هفتاد سالگی رادیو در ایران در مصاحبه با ایرج گرگین • بحش اول
۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبهاز آغاز تاسیس رادیو در ایران هفتاد سال میگذرد. اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۹ خورشیدی، سال و ماهی که با خاطرات بسیار همچنان در ذهنها مانده است. هفتاد سالی که نه تنها در تاریخ ایران پر از فراز و نشیب بوده است که برای تهیه کنندگان اولیه و بعدی رادیو نیز. هفتاد سالگی رادیو را در حالی جشن میگیریم که بسیاری از نامآوران رادیو یا روی در نقاب خاک کشیدهاند و یا برخی دیگر توانایی گفتوگو با ما را ندارند. با آن چند نفر انگشت شماری که هنوز در قید حیات هستند و همچنان فعال در زمینههای رسانهای به گفت و گو نشستیم.
ایرج گرگین را میتوان مرد همه فن حریف رسانهای به شمار آورد. او همه رسانهها را، اعم از روزنامه و مجله و رادیو و تلویزیون در نوردیده است. تجربیات یکی را در دیگری به کار گرفته، و هر بار موفقتر از بار پیش در دل جامعه روشنفکری ایران رخنه کرده است. ایرج گرگین را در لس آنجلس در یک تاکسی یافتیم و تلفنی با او گفت و گو کردیم. این گفت و گو، در واقع مروری است بر هفتاد سال فعالیتهای رادیویی در ایران و نیز رویدادهای فرهنگی پس از انقلاب. گرگین در سالهای پس از انقلاب سرپرستی رادیوی برونمرزی "آزادی" را بر عهده داشت. رادیویی که در میان طبقه تحصیلکرده و روشنفکر ایرانی جایگاه ویژهای داشت.
دویچه وله: آقای گرگین، میخواهیم به زمانهای دورِ دور برگردیم؛ قبل از این که به رادیو بروید و با این سازمان همکاری کنید، کی و در چه سن و سالی با این جعبهی جادویی آن زمانی آشنایی پیدا کردید؟
ایرج گرگین: مانند بسیاری از همنسلانام، وقتی بچه بودم، رادیوهای جعبهای "داریا" در خانهی ما بود. البته آن زمان هنوز رادیو ایرانی وجود نداشت. ما در جنوب ایران زندگی میکردیم و یادم میآید که پدرم رادیو دهلی، رادیو بیبیسی و رادیو آلمان را میشنید.
شاید اولین خاطرهای که از رادیو در دوران کودکی در ذهنام مانده، صدای «اینجا برلن است» مرحوم شاهرخ است که گویندهی آن زمان رادیو برلن بود. همانطور که میدانید آلمانها تا پیش از جنگ دوم جهانی خیلی در ایران نفوذ داشتند. ما هم چند ساله بودیم و پدرانمان بیشتر رادیو برلن را گوش میدادند. یعنی هر رادیوی فارسیای را که میتوانستند بگیرند، میگرفتند و ما هم میشنیدیم.
حقیقت این است که این جعبهی جادویی تا سالها بعد مورد توجه چندان من نبود. تا زمانی که دیگر بزرگ شدم، وارد کار مطبوعاتی شده بودم و در دانشکدهی ادبیات درس میخواندم و شروع به کار صحنه نیز کرده بودم.
پس چگونه به رادیو راه پیدا کردید؟ در حالی که کارهای صحنهای میکردید؟
شاید دست تصادف بود؛ در دانشکدهی ادبیات با دوستانمان در "کانون تئاتر دانشگاه تهران" کارهای صحنهای انجام میدادیم. تا این که به من گفته شد، که رادیو نیاز به گوینده دارد. من نگاه کردم و دیدم که بله رادیو اعلام کرده است به گوینده و تهیهکننده نیاز دارد و در امتحان شرکت کردم.
این امتحان در مدرسهی نوربخش برگزار شد و اولین امتحانی بود که به صورت تستی برگزار میشد. گویا حدود ۲۰۰ نفر در این امتحان شرکت کرده بودند. من با نمرهی خیلی خوبی قبول شدم. البته آن زمان سال اول دانشگاه بودم و تصور نمیکردم کار خیلی مهمی دارم انجام میدهم.
به این ترتیب، کارم را در رادیو از تهیهکنندگی شروع کردم. تا این که آقای پیمان به من پیشنهاد دادند که کار گویندگی را نیز جدی بگیرم. در نتیجه، من امتحان دیگری برای گویندگی دادم و در آن هم قبول شدم.
کلاسهایی هم تشکیل شد که آقای روحانی و یکی دو نفر از اساتید دانشگاه، فن گویندگی را به ما تدریس میکردند. البته من آن موقع چون در دانشکدهی ادبیات بودم و کار میکردم، خودم کلی ادعا داشتم. ولی به هرحال به کلاسهای آقای روحانی که در "بیسیم پهلوی" تشکیل میشد، رفتم و از محضر این پیشکسوت هم استفاده کردم.
آن زمان رادیو داشت مدرن میشد. یعنی اولین باری بود که دستگاههای ضبط صدا به کار گرفته میشد. تا پیش از آن بیشتر برنامهها زنده پخش میشدند. به این خاطر، استادی از امریکا آمد و کلاسهایی برای ما ترتیب داد که در آن اصول نوین رادیو را به قبولشدگان در امتحان تهیهکنندگی و گویندگی درس میداد. البته کلاسهای او بیشتر به تهیه، تولید و ادیت مربوط میشد. به این ترتیب، من سال ۱۳۳۷ خورشیدی رسماً کار رادیو را شروع کردم و بیش از ۵۰ سال است که این قضیه ادامه دارد.
آقای گرگین، واکنش مذهبیون در آغاز ورود رادیو چگونه بود؟ آیا با رادیو روی موافق نشان میدادند یا خیر؟
تصور نمیکنم مخالفتی ابراز میشد. در زمان رضا شاه ادارهای به نام ادارهی نشر افکار و یا هدایت افکار درست شده بود که در آن جمعی از برجستهترین اساتید و بزرگان زمینههای مختلف ادب و اندیشه عضویت داشتند.
وقتی رادیو تأسیس شد، افراد همین جمع به عضویت اولین شورای رادیو منصوب شدند. افرادی مانند دکتر صدیق اعلم، محمد علی فروغی و… در این شورا شرکت داشتند. به یاد نمیآورم که معممین هم در این جمع بوده باشند. مسلماً در دورهی رضا شاه چنین چیزی نبوده است.
اما به هرحال، در سال ۱۳۱۹ من در جایی نخواندم و به خاطر ندارم که با ورود رادیو مخالفتی شده باشد. به عکس تلویزیون که بعدها دیدیم و شنیدیم با مخالفت مذهبیون روبرو شد.
برنامههای آن زمان رادیو، از قبیل پخش اذان با صدای خوش ذبیحی و یا سخنرانیهای آقای راشد، به عنوان روحانیای که در قلب مردم جا داشت، به دلیل پذیرفته شدن این رسانه در میان عامهی مردم نبود؟
صددرصد. همانطور که میدانید، در رژیم گذشته، به خصوص از سوی دستگاههای دولتی، با مذهب، اصول مذهب و تشیع هیچگونه مخالفتی ابراز نمیشد. طبیعتا این برنامهها هم در رادیو تهیه و پخش میشد.
خود من مدتها مسئول برنامهی بامدادی رادیو بودم که مرحوم ذبیحی و مرحوم بهبهانی میآمدند و به صورت زنده در آن، برنامه اجرا میکردند. اذانهای ذبیحی هنوز در گوش من است. چون در استودیو در کنار من، با آن صدای خوشاش اذان میگفت.
آقای راشد هم که عصرهای پنجشنبه برنامه داشتند و به نظر من، ایشان در زمان خود آخوند پیشرویی بود. یعنی مطالبی که میگفت، مورد استفادهی مردم بود و گروه عظیمی شنونده داشت.
علت آن هم این بود که مملکت، مملکت شیعه بود و اینها نمایندگان اکثریت تودهی مردم بودند که به مذهب اعتقاد داشتند و بنابراین در رادیو هم جای خود را داشتند.
کمی جلوتر برویم و به زمانی برسیم که شما سرپرستی برنامهی دوم رادیو تهران را بر عهده داشتید؛ برنامههای روشنفکرانهی آن زمان این رادیو، در جامعهای که قشر عظیمی بیسواد داشت و تحصیلکردههای کم آن روزگار هم فاصلهی زیادی تا روشنفکری داشتند، واقعاً تاثیرگذار بود؟
سؤال بسیار خوبی است. در آغاز دههی ۴۰ خورشیدی نیاز به تولید چنین برنامههایی احساس میشد. به دلیل این که ناگهان جنبشی در زمینهی ادبیات و اندیشه در ایران به وجود آمده بود. اگر به خاطر داشته باشید، بهترین شاعران ما در آن زمان شروع به سرودن شعر کردند و دیوانهایشان منتشر شد. موسیقی هم در همان زمان نُضجی از نوع دیگر گرفته بود.
این اتفاق در زمینههای مختلف دیگر نیز افتاده بود و فکر میکنم دستگاه رادیو تلویزیون ایران این نیاز را احساس کردند که شاید رادیویی نه برای عامهی مردم، بلکه برای خواص ـ از نظر فکری- لازم باشد. برای این که تودهی شهرنشین زیادی از جوانان، کتابخوانان و حتی سیاسیون سابق که بعد از ۲۸ مرداد به گوشهای خزیده بودند، به بلندگویی احتیاج داشتند.
به این ترتیب، وقتی رادیو تهران (رادیو ۲) تأسیس شد و سرپرستی آن را به من واگذار کردند، شورای برنامههای ما از کسانی مانند دکتر کاردان، آقای علیاصغر حاج سیدجوادی و… تشکیل میشد. برجستهترین روشنفکران آن زمان با ما همکاری داشتند که اگر بخواهم اسامیشان را نقل کنم، بسیار طولانی خواهد شد.
آقای گرگین، چرا مردم آن زمان اخبار رادیو را جدی نمیگرفتند؟
اصولا در کشورهایی که دولتها مورد اعتماد مردم نیستند، طبیعتاً خبری هم که از دستگاه دولتی پخش میشود، چندان مورد اعتماد آنان نیست. اما نکتهی مهم این است که در آن زمان در ایران برای عامهی مردم رادیو وسیلهی خبررسانی بود و به آنها میگفت در ایران و دنیا چه اتفاقی افتاده است، یا رهبر مملکت به کجا رفته است و…
ولی برای روشنفکران و نخبگان جامعه این کافی نبود. چون به خصوص رژیم گذشته میراث ۲۸ مرداد را بهدوش میکشید. جامعه تب و تاب سالهای ملی شدن نفت را به یاد داشت و نوعی بیاعتمادی به خبرهای دستگاههای دولتی پیدا شده بود.
این نکته هم باید گفته شود که در بیان خبرها نوعی سانسور وجود داشت. البته سانسور همهجا بوده وهست. به عقیدهی من، الان هم بعد از گذشت این همه سالها در پیشروترین کشورها، در زمینهی خبررسانی، تعبیر و تفسیر خبر و برداشت از رویدادها، انواع سانسور به شکلی وجود دارد.
در آن زمان هم چنین سانسوری وجود داشت. همهی خبرها پخش نمیشد. همهی آنچه که حقیقت داشت ولی ممکن بود به برخی از مقامات بربخورد، بیان نمیشد. این خبرها به صورت شایعه در میان مردم دهن به دهن میگشت و این شایعات بر اخبار غلبه داشت.
امروز هم در ایران این وضعیت به درجات چندین صدبرابر رواج دارد. یعنی شما آنقدر به خبری که از دستگاه رادیو میشنوید، اعتقاد ندارید که همسایه میگوید و یا از بقال سر کوچه میشنوید. این نتیجهی بیاعتمادیای است که مردم به دولت پیدا میکنند. منتها این بیاعتمادی ممکن است دلایل مختلف داشته باشد؛ مانند دوران ما دلایل واقعی داشته باشد و یا مانند دوران گذشته دلایل نیمهواقعی داشته باشد.
برای خواندن بخش دوم مصاحبه روی لینک زیر کلیک کنید