری تصویر این سیاستمدار دامن زده است.
فیلم اسپیلبرگ بر چند ماه آخر دومین دورهی ریاست جمهوری ابراهام لینکلن متمرکز است. جنگ میان ایالتهای شمالی و جنوبی ادامه دارد، اما هر دو طرف خسته و فرسوده در انتظار پایان کشتار و خونریزی هستند، هرچند به خاطر صلح و آشتی، زیاد حاضر به سازش نیستند. این رویارویی سراسر جامعه امریکا را به دو اردوگاه بزرگ تقسیم کرده است، طرفداران بردهداری در یکسو و مخالفان آن در سوی دیگر. لینکلن، که از طنز روزگار، از رهبران حزب جمهوریخواه است، در کنار همسر و دو پسرش در اردوی آزادیخواهان قرار دارد.
لینکلن سرسختانه مبارزه میکند تا اصل سیزدهم قانون اساسی را که هر نوع بردگی را در سرزمین امریکا منع میکند، به کرسی بنشاند.
در مراحل پایانی این مبارزه، که برنده و بازنده تا حد زیادی معلوم شدهاند، صحنه سیاسی امریکا آوردگاه بیرحمانهترین توطئهها و خشنترین درگیریهاست.
فیلم اسپیلبرگ اثری واقعگرا و تکاندهنده است، که قدرت آن تا حد زیادی به فیلمنامهای قوی و منسجم برمیگردد که توانسته است یک موضوع تاریخی را به جذابترین شکل ممکن روایت کند و رویدادهای واقعی را در پیوند با هم و با ریتم مناسب پیش ببرد.
فیلم میکوشد تاریخ را به گونهای جذاب و پرکشش روایت کند، اما دید صادقانه و لحن جدی خود را هرگز از دست نمیدهد.
فیلمی جذاب اما جدی
فیلم "لینکلن" درک و شعور بیننده را مورد خطاب قرار میدهد و به همین خاطر به ویژه برای تماشاگر غیرامریکایی که با تاریخ جنگهای داخلی آشنایی زیادی ندارد، سنگین است و با طول دو ساعت و نیم، برای تماشاگر عادی و بیحوصله که تنها به دنبال هیجان و سرگرمی است، کند و ضعیف مینماید.
فضاسازی فیلم که امریکای قرن نوزدهم را با دقت و مهارتی ستودنی مجسم کرده، از نکات برجسته این اثر است. با این که جنگ در پس زمینهی حوادث حضور دارد، اما تماشاگر زیاد با صحنههای جنگ و گریز روبرو نیست.
درونمایهی فیلم بیشتر با مناسبات و تحریکات سیاسی شکل میگیرد تا با هیجانهای زودگذر حادثهای.
نقشهای اصلی فیلم را بازیگرانی زبردست ایفا میکنند که با رفتار درست و حرکات دقیق و سنجیده تماشاگر را با خود به قلب حوادث تاریخی میبرند.
بازی دانیل دی لویس در نقش رئیس جمهور، سادگی حقیقی، تیزهوشی عمیق، خویشتنداری و آرامش لینکلن را منتقل میکند. این مهارت به ویژه در لحظاتی دیده میشود که لینکلن میکوشد خشم و طغیان درونی خود را مهار کند. بازی خوب تامی لی جونز نیز در نقش مبارز سفیدپوستی که از حقوق سیاهان طرفداری میکند، ستایشانگیز است.
چهرههای گوناگون ایب لینکلن
سرگذشت ابراهام لینکن انباشته از نکات جالب و ماجراهای غریبی است که از او شخصیتی گیرا ساختهاند. سختکوشی و پشتکار او از سالهای کودکی، فروتنی و سادهمنشی او در جوانی، صداقت و متانت او در بزرگسالی، تا امروز به بسیاری از نویسندگان و هنرمندان الهام بخشیده است.
زندگی ابراهام لینکلن، دهها بار روی صحنه تئاتر رفته یا بر پرده سینما شکل گرفته است. فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی متعددی در ژانرهای گوناگون این زندگی را در تلفیق با نقد اجتماعی یا روایتهای حادثهای و جنایی به تصویر کشیدهاند. این فیلمها و سریالها، به حدی پرشمار و متنوع هستند که بررسی تمام آنها وقت و حوصله زیادی میطلبد. در اینجا تنها به ذکر نمونههایی کفایت میشود که در حافظه سینما نقشی ماندگار به ثبت رساندهاند.
در سینمای صامت
از اولین روزهای پیدایش سینما در آخرین سالهای قرن نوزدهم، داستانها و ماجراهای تاریخی از درونمایههای اصلی سینمای داستانی بوده است. در دوره سینمای خاموش (صامت) در هالیوود چندین فیلم درباره زندگی ابراهام لینکلن تهیه شد، که به ویژه دو فیلم از اهمیت زیادی برخوردار هستند.
نخستین فیلم پراهمیت "تولد یک ملت" محصول ۱۹۱۵ به کارگردانی دیوید وارک گریفیث، از پایهگذاران اصلی سینمای امریکاست. گریفیث در این فیلم، که یکی از اولین فیلمهای بلند تاریخ سینماست، روایتی حماسی از تاریخ امریکا ارائه داده است. روشن است که زندگی لینکلن و به ویژه مرگ غمانگیز او از لحظات حساس این روایت است.
باید به خاطر داشت که در این زمان از مرگ لینکلن (۱۸۰۹ – ۱۸۶۵) تنها ۵۰ سال میگذشت و خاطره رئیس جمهور مقتول هنوز در یاد بسیاری از امریکاییهای سالمند زنده بود. گریفیث به ویژه صحنه قتل لینکلن را با دقت و باریکبینی بیشتری بازسازی کرد. گفتهاند در زمانی که هنوز گزارش تصویری و تلویزیونی رواج نداشت، بسیاری از مردم امریکا، تنها برای دیدن نحوه کشته شدن رئیس جمهور محبوب خود به سینما رفتند.
فیلم "زندگی دراماتیک ابراهام لینکلن" محصول سال ۱۹۲۴ دومین فیلمی است که تصویری مؤثر از شانزدهمین رئیس جمهور امریکا ارائه میدهد. این فیلم که متأسفانه نسخه کامل آن از بین رفته، رشتهای از موجزترین و گیراترین تصاویر را از مراحل پراهمیت زندگی لینکلن ارائه داده است.
فیلم در زمان خود با اقبال زیادی روبرو شد و جایزه سینمایی "فوتوپلی" Photoplay را کسب کرد، که در زمانی که هنوز اسکار وارد میدان نشده بود، مهمترین جایزه سینمای امریکا به شمار میرفت.
دومین فیلم گریفیث
دیوید وارک گریفیث، ۱۵ سال پس از فیلم "تولد یک ملت" بار دیگر به زندگی پرهیجان لینکلن برگشت و فیلمی را به طور کامل به زندگی او اختصاص داد. در این فیلم محصول ۱۹۳۰ به ویژه صحنه قتل لینکلن به دست جان بوث در تئاتر فورد با دقت بازسازی شده است.
والتر هستون، بازیگر سرشناس آن سالها نقش ابراهام لینکلن را ایفا کرده است. این فیلم نخستین فیلم ناطق گریفیث و یکی از اولین فیلمهای بلند سینمای ناطق بود. به خاطر مشکلات فنی ضبط صدا در دوران اولیه سینمای ناطق، گفتوگوهای فیلم معیوب است و به روشنی شنیده نمیشود.
سالهای سازندگی
در فیلم "ایب لینکلن در ایلینوی" محصول ۱۹۴۰ به کارگردانی جان کرامول، ماجراهای ریز و درشت زندگی لینکلن به عنوان حقوقدانی جوان و متعهد زیر ذرهبین قرار گرفته است. نقش لینکلن را ریموند مسی (۱۸۹۶ – ۱۹۸۳) ایفا کرده است.
بخش اول فیلم بیشتر به زندگی شخصی و عاطفی لینکلن میپردازد. او جوانی زحمتکش و کوشاست که با پشتکار وارد اجتماع میشود، با صداقت و درستکاری اعتماد اطرافیان را جذب میکند، به زن جوانی دل میبندد و ازدواج میکند. در بخش دوم فیلم لینکلن پس از پایان تحصیلات به مشاغل حقوقی روی میآورد تا سرانجام به نمایندگی کنگره انتخاب میشود. فیلم با پیروزی لینکلن در انتخابات ریاست جمهوری به پایان میرسد.
بیش از دو دهه بعد از فیلم یادشده، ریموند مسی در سال ۱۹۶۲ یک بار دیگر در فیلم سینمایی "غرب چگونه فتح شد؟" نقش ابراهام لینکلن را ایفا کرد.
لینکلن جوان
"آقای لینکلن جوان" محصول ۱۹۳۹ از آثار کلاسیک سینمای امریکا شناخته میشود که توسط جان فورد، استاد بزرگ سینمای وسترن، کارگردانی شده است. فیلم در مرحله مهمی از گرایش فورد به سینمای اجتماعی تهیه شده است. هنری فوندا، بازیگر پرآوازه، نقش لینکلن را به عهده دارد.
در فیلم "آقای لینکلن جوان" رشد و تحول شخصیت انسانی شانزدهمین رئیس جمهور امریکا ترسیم شده است. فیلم شکلگیری آگاهی سیاسی، رشد جهانبینی و باورهای سیاسی لینکلن را در صحنههایی ملموس و زنده و در تصاویری زیبا و گویا بیان میکند.
باید توجه داشت که این فیلم در مرحله مهمی از تاریخ امریکا، پس از بحران عمومی سال ۱۹۳۰ و در آستانه جنگ جهانی دوم ساخته شده است. در این دوره امریکا به قهرمانی نیاز دارد که بیش از مقام سیاسی و موقعیت اداری، به نگرانیها و دغدغههای مردم عادی فکر کند. لینکلن در این فیلم همان وکیل خودساخته و دلیری است که بیش از هر چیز به دفاع از حقوق مردم که در قانون اساسی تضمین شده است، فکر میکند.
این فیلم به خاطر ترسیم سیمای انسانی لینکلن و ارائه تصویری واقعبینانه و شفاف از روزگار او، نزد منتقدان و سینمادوستان محبوبیت زیادی دارد. بیان تصویری فیلم بسیار غنی و صحنههای آن تأثیرگذار است. سرگئی آیزنشتاین، سینماگر نامی اتحاد شوروی (سابق) سخت به این فیلم علاقه داشت.
آیزنشتاین در مقالهای مشهور این فیلم را یکی از آثار بزرگ سینمای رئالیستی دانسته است. او نوشته خود را چنین شروع میکند: «اگر روزی فرشتهای بر من ظاهر شود و بپرسد: سرگئی میخائیلوویچ دوست داشتید خالق کدام فیلم سینمایی بودید؟ اگر چنین معجزهای صورت میگرفت، من بی هیچ تردیدی جواب میدادم: فیلم آقای لینکلن جوان.»
سینما و تاریخ
سیمای ابراهام لینکلن، به عنوان زمامداری صادق و متعهد همچنان برای بسیاری از مردم گیراست. در تاریخ امریکا رهبران بسیاری از میان توده مردم برخاستند، از نردبام ترقی بالا رفتند، به شهرت و ثروت و افتخار رسیدند. مشکل اینجاست که بسیاری از رهبران به مالاندوزی و جاهطلبی آلوده شدند. ابراهام لینکلن یکی از زمامداران نادری است که به فساد آلوده نشد، یا میتوان گفت که در مراحل اصلی زندگی پرماجرای خود از آن دور ماند.
فیلم سینمایی، هرقدر هم که دقیق و امانتدارانه باشد، در نهایت تنها یک برداشت هنری است که هرگز نمیتواند کاملا عینی و بیطرفانه بماند. هر تصویری، حتی بیطرفانهترین نوع آن، حاوی نوعی از نگرش و بازتاب یک دید ذهنی است که چه بسا در برابر واقعیت تاریخی قرار میگیرد، از آن میگریزد، آن را به چالش میگیرد، آن را به اعتلا میرساند یا در خود دفن میکند.
برای شناختن سیمای واقعی انسانهایی مانند لینکلن باید به زندگینامهی واقعی آنها مراجعه کرد و صدها کتاب و سند تاریخی خواند. سینما تنها گوشههای دراماتیک از این زندگی را بازتاب میدهد و برای تاریخی که در اصل هیچ جهت و هدف و منظوری ندارد، "معنی" به هم میبافد.