بازتاب روح زمانه در فیلمهای آلمانی
۱۳۸۶ مهر ۹, دوشنبهفرانک برنر، (Frank Brenner) از سال ۱۹۹۹ به عنوان منقد فیلم در آلمان به کار مشغول است و برای نشریات مختلف، نقد فیلم مینویسد؛ از جمله برای مجلهی فیلم“Schnitt“ و „MOVIE“. فرانک برنر از سال ۲۰۰۳ نیز به عنوان سردبیر ماهنامهی“ „FILMSTART فعالیت میکند. مقالات او را در باره سینمای آلمان میتوانید در (www.filmstart.biz) بخوانید.
سینمای آلمان در چند سال اخیر، عرصههای بینالمللی را نیز فتح کرده است. تقریباً بیش از دو دهه طول کشید تا کارولینه لینک، (Caroline Link) در سال ۲۰۰۳، جایزهی اسکار را برای فیلمش "هیچکجا در آفریقا"، پس از فیلم "طبل حلبی" فولکر شلندورف، (Volker Schlöndorff) به دست آورد. فلوریان هنکل فن دونرسمارک، (Florian Henckel von Donnersmarck) توانست این پیروزی را در سال ۲۰۰۷، برای فیلمش "زندگی دیگران" تکرار کند.
سینمای آلمان ولی نه تنها در آمریکا، بلکه در سایر جشنوارههای مهم اروپایی نیز توانسته است با موفقیت در این مسابقات شرکت کند. مثلا امسال فتیح آکین، (Fatih Akin) جایزهی فستیوال کن برای "بهترین فیلمنامه" را به خاطر فیلمش "در آن سو" به دست آورد. این جایزه در واقع دنبالهی موفقیتهایی بود که سینمای آلمان در اروپا کسب کرده بود: سال ۲۰۰۳ برای فیلم "خداحافظ لنین"، سال ۲۰۰۴ برای فیلم "با سر توی دیوار"، سال ۲۰۰۶ برای فیلم "زندگی دیگران". این جوایز برای ساختن بهترین فیلمهای اروپایی به کارگردانان آنها اهدا شدهاند. افزون بر این، پلنگ طلایی جشنوارهی فیلم لوکارنو، در سال ۲۰۰۶ به آندرآ استاکاس، (Andrea Stakas) برای فیلم "دوشیزه" و جایزهی بهترین هنرپیشهی زن جشنوارهی ونیز، به کاتیا ریمن، (Katja Riemann) برای بازی در فیلم "خیابان رز" داده شدهاند.
موفقیت در بازار داخلی
در سالهای اخیر، هم چنین جوایز بزرگترین جشنوارهی فیلم آلمان، برلیناله، نیز به کارهای کارگردانان این کشور اختصاص یافتند. در این فستیوال از جمله از فیلم فتیح آکین، "با سر توی دیوار" با خرس طلایی قدردانی شد. نینا هوس، (Nina Hoss) برای بازی در فیلم "یلا"، به عنوان بهترین هنرپیشهی زن سال ۲۰۰۷ انتخاب شد. موریتس بلایبتروی، (Moritz Bleibtreu) و ساندرا هولر، (Sandra Hüller)، نیز جوایز بهترین هنرپیشگان را در سال ۲۰۰۶ به خود اختصاص دادند: اولی برای فیلم "عنصر اصلی" و دومی برای "دعای اموات". از یولیا ینج، (Julia Jentsch) برای بازی در فیلم "سوفی شل، آخرین روزها" هم در سال ۲۰۰۵ با اهدای خرس طلایی به همین خاطر تجلیل شد.
وجه مشترک اغلب این فیلمها آناست که همگی داستانهایی را به تصویر میکشند که بخشی از تاریخ یا واقعیتهای اجتماعی روزمرهی آلمان را بازتاب میدهند. به ویژه موفقیت مستمر سینمای آلمان در عرصهی بینالمللی به خاطر آن بوده است که این کارگردانان در آثار خود، به گذشته و تاریخ آلمان پرداختهاند. مثل تولیداتی که دورهی حکومت رایش سوم در این کشور را دستمایه قرار دادهاند، ["خیابان رز"، به کارگردانی مارگرته فن تروتا، ( Margarete von Trotta)، "سقوط " از اولیور هیرشبیگل، (Oliver Hirschbiegel) و "سوفی شل ـ آخرین روزها" از مارک رونهموند، (Marc Rothemund)] یا زندگی روزمره در آلمان دموکراتیک را به عنوان موضوع کار خود انتخاب کردهاند. ["خداحافظ لنین" از ولفگانگ بکر، (Wolfgang Becker) یا "زندگی دیگران" از فلوریان هنکل فن دونرسمارک].
زندگی مردم عادی
فیلمهایی که به وضعیت کنونی آلمان میپردازند، یعنی به زندگی انسانهایی که "حقوق بیکاری" میگیرند یا کسانی که در انتظار رونق اقتصادی بسر میبرند، نیز موفق بودهاند: "تابستان در بالکن" از آندرآس درزن، (Andreas Dresen) یا "مرخصی از زندگی" به کارگردانی نله فولمار، (Neele Vollmar) و یا "تو تنها نیستی" از برند بولیش، (Bernd Böhlich)، فیلمهایی هستند که واقعیتهای زندگی روزمره در آلمان را با موشکافیای هنرمندانه تصویر میکنند. این آثار در واقع روح زمانهی ما را بازمیتابانند و حرف دل مردم را بازگو میکنند. اما پرداخت سینمایی این مضامین در این فیلمها چنان آلمانی، ساده و بیآلایش است و در چارچوب تصاویری ملی ریشه دارند که نمیتوان موفقیتی بینالمللی برایشان تصور کرد.
دیدگاههای متفاوت کارگردانان
با این وجود، امکان دارد که سینمای آلمان، بدون پرداختن به دستمایههای تاریخی و بدون بازگو کردن سرگذشتی آلمانی، بتواند برای تماشاگر جهانی هم جالب باشد. این امر در مورد فیلمهای کارگردان ترک تبار آلمانی، فتیح آکین، مثل "با سر توی دیوار" یا "در آن سو" نیز صادق است که فرای مرزهای آلمان به موفقیتهای درخشانی دست یافته است. راز این موفقیت میتواند در این واقعیت نهفته باشد که آکین، علاوه بر نشان دادن جنبههای فرهنگیای که کارهایش از آنها نشات گرفته، وجوهی جهانی نیز به آنها میافزاید که در خارج نیز توجه و علاقهی یک تماشاگر بینالمللی را بر میانگیزد. به همین ترتیب نیز میتوان موفقیت کارگردان جوان آندرآ استاکاس را در فیلم "دوشیزه" توضیح داد؛ فیلمی که نیروی تاثیرگزارانهی خود را از نمایاندن تبادل فرهنگهایی که در صربستان، آلمان و سوئیس رایجاند، میگیرد.
باعث خوشحالی است که سینمای آلمان در پنج سال اخیر موفق شده است، دوباره به ریشههای خود برگردد و این آگاهی اصیل را در داستانهایی که علائق جهانی را نیز برمیانگیزند، منتقل کنند. به ویژه ترکیب مضامین تاریخی با مسائل روزمره و دیدگاههای متفاوت فیلمسازان آلمانی با فرهنگهای بسیار گوناگون و پس زمینههای ملی خود، امکان عرضهی چنین آثار متنوع، پرکشش و دیدنیای را فراهم آورده اند.