آلمان و ترانههایش
۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبهاتحاد، قانون و آزادی برای سرزمین اجدادی مان آلمان،
بگذارید در این راه همه تلاش کنیم برادرانه، با قلب و دستمان.
اتحاد، قانون و آزادی
ضمنانت خوشبختی است.
شکوفا شو در نور این خوشبختی،
شکوفا شو،ای سرزمین اجدادی، آلمان.
این ترجمه بخشی از سرود ملی آلمان است. مردمی که سرزمین خود را دویچلند و بر خود نام دویچ نهادهاند. این سرودهای است از آگوست هاینریش هوفمان معروف به هوفمان فون فالرس لبن. باید گفت که فالرس لبن محلهای است در شهر ولفس بورگ. اما اتحاد آرزوی دیرین مردم آلمان بوده است. در حالی که بسیاری از کشورهای اروپائی در دوران گذار از فئودالیسم به عصر صنعت بودند، در محدوده جغرافیائی آلمان هنوز ملوکالطوایفی و فئودالها حاکم بودند و هر منطقهای برای خود حکومتی داشت. به همین خاطر هم هست که سرود ملی آلمان با کلمه اتحاد شروع میشود، آرزوئی که در اواسط قرن هجدهم سروده شد، اما تا وحدت دوآلمان فدرال و آلمان دمکراتیک در سال ۱۹۹۰ همچنان دست نیافتی باقی مانده بود.
اصولا سرودههای مردم هر کشوری، مانند تابلوی نقاشی میماند که میتوان تاریخ را در آن دید. مبارزه طبقاتی و سرودههای آن هم در این تابلو جای خود را دارند. برتولت برشت در ستایش روزا لوگزامبورگ و کارل لیبکنشت، انقلابیون سوسیالیست آلمان، میسراید:« وقتی که بر ستم افزوده میشود، خیلیها بیجرأت میشوند. اما بر جرأت او افزوده میشود. او مبارزهاش را سازماندهی میکند».
در کنار این سرودهها، بخشی از ترانههای وطنی نیز در آلمان هستند که فقط به طبیعت، مناظر و یا شهرها پرداختهاند:
آنجا که کوه با آسمان آبی پیوند میخورد،
من در خانهای کوچک زندگی میکنم.
آنجا که ابرها از روی کوه میگذرند،
اما من با آنها از اینجا بیرون نمیروم.
وطن من اینجاست، جائی که زاده شده و
در دوران کودکی قسم خوردم که همواره اینجا بمانم،
در این دنیا من خوشبخت هستم».
هربرت گرونه مایر بزرگترین خواننده معاصر آلمانی مثلا در باره بوخوم شهر زادگاهش میگوید: در عمق غرب، آنجا که خورشید غروب میکند. خیلی خوب است، خیلی بهتر از آن است که فکرش میکنی.
تو زیبا نیستی، از کار، خاکستری شدهای.
تو بزک شده نیستی، پوستی صادقانه هستی،
متاسفانه، خوب ساخته نشدهای.
ضربانت از فولاد است. ساده هستی، معادنت، طلا است.
بوخوم من به تو وابستهام.
اما ترانههائی هم هستند که نگاهشان به کودکان است. ترانه سرایان معروفی چون رولف سوکوفسکی از کشوری که هیچ گونه منابع طبیعی ندارد، میپرسند که برای سرمایه آینده خود چه انجام میهد.
آلمان فرزندانت سئوال میکنند،
آیا فردا برایت بیشتر از یک کلمه است؟
به آنان جرائت میدهی که نگاهشان به جلو باشد،
یا اینکه خود را از رویاهای آنان دور میداری.
از آزادی آنها استفاده میکنی، بالهایشان را تقویت نمیکنی،
در سرشان دیگر هرگز دیوار نساز،
شانسهای زیادی از دست رفته است،
آلمان، بچههایت بهترین چیزی است که داری.
اما با جنبش دانشجوئی و در آن سالهائی که ویلی برانت صدر اعظم آلمان با شعار «جرأت دموکراسی داشته باشیم» ترانههای انتقادی نسبت به جامعه آلمان و وضعیت آن جای خود را یافتند. گروه پرنس در ترانهای انتقادی میخواند: بخاطر خارجیها غر میزنند،
اما خودشان برای سکس میروند تایلند.
ما ماشینهایمان را بیشتر از زنانمان دوست داریم،
به خاطر اینکه به ماشینمان بیشتر اعتماد داریم.
خدا زمین را فقط یکبار و آنجائی که آلمان است بوسیده است.
ما نسبت به سگ و گربهها خیلی مهربانیم.
همه اینها آلمان است. همه اینها ما هستیم ، ما اینجا زندگی میکنیم و اینجا هم خواهیم مرد.
ما در کتک زدن خیلی خوب هستیم، در آتش زدن هم همینطور.
ما نظم و نظافت را خیلی دوست داریم و هر لحظه آماده براه انداختن جنگ هستیم.
به دنیا سلام برسان و به آلمان افتخار کن، خوک، خوک خوک.
اما اگر زمانی اولین نسل خارجیان به زحمت به زبان آلمانی صحبت میکردند، اکنون نسل دوم و سوم ترکها، عربها و ایرانیان در آلمان متولد شده اند و ترانههایشان نیز به زبان آلمانی است.هرچند این موطن و فرزندان جدیدش با هم مشکل دارند، اما بوشیدو خواننده ترک تبار اهل برلین میگوید: آلمان به من میکروفن بده، تا او بتواند حرفهایش را بزند. محبت، ترک تبار دیگری است که میگوید:
بیا پائین،
بیا اینجا،
منو بفهم، منو ببین،
نظرت در مورد من درست نیست،
موهای سیاهم را فراموش کن، آلمان، آلمان، آلمان.
اما عصر جهانی شدن، بر ترانههای آلمان هم تاثیر خود را گذاشته است،
آلمانیها خیلی دوست دارند تا آمریکائی باشند،
اما انسانتر هستند،
کمد اتاق نشیمن آلمانیها، سوئدی است،
آلمانیها مدل فرانسوی زندگی میکنند و
غذایشان ایتالیائی است،
آلمانیها در اسپانیا هم ، آلمانی صحبت میکنند.
آلمانیها دیگر آلمانی نیستند و
این هم خود تیپیک آلمانی است.