وب گردی؛ استقبال نهچندان گرم کاربران فضای مجازی از نمایشگاه کتاب تهران
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبهبیست و چهارمین دورهی نمایشگاه بینالمللی تهران به روزهای پایانی خود نزدیک میشود. امسال ناشران بسیاری از حق شرکت در نمایشگاه محروم شدهاند، عدهای از ناشران در اعتراض به سیاستهای مسئولان فرهنگی انصراف داده و در نمایشگاه شرکت نکردند و اعتراضهای سالهای قبل از کمبود امکانات محل برگزاری نمایشگاه-مصلای تهران- نیز ادامه دارد.
در روزهای اخیر مقامات نمایشگاه کتاب تهران به رسم سالهای قبل به غرفهی برخی ناشران رفته و برخی آثار منتشرهی آنها را بیتوضیح روشن جمعآوری کرده و با خود بردهاند. از بعد از روی کارآمدن محمود احمدینژاد، سیاستهای برگزارکنندگان نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هرچه بیشتر به سمت انطباق با حاکمیت رفته و بسیاری از آثار عرضهشده در نمایشگاه در سالهای اخیر، همسو با ادبیات و دیدگاه حاکمیت است.
در چنین شرایطی توجه و علاقهی برخی از کاربران فضای مجازی و حتا وبلاگنویسان حوزهی ادبیات به نمایشگاه کتاب تهران، کمتر شده است. با اینحال، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هنوز هم از مهمترین اتفاقهای فرهنگی پایتخت به شمار میرود.
گرمای تهران و نمایشگاهی با کمبود امکانات
از سال ۱۳۸۶ که برای اولینبار نمایشگاه کتاب تهران در مصلای بزرگ تهران برگزار شد، عدهای از مسئولان و بسیاری از بازدیدکنندگان اعتراض میکنند که این محل با کمبودهای بسیاری از جمله محل پارک نامناسب و تهویههای ناکافی مواجه است. نویسنده وبلاگ «لابیرنت» نوشته است:«بهنظرم نمایشگاه هنوز همان مشکلات اصلی هرسال را دارد. پنداری ساختوساز و بافت شهر تهران به گونهای است که اصلن جایی برای برپایی اینجور کارها نمیذاره، حالا فرقی هم ندارد نمایشگاه در مصلا باشد یا قم و پارک چیتگر. نبودن پارکینگ مناسب، تهویه نامناسب سالن، سیستم بد بهداشتی و ...همیشه چسبیده به بیخ ریش نمایشگاههایی که تو این شهر برگزار میشود.»
این وبلاگنویس به خوانندگان وبلاگش توصیه کرده است لیستی از کتابهای موردعلاقهشان را تهیه کنند تا بدانند برای خرید هر کتاب به کدام شبستان مصلا باید بروند. با اینحال «لابیرنت» میگوید:«قاعدتن گذاشتن این همه وقت و انرژی و مکافات و بدبختی، هیچ توجیه اقتصادی برای خرید از نمایشگاه کتاب ندارد؛ اما خب غنیمتی است همین حضور چندروزهی کتاب وسط شهر تهران.»
روزبه، یکی از کابران «گوگلریدر» هم با توجه به محل نامناسب نمایشگاه و درصد بالای کتابهایی که در تایید سیاست و ادبیات حاکمیت است، نوشته است:«من ترجیح میدهم به جای نمایشگاه رفتن، بروم "شهر کتاب" یا همین کتابفروشی "اگر" و کتابهایی را که میخواهم بخرم. من از وقتی محل نمایشگاه به مصلای تهران رفته است، از نمایشگاه بدم اومده است.»
در این دورهی نمایشگاه نیز مثل سالهای قبل، کتابهای تازهی بسیاری از انتشاراتیها مجوز چاپ دریافت نکرده و یا مشمول سانسور شدند. حسین سناپور، نویسندهی شناختهشده که یکی از کتابهایش با عنوان«شمایل تاریک کاخها» در روزهای اخیر از غرفهی نشر «چشمه» جمعآوری شده است، در وبلاگ شخصی خود نوشته است:«اینروزها که مدام میشنوم کتابهای دوستهای جوانمان، به خصوص آنها که کتاب اولی هستند، رد میشود راستش خجالتزده میشوم. نمیدانم اغلبشان با شنیدن خبر رد شدن کتابشان چطور کنار میآیند، اما امیدوارم کنار بیایند و دوباره بنویسند. فعلا که کسانی اختیاردار خواندن و نخواندن کتابها هستند و پیش از آنکه جامعه محک خود را بر کتابی بزند، آنها آن کتاب را از صافی دستورات و سلایق خود میگذرانند.»
این نویسنده با تعجب از اینکه چرا بسیاری از این نویسندههای جوان بعد از شنیدن جواب نه از وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، کاری نمیکنند نوشته است:«گمان میکنم آنها باید کارشان را پیگری کنند، اعتراض کنند، بحث کنند، اما اگر نتیجه نداد، باز باید فقط بنویسند و بنویسند.»
نویسندهی وبلاگ «اتاق ۵۲» هم نوشته است:« حالا که تب کتاب بالا گرفته و نمایشگاه کتاب رفتن نداره و مصلی اونجوریست که همه میدانیم، کتابهای خوب یا اصلن چاپ نمیشوند و اگر هم چاپ بشوند سانسور میشوند. در چنین شرایطی ما که برای خرید کتاب به مصلا نمیرویم.»
وبلاگ «مکپک دونده» هم دربارهی عدم صدور مجوز نوشته است:«کتابها مجوز نگرفتند. به ناشر قدیمی و دوست داشتنیمان غرفه ندادند. با خاطرات نیمکتهای نمایشگاه کتاب بیدار میشوم. آنروزها که با هرچقدر پول میرفتی، دست خالی بیرون نمیآمدی. آنوقتها روح جوانی داشتم.»
خاطرات غرفهداران و فروشندهها
در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، بعضی از وبلاگنویسانی که خود در انتشاراتیها کار میکنند، از خاطرات غرفهداری و برخوردهایشان با مشتریان مینویسند. نویسندهی وبلاگ «ابر آبی» نوشته است:«بچه مدرسهایها معمولن پول تو جیبشان کم است.هی هم واسه همدیگر قمپز درمیکنند و لاف میزنند. امروز دو سه تاییشان وسط غرفهی ما گلاویز شدند. بچههای یک دبستان پسرانه. همهشان همدیگر را به نام فامیلی صدا میکردند. یکیشان گفت اصغری کدام گوری بودی داریم دنبالت میگردیم؟ اصغری گفت: رفتهبودم این غرفه بغلی. ببینید چی خریدم. یک خودکار خریدم که نامریی مینویسه. یکیشان جواب داد ایول، ایول. چندخریدی؟ اصغری گفت مفت!پنج هزار تومن. همهجور وسیلهی جاسوسی داشت. بچهها همه با هم داد زدند ایول! ایول! وسیلهی جاسوسی و حمله بردند به غرفه کناری. هیچکدامشان کتاب نمیخواست. همهشان میخواستند جاسوس شوند.»
یکی از غرفهداران نشر «چشمه» هم نوشته است:«من امسال ایستادهام در بخش فروش داستان فارسی. وقتی یک نفر میآید و میخواهد که بهش کتاب معرفی کنم، حس عجیبی بهم دست میدهد. باید فروشنده صرف باشم و کتاب را، هرچه که باشد، بفروشم؟ یا باید مخاطبی باشم که کتابهایی را که دوست دارم به یک نفر دیگر پیشنهاد کنم؟من راهحل وسط را پیدا کردهام. از مشتری اسم یک کتابی را که خوانده و دوست داشته میپرسم و بعد بسته به سلیقه خودش کتابها را بهش معرفی میکنم. وقتی مجال این را پیدا میکنم که خلاصهی کتابها را تعریف کنم برایشان و کمکشان کنم کتابی را بخرند که بعد از خواندنش حس خوبی داشته باشند، خستگیام در میرود.»
بازار طنز دربارهی نابسامانیها و مدیریت آشفتهی نمایشگاه کتاب هم این روزها در فضای مجازی بالا گرفته است.وبسایت «خانه کتاب اشا» در مطلب طنزی با عنوان «چطور در نمایشگاه کتاب نفستنگی نگیریم؟» نوشته است:«از آنجایی که فضای شبستان مصلی، دربهای خروجی اضطراری ندارد و غرفهها تنگاتنگ قرار گرفتهاند، پیش از رفتن به نمایشگاه، با همهی دوستانتان خداحافظی کنید. خدا پشت و پناهتان!»
FS/YK