1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

هگل؛ فیلسوفی که هنوز تاثیرگذار است

۱۳۹۹ شهریور ۵, چهارشنبه

با خرد فهم را صیقل زدن! هگل فیلسوفی بود که با خرد خود از فراز محدودیت‌های فهم انسانی جهید، تا فهم جهان را ممکن سازد. شیفته انقلاب فرانسه بود و فلسفه‌اش انقلابی در تاریخ فلسفه. فلسفه پس از هگل تبدیل شد به فلسفه پس از هگل.

https://p.dw.com/p/3fxr3
عکس: Getty Images

سباستیان اوستریتش، فیلسوف اشتوتگارتی در کتابی که در ماه مارس ۲۰۲۰ پیرامون گئورگ ویلهلم فریدریش هگل روانه بازار کرده، از این چکاد اندیشه و فلسفه آلمان با عنوان "فیسلوف جهان" یاد کرده و به درستی می‌گوید که هیچ اندیشمندی پس از هگل نتوانسته است تاثیرات او را بر اندیشه خود نادیده بگیرد.

دامنه تاثیرات هگل بر فلسفه بسی فراتر می‌رود و به آنجا می‌انجامد که فلسفیدن پس از نشر آرا و اندیشه‌های او، امر اندیشیدن بری از اندیشه‌های او را ناممکن می‌سازد.

به سخن دیگر، فلسفه پس از هگل، به ناگزیر متاثر از هگل است. فلاسفه پس از هگل، چه پیرو مکتب و اندیشه او باشند و چه منتقد او، هیچ یک قادر نیستند ردپای اندیشه‌های او را در ساختار اندیشه‌های خود ناپدید کنند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

روز ۲۷ اوت۱۷۷۰، یعنی ۲۵۰ سال پیش، در چنین روزی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در اشتوتگارت متولد شد. به‌رغم آنکه از انتشار کتاب اصلی او، "پدیدارشناسی روح" بیش از دو قرن می‌گذرد، از تاثیرات آرا و افکار این فیلسوف نام‌آور آلمانی کاسته نشده است.

در زادروز تولد هگل، بسیاری در وصف او نوشته‌اند. خبرگزاری پروتستان‌های آلمان در گزارشی که پیرامون ۲۵۰مین سالروز تولد هگل نوشته به تاثیر او بر یوهان آگوست روبلینگ اشاره کرده است.

روبلینگ آلمانی در ایالات متحده آمریکا با نام جان روبلینگ شناخته می‌شود. او و پسرش واشنگتن روبلینگ، سازنده پل معروف بروکلین در نیویورک بودند.

پلی که منهتن و بروکلین را به هم وصل می‌کند. آنچه کمتر کسی می‌داند، این است که یوهان آگوست روبلینگ در سال‌های جوانی، هنگامی که در برلین مشغول تحصیل در رشته معماری بود، در کلاس‌های درس هگل شرکت می‌کرد و تحت تاثیر اندیشه‌های هگل بود. حال می‌پرسند که آیا روبلینگ پیام آزاداندیشی هگلی را با خود به آمریکا نبرده است؟

یودیت باتلر، فیلسوف آمرکایی
یودیت باتلر، فیلسوف آمرکاییعکس: Imago/Zumapress

هگل بر محدودیت‌های قوه فهم انسانی واقف بوده و از این رو، بر آن بوده تا با یاری جستن از خرد بر این محدودیت‌ها و تناقضات برخاسته از آن‌ها، چیره شود. او بر آن بود تا در پرداختن به اجزاء به فهم کل دست یابد و در کثرت، وحدت را بجوید و بیابد.

هگل می‌گوید: «مبارزه خرد ناظر بر درهم شکستن همه آن‌چیزهایی است که فهم استوار ساخته است.» به سخن دیگر، خرد باید از دیوارهایی که فهم با تعریف یک چیز به دور آن چیز کشیده است، بگذرد تا فهم آن‌چیز را ممکن سازد.

از همین رو است که سباستیان اوستریتش او را فیلسوف جهان می‌نامد. می‌گوید هگل «فیلسوف جهان است، چون او به جهان در کلیت آن می‌اندیشد و هیچ عرصه‌ای از واقعیت را از دیده به دور نمی‌دارد.»

اوستریتش درباره راهکار اندیشیدن هگل و فهم جهان، در ادامه چنین می‌نویسد:

«اندیشیدن در فلسفه و البته در زندگی روزمره، بر گردآوری دانسته‌ها در کشوهای مختلف استوار است. ما بر آنیم تا با دسته‌بندی کردن چیزها و برچسب زدن بر همه آنچه در این کشوها گردآورده‌ایم، فهم آن‌ها را ممکن سازیم. اگر بخواهیم به زبانی تصویری سخن بگوییم، هگل برخلاف ما بر آن بوده که به کل آن گنجه‌ای بنگرد که همه این کشوها را در خود جای داده است. او مایل است ببیند که این اشیاء و چیزها چه ارتباطی با هم دارند و این کشوها چطور با هم مرتبط هستند و تصویر کلی این ارتباط‌ها در فرجامین نگاه چیست؟»

هگل و سیاست

می‌گویند روز ۱۳ اکتبر سال ۱۸۰۶، زمانی که لشکر ناپلئون از خیابان‌های شهر ینا عبور می‌کرد، هگل جوان کنار یکی از خیابان‌ها ایستاده بود و نظاره‌گر گذر سپاهیان فرانسه.

انقلاب فرانسه شیفتگی هگل را برانگیخته بود. هگل در باب آزادی و آزادی روح بسیار نوشته است. کلاوس فیوگ، یکی از کسانی  است که به بیوگرافی و زندگی هگل پرداخته‌اند. به باور او، آزادی و پرداختن به مفهوم آزادی، رکن اصلی فلسفه هگل را تشکیل می‌دهد.

فیوگ بنیان فکری هگل درباره فلسفه و فلسفیدن را چنین بیان می‌کند: «فلسفیدن یعنی آموختن آزاد زیستن.» تحولات طوفانی دهه‌های نخست قرن نوزدهم، تاثیری عمیق بر فکر و آثار هگل می‌نهد. از این رو بسیاری بر این باورند که مطالعه آثار هگل می‌تواند کمک بزرگی برای فهم تحولات آینده باشد.

همچنین می‌توان گفت که شیفتگی هگل درباره انقلاب فرانسه زمینه‌ساز انقلابی شد که هگل در اندیشیدن و فهم جهان پی‌ریخت و به‌ویژه باور عمیق این فیلسوف به آزادی را در پی داشت.

او درباره تاریخ پرتلاطم جهان و مصائب و  بدبختی‌های ناشی از این تحولات تاریخی زمانی گفته است: «تاریخ جهان، جایی برای نیک‌بختی باقی ننهاده است. دوره‌های نیک‌بختی در تاریخ جهان عملا صفحات نانوشته این تاریخ هستند.»

هگل می‌گوید: «تاریخ و تجربه نشان می‌دهد که مردم و حکومت‌ها هیچ‌گاه از تاریخ نمی‌آموزند و بر اساس آموخته‌های خود عمل نمی‌کنند.»

هگل بر این باور است که این میان‌مایگی است که می‌ماند و در فرجامین نگاه بر جهان حکم‌ می‌راند. رویکردی که انسان را بی‌اختیار به یاد رویکرد نیچه به میان‌مایگی می‌اندازد. این فرازهای فلسفی هگل با فلسفه تعالی‌گرای او برخلاف رویکرد نیچه به جهان، همخوانی ندارد.

اندیشه هگل از همان زمان طرح تا به امروز بر فلاسفه و اندیشمندان بسیاری تاثیر نهاده است. از فلسفه ماتریالیستی کارل مارکس و نقد دین او گرفته تا مثلا فیلسوفان معاصری همچون جودیت باتلر آمریکایی یا یورگن هابرماس آلمانی.

یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی
یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانیعکس: picture-alliance/dpa/A. Dedert

تاثیرات هگل بر تفکر دیالکتیکی و فهم هارمونی از دل نامتجانس‌ها از جمله خدمات فلسفی او به شمار می‌‌آید.

هگل در خانواده‌ای نیمه‌مرفه  و تحصیل کرده به دنیا آمد. کلاوس فیوگ با عاریه گرفتن از تشبیهات شکسپیری بر این باور است که هگل زیر ستاره‌ای رقصان دیده به جهان گشوده است. او هگل را استاد طراز نوین فلسفه معاصر و یکی از چکادهای فلسفه مدرن جهان می‌داند.

می‌گویند هگل سخنران خوبی نبوده و شاگردانش برای فهم او با دشواری‌های بسیاری‌روبه‌رو بوده‌اند. تا حدود خجالتی بوده و در موقع تدریس، بارها کلام خود را قطع می‌کرده و در بین دست‌نوشته‌‌های خود در جست‌وجوی بخش مورد نظرش سرگردان می‌شده است.

به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید

افزون بر آن، گفته می‌شود که هگل در زندگی شخصی، فردی اجتماعی بوده که خود را از بهره بردن از لذت‌های زندگی نیز هیچ‌گاه محروم نمی‌کرده است. به زن و شراب علاقه‌ای بسیار داشته است و از این منظر با ایمانوئل کانت تفاوتی جدی داشته است.

هگل پس از عبور از سایه کانت و شلینگ است که تبدیل به یک فیلسوف بزرگ می‌شود. در سن ۴۶ سالگی در هایدلبرگ و سپس در برلین به عنوان پروفسور فلسفه تدریس می‌کند. در برلین حتی بر کرسی خالی فیلسوف صاحب‌نام آلمان، فیخته می‌نشیند و درسال ۱۸۲۹ ریاست دانشگاه را برعهده می‌گیرد.

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل روز ۱۴ نوامبر سال ۱۸۳۱ در سن ۶۱ سالگی و در اثر ابتلا به بیماری وبا در برلین جان می‌بازد.

آرتور شوپنهاور که به خاطر رویکرد بدبینانه خود به جهان شهرت دارد، در همان ایام ساکن برلین بوده است. به محض آغاز شیوع وبا در برلین، شوپنهاور تصمیم می‌گیرد این شهر را به سرعت ترک کند و به فرانکفورت برود. می‌گویند تنها ظرف چند ساعت، تصمیم ترک برلین را عملی می‌کند. حال آنکه هگل خوش‌بین، پس از اقامتی کوتاه در خارج از برلین، به این شهر بازمی‌گردد و در اثر ابتلا به وبا جان خود را از دست می‌دهد.

شوپنهاور درباره مزیت بدبینی خود به طنز می‌گوید که خوش‌بینی هگل به بهای جان او تمام شد و حال آنکه بدبینی جان او را نجات داد.