۱۲۵ سالگی سرگئی پروکوفیف، کاشف نوجوی نغمههای کهن
۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعهدولت روسیه در بیانیهای رسمی با تأکید بر "میراث ملی" موسیقی سرگئی پروکوفیف، از برگزاری برنامهها و نمایشگاهها و کنسرتهای گوناگون در بزرگداشت زادروز این آهنگساز بزرگ خبر داده است. واقعیت این است که هنر پروکوفیف امروزه در سراسر جهان بخشی مهم و اساسی از موسیقی کلاسیک مدرن به شمار میرود.
پروکوفیف در ۲۳ آوریل ۱۸۹۱ در روستایی در اوکراین به دنیا آمد. زندگی در دامن طبیعت با ترانهها و نغمههای روستایی رد و نشان خود را بر کار او باقی گذاشت.
مادر او پیانو مینواخت و بسیار زود به استعداد شگرف پسرش در موسیقی پی برد و اولین مربی او شد. گفته شده است که سرگئی کوچک در ۶ سالگی قطعات کوتاه پیانویی تصنیف کرد و در ۹ سالگی اولین اپرای خود را ساخت.
ذوق موسیقی او و به ویژه مهارت او در نواختن پیانو در محافل هنری زمان پیچید و باعث شد که به طور استثنائی در ۱۳ سالگی وارد کنسرواتوار سنپترزبورگ شود، درحالی که شرط ورود به کنسرواتوار سن بالای ۱۸ سال بود.
پروکوفیف از ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در کنسرواتوار فنون آهنگسازی را آموخت و تحصیل را با اجرای اولین اثر بلند خود، کنسرتو پیانوی شماره یک، با درجه عالی به پایان رساند.
او دانش آکادمیک موسیقی را به خوبی فرا گرفته بود، اما در هوای چیزی تازه بود. در جستجوی فضایی تازه به محافلی نزدیک شد که خواهان نوگرایی و حرکتی مدرن در موسیقی بودند.
در سالهای پیش از جنگ جهانی اول که هنرمندان روس در رشتههای هنری گوناگون به جریانها و مکتبهای نو در شعر و موسیقی و تئاتر و نقاشی پیوسته بودند، پروکوفیف نیز خود را از هواداران مدرنیسم هنری میدانست. او در موسیقی نوآوریهای ایگور استراوینسکی را میستود، در تئاتر از سبک مدرن وزولود مایرهولد هواداری میکرد.
پروکوفیف در سال ۱۹۱۴ با سرگئی دیاگیلف، سرپرست برجسته باله روس آشنا شد که در پیشرفت و سمتگیری هنر او تأثیری عمیق باقی گذاشت.
سفر به غرب
با این که پروکوفیف با از دست دادن پدرش در سال ۱۹۱۰ در فشار مادی به سر میبرد، اما به همت مادر باذوق و فداکارش موفق شد در آستانه جنگ جهانی اول به غرب برد. او به لندن و پاریس سفر کرد و با تازهترین گرایشهای هنری آشنا شد و به ویژه رابطه محکمی با گروه "باله روس" که در پاریس مستقر بود، برقرار کرد.
پروکوفیف در بازگشت به روسیه اولین کارهای خود را برای باله نوشت. در این قالب به نسبت کوچک به راحتی میتوانست ایدهها و آزمونهای موزیکی خود را تحقق بخشد. از همین جا بود که به قالب پیچیدهتر اپرا روی آورد.
یکی از اپراهای اولیه او "قمارباز" است که بر پایه داستانی از داستایفسکی تصنیف شده است. در این عرصه او خود را پیرو مودست موسورگسکی نشان میدهد، که بافت ملودیک روشن و تأثیر دراماتیک قوی از ویژگیهای اصلی آن است.
در همین دوره او کنسرتو پیانوهای اول و دوم خود را تصنیف کرد که نام و اعتبار او را به عنوان آهنگسازی نوجو تثبیت کرد.
در سال ۱۹۱۷ تاریخ روسیه با دو انقلاب به طور قطعی ورق خورد. هنگامی که تزار نیکلای دوم در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ سقوط کرد، پروکوفیف مانند بیشتر هنرمندانی که در اشتیاق نظامی پیشرفته و دموکراتیک بودند، در خیابانهای پتروگراد، به همراه مردم آزادیخواه و عدالتجو، سقوط استبداد تزاری را جشن گرفت.
سال انقلاب برای پروکوفیف سالی پربار بود و آثار زیادی تصنیف کرد: کنسرتو ویولون شماره یک، سمفونی کلاسیک، چندین قطعه آوازی، کنسرتو پیانوی شماره ۳. در همین سال کار روی اپرایی تازه را شروع کرد: "عشق به سه پرتقال" که بر پایه داستانی کمیک ساخته شده است.
پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر با مقاومت طیف گستردهای از لایههای اجتماعی و گروههای سیاسی روبرو شد که به مقابله مسلحانه دست زدند و کشور را به جنگ داخلی کشاندند.
پروکوفیف که به هنرمندان چپگرا پیوسته بود، هنگام آغاز جنگ داخلی در قفقاز به سر میبرد و از نزدیک شاهد اوضاع ناآرام کشور بود. به روشنی میدید که روسیه به سوی آشوب عظیمی میرود که موسیقی در آن جایی ندارد پس تصمیم گرفت روسیه را ترک کند. او با دریافت جواز سفر از حکومت بلشویکی روانه غرب شد.
سالهای غربت
سرگئی پروکوفیف از سال ۱۹۱۸ به مدت حدود ۱۵ سال در غرب به سر برد. نخست برای مدتی کوتاه به سفر رفته بود، اما از آنجا که "اتحاد شوروی" از سوی کشورهای سرمایهداری به محاصره افتاده بود، او قادر به بازگشت نبود اما تماس خود را با روسیه حفظ کرد.
در دو سال اولی که در امریکا میزیست، آثار زیادی آفرید، با خوانندهای اسپانیایی به نام مینا لوبرا آشنا شد و با او ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر شد. پروکوفیف در امریکا به عنوان نوازندهی زبردست پیانو، به ویژه با اجرای آثار آهنگساز هممیهن خود راخمانینوف، با اقبال زیادی روبرو شد، اما کمتر کسی به دنبال آثاری بود که خود او به عنوان آهنگساز تصنیف کرده بود. او راه چاره را در مهاجرت به اروپا دید.
پروکوفیف در سال ۱۹۲۰ به پاریس رفت. اقامت در این شهر در شکوفایی هنر او نقش مهمی داشت. او نه تنها با فضای هنری مدرن در تماس بود بلکه این امکان را داشت که به یاری گروه هنری سرگئی دیاگیلف، اجرای موفقیتآمیز چند باله خود را با موفقیت شاهد باشد.
او در سالهای ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ حدود ۱۸ ماه در روستایی در ایالت بایر (باواریا) آلمان اقامت کرد، که فرصتی بود برای استراحت و تکمیل طرحها و ایدههایی که ناتمام مانده بود.
در سال ۱۹۲۷ پس از چند سال مهاجرت به روسیه سفر کرد. او اکنون به عنوان هنرمندی نوگرا شهرتی جهانی داشت. در بازگشت به میهن پیوندهای خود را با هنرمندانی مانند مایرهولد محکم کرد.
پروکوفیف در اوایل دهه ۱۹۳۰ کنسرتهای پیانویی متعددی در امریکا و اروپا برگزار کرد و علاوه بر آن توانست برخی از آهنگهای خود را تصنیف و اجرا کند، مانند سمفونی شماره ۴ و کنسرتوپیانوهای شماره ۴ و ۵.
بازگشت به شوروی
پروکوفیف در مهاجرت وضع کمابیش مناسبی داشت: از رفاه مادی و موفقیت برخوردار بود و با بهترین چهرههای موسیقی کلاسیک مدرن تماس داشت، اما از وضع خود چندان خشنود نبود و بیشتر آن به خاطر دوری از میهن، فرهنگ و زبان روسی بود. زمانی که در پاریس اقامت داشت، چند بار دیگر به شوروی سفر کرد. تا این که در سال ۱۹۳۵ تصمیم گرفت برای همیشه به روسیه برگردد.
بازگشت او به روسیه با اقبال فراوان رژیم کمونیستی روبرو شد، اما بهت و حیرت محافل هنری را برانگیخت. این دوره با تحکیم قدرت استالین و افزایش جو وحشت و خفقان در روسیه همراه بود و بسیاری از هنرمندان و روشنفکران آرزوی فرار از شوروی را در سر میپروراندند.
پروکوفیف بی تردید از محدودیتها و ضرورتهای زندگی و کار در شوروی باخبر بود و میدانست که این امر بر هنر او تأثیر خواهد گذاشت. نظام استالینی، از هنرمندان انتظار داشت که به طور کامل از مشی هنری حزب کمونیست پیروی کنند که به آن سبک "رئالیسم سوسیالیستی" نام داده بودند. این سبک در اصل بسیار محافظهکار بود و با شعار "هنر برای مردم"، نوجویی و آزمونهای تازه و نوآورانه و بیگانه با سلیقه عمومی را محکوم میکرد.
کارهایی که پروکوفیف در ۲۰ سال آخر زندگی تصنیف کرد، ذوق ابداعگر و نوجوی او را در خود دارند، اما با برخی از عناصر "هنر مردمی" آمیختهاند که آنها را به ذوق و سلیقه "تودهها" نزدیک میکند، مثل ترانهها و ملودیهای عامیانه، هارمونیهای ساده، لحن روایتی و ریتم حماسی.
از کارهای مهم این دوره باید باله "رومئو و ژولیت" را نام برد که از معروفترین کارهای پروکوفیف است. یادگار دیگر این دوره قطعه "پتر و گرگ" (۱۹۳۶) است که بر پایه یک داستان کودکان ساخته شده و فضای رنگین و افسانهای قصه را به کمک سازهای گوناگون توصیف میکند.
آثار این دوره بسیاری متنوع هستند، از آثار مجلسی مانند کنسرتو ویولن شماره دو (۱۹۳۵) تا کارهایی که پروکوفیف در ایفای نقش "هنرمند خلق" تصنیف کرده، که از آن میان دو اثر آوازی بسیار مهم هستند: کانتات در بزرگداشت بیستمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر (۱۹۳۷) و سرودی به افتخار شصتمین سالروز تولد استالین (۱۹۳۹).
پروکوفیف در عرصه تصنیف موزیک متن برای فیلمهای سینمایی نیز فعالیت داشت که "سروان کیژه" از مهمترین نمونههای آن است. فیلمی سرگرمکننده در هجو و نقد دربار و دستگاه اداری رژیم تزاری روسیه. موزیک پروکوفیف فضای تمسخرآمیز فیلم را به خوبی مجسم میکند. اما مهمترین موزیک متن را پروکوفیف برای فیلم "الکساندر نوسکی" (۱۹۴۰) به کارگردانی سرگئی آیزنشتاین، سینماگر نابغه شوروی تصنیف کرد.
این فیلم به توصیه استالین و با اهداف تبلیغاتی ساخته شد، با وجود این اهمیت هنری آن در تاریخ سینما انکارناپذیر است. موزیک متن فیلم نیز یکی از بهترینهای سراسر تاریخ موسیقی شناخته میشود و نمونهای درخشان از همراهی کامل موسیقی با فیلم است که به طرزی استادانه در خدمت ایدههای بدیع و بغرنج مونتاژ آیزنشتاین قرار گرفته است.
او برای فیلم حماسی سه قسمتی "ایوان مخوف"، آخرین اثر آیزنشتاین نیز که با مرگ کارگردان بزرگ ناتمام ماند، موزیک متنی استادانه ساخت.
بیشتر آثار پروکوفیف در دوران حمله آلمان هیتلری به روسیه و پیشرفت ارتش نازی تا اعماق خاک روسیه، حال و هوای میهنپرستانه دارند.
این احساس به والاترین شکل در یکی از کارهای عظیم آهنگساز، یعنی اپرای "جنگ و صلح" بر پایه رمان معروف لو تولستوی، بازتاب یافته است. حمله ناپلئون و شکست او در تسخیر مسکو در سال ۱۸۱۲ در مرکز اپرا قرار دارد که خواهناخواه یورش ارتش نازی را به سرزمین روسیه تداعی میکند.
نخستین نسخه از اپرای "جنگ و صلح" در تابستان ۱۹۴۲ آماده شد، اما ویرایش آن ده سالی طول کشید و حاصل آن اپرایی عظیم و پرشکوه است که آهنگساز را در اوج پختگی و کمال هنری نشان میدهد.
پروکوفیف تا پایان جنگ چندین سمفونی، سویت و کنسرتو خلق کرد که امروزه همگی از بهترین نمونههای کلاسیک مدرن به شمار میروند و او را در کنار ایگور استراوینسکی و دیمیتری شوستاکوویچ، یکی از بزرگترین آهنگسازان روسیه در قرن بیستم جای میدهند.
اتهام "فورمالیسم"
پروکوفیف با بازگشت به شوروی از تجربههای تفننآمیز دوری کرده و با خلق پارهای از آثار "سفارشی" وفاداری خود را به حزب و دولت اتحاد شوروی نشان داده بود؛ اما کارگزاران هنری رژیم به رهبری ژدانوف، از او تبلیغ خالص میخواستند. نواهای نو و ترکیبهای تازه در آثار آهنگسازان با سلیقه پست و ناآموختهی آنها سازگار نبود.
پس از شکست آلمان نازی و پایان جنگ، میان اتحاد شوروی و اردوگاه غرب "جنگ سرد" در گرفت. در این دوره رژیم استالینی هرگونه انحراف از مشی و سیاست رسمی را نشانه "نفوذ غرب" و پیروی از "فورمالیسم بیگانه با خلق" میخواند و منع میکرد.
در سال ۱۹۴۸ روزنامه "پراودا" ارگان رسمی حزب کمونیست به کارهای پروکوفیف حمله کرد و بر آنها مهر فورمالیسم کوبید.
پروکوفیف مانند شوستاکوویچ و آرام خاچاطوریان، دو آهنگساز بزرگ دیگر شوروی سابق، برای ادای توضیح به کمیته حزبی احضار شد. آنها تعهد دادند که از گرایشهای مغایر با "منافع زحمتکشان" دوری کنند.
این فشارها اثر ناگواری بر سلامتی پروکوفیف باقی گذاشت و او را در افسردگی و انزوایی روزافزون فرو برد. حال و هوای این عذاب روحی را در برخی از آخرین کارهای آهنگساز میتوان دید: کنسرتوی سمفونیک برای ویولونسل و ارکستر، که آن را به مستیسلاو روستروپوویچ، ویولونسلنواز نامدار پیشکش کرده و سونات ویولون، که آن را به داوید اویستراخ، ویولن نواز پرآوازه تقدیم نموده است.
پروکوفیف تا سالهای پایانی زندگی هم در کارهای خالص ارکستری و هم در تصنیف قطعات روایی و نمایشی فعال بود، هم آثاری مانند اپرای "زندگی یک انسان واقعی" و باله "گل سنگ" را ساخت و هم سمفونی هفتم را که آخرین اثر بزرگ او شمرده میشود.
پروکوفیف در روز ۵ مارس ۱۹۵۳ درگذشت، روزی که ملل گوناگون "اتحاد شوروی" در مرگ یوزف استالین سوگوار بودند. آن روز مرگ آهنگساز در سایه مرگ "رهبر عظیمالشأن خلقهای شوروی و پدر زحمتکشان جهان" هیچ توجهی جلب نکرد. امروز جهان از استالین با لعن و نفرین نام میبرد و یاد آهنگسازی را گرامی میدارد که در سراسر زندگی نغمه زیبایی و شادی و رهایی سر داد.