خرافات و ريشه هاى آن
۱۳۸۶ فروردین ۳۱, جمعهتعريف خرافه در فرهنگ معين، سخن بيهوده، افسانه، حديث باطل يا اسطوره نوشته شده است. بسيارى، ريشه خرافه را در ناتوانى انسان از توضيح و درك پديده هاى طبيعى يا ناشناخته مىدانند.
مثلا اعتقادى در قديم بوده كه مردم فكر میكرده اند زلزله بخاطر اين است كه غول خفتهاى كه در زمين است، بيدار میشود. پس قربانى مىكرده اند تا ديو رضايت بدهد و باز هم بخوابد.
گو اين كه دانش و آگاهى بشر اينك مىتواند پاسخى منطقى و عقلانى به بسيارى پديده هاى قبلا مرموز بدهد اما نمى توان با قطعيت از جامعه اى ياد كرد كه در آن خرافه ريشه كن شده باشد.
حتا توسعهيافتهترين جوامع صنعتى نيز خرافه هايى دارند. مثلا برخى آلمانى ها مى گويند، اگر سيزدهم ماه مصادف با روز جمعه شود، بدبيارى در راه است، يا وقتى ماه كامل است، آدم هوايى مى شود...
صادق هدايت در ديباچه كتاب نيرنگستان مثال جالبى از رواج يك خرافه میزند: در بحبوحه جنگ جهانى اول، باورى شايع شد كه سه سيگار را نبايد با يك كبريت آتش زد، چون نفر سوم خواهد مرد. منشا اين حكايت كشته شدن سربازى در جبهه بود كه شب سيگار خود را بعنوان سومين نفر با يك كبريت روشن مىكند. هدايت مىنويسد:
«بعد معلوم شد اين داستان را يك تاجر كبريتفروش ميان مردم شهرت داده تا جنس خود را بيشتر بفروشد.»
همه ما كمابيش در پيرامون خود سرچشمه برخى داستانها و باورهاى خرافى را مىدانيم اما اساسا پيدا كردن ريشه و مبناى بسيارى خرافات كار سادهاى نيست. مثلا روشن نيست وحشت عمومى از عدد ۱۳ از كجا مىآيد. در آمريكا يا اروپا، آسانسور برخى هتلها يا شركتها دكمه ۱۳ ندارند.
دكتر فرامرز قره باغى،استاد دانشگاه و روزنامهنگار ضمن گفتن اين كه اصولا پژوهش متمركز و كاملى در باره خرافات و ريشههاى آن در ايران صورت نگرفته، در مورد مطالعه شخصى خود روى اين موضوع میگويد:
«يكى از كارهايى كه من اواخر دهه شصت در ايران انجام دادم، تحقيقى تاريخى در باره اواخر دوره ساسانى، اوايل صفوى و دوره حاضر بود. اين مطالعه نشان داد كه فشار ايدئولوژيك و حاكميت ايدئولوژيك مى تواند باعث تشديد خرافات، عقبماندگى تكنولوژيك و عقبماندگى اجتماعى شود».
يكى از اولين پرسش هايى كه هنگام بحث پيرامون باورهاى خرافى به ذهن میرسد، اينست كه آيا اعتقاد به خرافه به سواد، تحصيلات و موقعيت اجتماعى اقتصادى افراد ارتباط دارد؟ پاسخ دكتر قره باغى منفى است:
«همان گونه كه شايعه وقتى قوت میگيرد و رايج میشود كه كانال انتشار اطلاعات و اخبار درست بسته شود، خرافات هم وقتى گسترده مىشود كه جلوى آگاهى و اطلاعات درست مردم گرفته شود. اين ربطى به سواد و تحصيلات ندارد، زيرا يك واكنش عاطفى و روانى به حاكميت ايدئولوژيك در جامعه است و مردم با رویآوردن به خرافه، خود را تخليه مى كنند».
اما در جوامع پيشرفته و غير ايدئولوژيك هم خرافه وجود دارد. اروپايىهای خرافاتى میگويند، از زير نردبان نبايد رد شد، چون شگون ندارد. گربه سياه شوم است. در ميهمانى نبايد ۱۳ نفر را دعوت كرد، وگرنه دعوا مى شود... چرا در چنين جوامعى چنين باورهايى هست؟
«عصر روشنگرى، عصرتازه اى است. دوران روشنگرى و مدرنيته دوران بسيار نوپايي در برابر هزاران هزارسال تنهايى بشر در مقابل طبيعت وحشى و بيرحم است. انسان در برابر آذرخش، سيل، تاريكى، زلزله، حيوانات درنده و بسيارى نيروهاى دور و بر خود ناتوان بود و خود را تنها احساس مى كرد. اين به مرور مبدل به يك ذخيره ژنتيكى در انسان شده و به اين زودى از حافظه و ژنهاى فرهنگى ما پاك نمىشود. اينها رسوبات دوران تنهايى و هراس بشر در برابر طبيعت است. به اين ترتيب غيرعادى نيست در جوامع صنعتى و فراصنعتى هم خرافه باشد اما بحث بر سر شدت و ضعف اين باور هاست. در يك جامعه پيشرفتهتر، خرافات مسلط نيست.“
دكتر قره باغى از رواج نگران كننده باورهاى خرافى در ايران امروز میگويد. از فال برگ چنار:
«يك خانم بازنشستهاى از سايه روشن برگ چنار فال میگرفت و خيلى هم موفق بود و پول درآورد. اين خانم در پارك كار میكرد. بخت باز میكرد، طلسم مىشكست».
اين جامعه شناس يادآور میشود كه بخلاف تصور معمول، خانمها از آقايان خرافاتیتر نيستند، بلكه زنها بيشتر از مردها اين باور ها را بروز میدهند، در حاليكه مردها تودارتر هستند.
فرامرز قره باغى تاكيد مى كند كه بسيارى از ايرانيان بیاعتقاد به اين باورهاى خرافى، نگرانند كه خرافات، رفتارى نهادينه شود. او بیتوجهى سياستگزاران و بى تفاوتى مسئولان اجتماع به رواج خرافه را خطرناك توصيف میكند:
«يك نمونه از اين بى تفاوتى ها، داستان اول انقلاب است. انقلابيون محترم در سال ۵۷ به دنبال عكس آقاى خمينى در ماه مىگشتند. پارادوكس اين است كه همه انقلابى بودند و انقلاب يك مفهوم مدرن بود و عكس آقاى خمينى در ماه يك مفهوم كاملا خرافى. اين دو را نمى شد با هم جمع كرد اما هيچكس توضيح نداد و الان هم بعد از اين همه سال هنوز در اين مورد توضيحى از سوى كسانى كه راس امور هستند، داده نمیشود“.
معلوم نيست اين برداشت كه ايرانيان بعد از انقلاب خرافاتى تر شدهاند، درست باشد. تنها شايد بتوان گفت باور هاى خرافى مانند سابق، به گروه معينى محدود نمیشود و فراگير تر شده است. عدهاى معتقدند خرافاتیتر شدن مردم به دليل آن است كه اضطرابها و نااميدىهاى فردى يا اجتماعى بيشتر شدهاند و افراد براى آرامش خود به خرافه روى میآورند.
دكتر فرامرز قره باغى نگران است كه عميقتر شدن باورهاى خرافى، رواج رمالى و فال بينى، احضار ارواح و اجنه، جامعه را از درون با فروپاشى فرهنگى و ذهنى مواجه كند.
مهيندخت مصباح