واکنشها در فضای مجازی به قتل یک دیکتاتور
۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه
در شبکه اجتماعی فیسبوک، بسیاری از کاربران، تصاویر و فیلمهای دستگیری و مرگ معمر قذافی را به اشتراک گذاشتند. برخی از کاربران این تصاویر تحقیرآمیز را درس عبرتی برای دیگر حاکمان خودکامهی جهان دانستهاند.
اما انتشار فیلمهایی از لحظهی بازداشت قذافی و پس از آن انتشار خبر مرگ وی، فضای مجازی را با یک حس دوگانه روبرو کرد. آیا انقلابیها با قذافی رفتاری انسانی داشتند؟ سرانجام انقلابی که یک اسیر را هرچند جنایتکار، به قتل برساند، چگونه خواهد بود؟
وبلاگنویسان و دیگر کاربران فضای مجازی هر کدام برای این سوالات پاسخی و نظری داشتهاند. برخی از اتفاق پیش آمده شادماناند و برای رهبران ایران و سوریه هم همین سرنوشت را آرزو میکنند و دستهای دیگر به عدم رعایت اصول انسانی توسط انقلابیون معترضاند.
گرچه همچنان همهی ابعاد نحوهی کشته شدن معمر قذافی مشخص نیست و اخبار ضد و نقیضی در این مورد منتشر شده است اما با این وجود مسوولیت انقلابیون لیبی در حفظ جان قذافی به عنوان یک اسیر و زندانی مورد توجه نهادهای حقوق بشری بینالمللی است.
راه طولانی تا دموکراسی
فرهاد حیرانی، نویسنده وبلاگ «تقویم تبعید»، معتقد است کشورهای جهان سوم باید راه طولانیای تا رسیدن به دموکراسی طی کنند. وی که ساکن آلمان است از گفتوگوی خود با همکار تایلندیاش مینویسد:«عکسهای قذافی را نشانش دادم و گفتم دیکتاتور زنده بود، اما بهجای اینکه او را تحویل دادگاه دهند، خودشان قاضی شدند و مامور اجرای حکم. میدانی اگر زنده میماند چه رازهایی فاش میشد و جنبش مردم لیبی چه اعتباری به دست میآورد که با قاتل مردمش با انسانیت رفتار شده.»
وی در بخش دیگری از نوشتهاش این فرض را مطرح میکند که اگر رهبر ایران در چنینی شرایطی دستگیر شود چه سرنوشتی میتواند داشته باشد: «مسئله این است که اگر بنا باشد ما بهدلیل نفرت از کسی، وی را به قتل برسانیم، چه تفاوتی بین عملکرد دیکتاتور و ما وجود خواهد داشت.»
این وبلاگنویس اضافه میکند: «اگر بنا باشد به دموکراسی برسیم باید میزان تحمل خود را بالا ببریم. باید قبول کنیم هیچکس اجازه ندارد وارد محدوده مسوولیتهای قانونی دیگری شود، باید بپذیریم که قرار نیست خواستههای ما همیشه اجرا شود.»
به یاد قربانیان
کامران، نویسنده وبلاگ «فکر کن»، از زنی نوشته است که نیروهای قذافی به او تجاوز کردهاند. وی از حس دوگانه خود میگوید: «نمیدونم ناراحت شم که حق یک انسان رو اینجوری نقض کردند یا خوشحال شم از اینکه این بلا سر کسی آمد که مسبب تجاوز و قتل هزاران انسان بی گناه بود.. . فارغ از تمام این حرفها میخوام از زن بیگناهی یاد کنم که بارها قربانی تجاوز یاران قذافی شده بود ... وقتی یاد آن میافتم به خودم میگم که حقش بود، حقش بود.»
ایمان العبیدی، زن ۳۰ ساله لیبیایی یکی از قربانیان تجاوز نیروهای قذافی بود که در جریان اعتراضات عمومی، خود را به هتلی در طرابلس رساند، بدن خود را با علائم شکنجه بسیار به خبرنگاران بین المللی که در این هتل بودند نشان داد و فریاد زد که ماموران امنیتی قذافی ضمن شکنجه به او تجاوز کردهاند. خانم العبیدی گفته بود که وی در طول دو روزی که در بازداشت نیروهای امنیتی وفادار به معمر قذافی بوده، مورد شکنجه قرار گرفته و در آنجا ۱۵ مرد به او تجاوز کردهاند.
در جریان درگیری میان مخالفان و نیروهای وفادار به قذافی نیز گزارشهای مشابهی منتشر شد. در آن زمان "لوئیس مورنو اوکامپو"، دادستان دادگاه بين المللی کیفری لاهه، از «صدها مورد تجاوز به زنان» از سوی نظامیان وفادار به قذافی خبر داده بود.
خزان عربی
داریوش نویسنده وبلاگ «خورشید نشان» رفتار انقلابیون در قبال دیکتاتور لیبی را نادرست میداند: «نخست وزیر حکومت جدید لیبی رنج سفر میخرد تا به دیدن جنازه دشمن شکست خوردهاش رود. جنازهای که مردم خشمگین لگد زدند و در یک "قصابی" گذاشتند تا پیر و جوان -ماسک بر بینی - به دیدنش روند. جالب که بعضی توجیه میکنند و خشم و قساوت مردم را به نام هیجان انقلابی تفسیر میکنند.»
این وبلاگنویس اضافه میکند: «چهار دهه حکومت مطلقه قذافی و تمام ظلمها، دزدیها و اعمالش را مثال میزنند که باید وقتی (قذافی) بیدفاع اسیر انقلابیون گشت با او صد بدتر میکردند.»
داریوش از خزان عربی یاد میکند و از تحولاتی که در آن انگارها، آدمها و رژیمها تغییر میکنند اما مردم همچنان همان مردماند: «اندیشههایی که به کودکان خردسال اجازه میدهد صف ببندند و به تماشای جسدی متلاشی شده بروند ... در جایی دیگر هم مردمانش پاسی از نیمه شب به خیابان میروند و انتظار میکشند و تخمه میشکنند تا دست پا زدن همنوعشان را بر بالای طناب دار ببینند.»
اشاره این وبلاگنویس به تجمع صدها نفر در ایران برای دیدن مراسم اجرای اعدام است.
کشتن قذافی و دموکراسی
کامران نویسنده وبلاگ «وبنوشتههای یک ایرانی» این سوال را مطرح میکند که آیا لیبی به دموکراسی خواهد رسید؟ وی در پاسخ به این سوال مینویسد: «با اوضاع فرهنگی مردم خاورمیانه و شمال آفریقا نباید انتظار داشت که لیبی به یک دموکراسی قابل قبول برسد. به ویژه اگر ایدئولوژی اسلامی بخواهد خود را در موضوع حکومتداری دخیل ببیند. فراموش نکنیم که حکومت لیبی تا حدودی سکولار بود گرچه قذافی خود را رهبر و فرد مهمی در جهان اسلام میدانست.»
این وبلاگنویس کشتن قذافی را اشتباه بزرگ انقلابیون میداند و اضافه میکند:«این اشتباه در حافظه تاریخ ثبت خواهد شد و البته آب رفته به جوی باز نخواهد گشت. شاید این اشتباه که ناشی از برخورد شتابزده و احساسی معترضان به ماجرا باشد، در آینده گریبان خودشان را بگیرد و همان سرنوشتی را تجربه کنند که ما ایرانیان پس از سال ۵۷ آن را تجربه کردیم.»
کامران در ادامه با اشاره به تجربه انقلاب ایران مینویسد: «برخوردهای شتابزده که ناشی از شور انقلابی مفرط است، مانع از تحقق دموکراسی و تحمل دیگران در آینده خواهد شد. در ایران سال ۵۷ هم که در انقلابیون توهم و تعصبات اسلامی با اندیشههای چپ و مارکسیستی آمیخته شده بود، چند اشتباه مرگبار رخ داد. یکی از آنها اعدام سریع بسیاری از افسران و درجه داران حکومت شاهنشاهی و دومی ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران بود که بعدها مشکلات زیادی را به وجود آورد».
ور در همین حال سرنوشت معمر قذافی را برای آیتالله خامنهای عبرت آموز میداند: «به پایین کشیده شدن قذافی به قول میرحسین موسوی سرنوشت تمامی فراعنهای است که عبرت نمیگیرند و قذافی هم یکی از آنها بود. نابودی حکومت قذافی شاید هشداری دوباره به دیکتاتورهایی نظیر ولی فقیه باشد که فکر میکنند تا ابد در قدرت هستند و وضع ثابت خواهد ماند».
مقایسهی سرنوشت رهبر ایران با سرنوشت قذافی
ملاحسنی، وبلاگنویس طنزپرداز، مینویسد که ترجیح نمیدهد رهبر جمهوری اسلامی سرنوشتی مشابه قذافی داشته باشد:«من اصلا دلم نمی خواهد خامنهای را هم مثل قذافی بدون محاکمه بکشند. آرزو میکنم او را زنده دستگیر کنند تا در دادگاه حاضر شود و در مورد بسیاری از جنایات دوران زمامداریاش پاسخگو باشد.»
این بلاگر به برخی سوالاتی که باید پاسخ داده شود اشاره میکند: «بالاخره مردم ما باید بدانند که چه کسی دستور داد در انتخابات تقلب بشود. درآمدهای نفتی چگونه غیب شد و در کجا و چه کشورهایی هزینه گردید. راز و رمز ترورها و قتلهای زنجیرهای و حتی ترور دانشمندان هستهای و اساتید دانشگاهها و هزاران مورد دیگر باید معلوم شود.»
مهدی محسنی
تحریریه: یلدا کیانی