هاینریش فون کلایست، هنرمندی عاصی
۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه
هاینریش فون کلایست در۸ اکتبر ۱۷۷۷ به دنیا آمد و تنها ۳۴ سال عمر کرد. او در این زندگی کوتاه اغلب با جامعه و روزگار خود در تضاد بود و خود را پیوسته جسور و تکرو نشان میداد. با وجود زندگی کوتاه و ناکامیهای بیشمار، کلایست ارثیه ادبی گرانقدری از خود باقی گذاشت که او را در مقام یکی از برجستهترین چهرههای ادبیات کلاسیک آلمان قرار داد.
کلایست در خانوادهای با نام و اعتبار به دنیا آمد و نزد آموزگارانی ویژه تربیت یافت. در نوجوانی بنا به سنت خانوادگی، به یکی از واحدهای زبده ارتش پیوست. چیزی نگذشت که از زندگی نظامی در پادگان روی گرداند و با وجود مخالفت خانواده، در سال ۱۷۹۹ ارتش را ترک گفت.
در زادگاه خود فرانکفورت (در کنار رود اودر در شرق آلمان) به تحصیل حقوق پرداخت، اما به زودی از این رشته نیز ملول شد و خود را یکسره وقف ادبیات کرد. با شوقی وافر به مطالعه آثار شیلر، ویلاند و فیلسوفان زمان خود پرداخت. او که تصمیم گرفته بود نویسندگی پیشه کند، به همراه خواهرش اولریکه در اروپا به سیر و سیاحت پرداخت. در سفری به پاریس با ویلهلم فون هومبولت، دانشمند نامی آشنا شد.
در پاریس بیشتر اوقات خود را در موزه لوور و سایر موزههای شهر میگذراند. آشنایی با نوشتههای ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، افکار او را در هم ریخت و او را به انزوایی عمیق فرو برد: «دیگر کسی را نمیبینم، کتاب و مجله نمیخوانم؛ غیر از خودم به هیچ چیز نیاز ندارم.»
اولین آثار نمایشی
در دورانی که ناآرامی درونی کلایست را به گشت و گذار در روستاها کشانده بود، اولین نمایشنامه خود را نوشت به نام «خانواده شروفنشتاین». در سال ۱۸۰۲ نگارش «سبوی شکسته» را شروع کرد. ناآرامی درونی او را به خلجانها و ضربههای شدید روحی کشاند و او را تا آستانه جنون پیش برد.
در سال ۱۸۰۴ که قدری آرام گرفته بود، به استخدام دولت در آمد، زندگی آرامی در پیش گرفت و در سال بعد از برلین به کونیگزبرگ اعزام شد.
در جریان حمله ناپلئون و شکست ارتش پروس، کلایست به اتهام جاسوسی دستگیر شد. طی چند ماه اقامت در زندان به آفرینش ادبی خود ادامه داد، تا این که در ۱۴ اوت ۱۸۰۷ آزاد شد.
کلایست در بازگشت به شهر درسدن، نخستین موفقیتهای ادبی خود را تجربه کرد و با شور و شوق مجلهای ادبی تأسیس کرد. اما نه در این کار و نه در اجرای آثار نمایشی خود توفیقی به دست نیاورد. گوته، ادیب بزرگ آلمان، که به نبوغ کلایست پی برده بود، نتوانست راه موفقیت او را هموار کند. کلایست که در فشار مالی قرار گرفته بود، در سال ۱۸۱۰ به برلین رفت و کوشید با تأسیس نشریهای تازه به زندگی خود اندک رونقی ببخشد.
اخلاقگرا و شکگرا
موفقیت برای کلایست به معنای ارائه کارهای بهتر و مؤثرتر بود. کلایست، برخلاف بیشتر هنرمندان دوران خود، ایدآلیست نبود، بلکه با واقعبینی ژرفی به پیرامون مینگریست. او به ناپایداری و ضربهپذیری آرمانهای انسانی معتقد بود. انسانها را نه در هالهای متعالی، بلکه در زندگی دشوار روزمره قرار میداد، تا ضعفها و کاستیهای او آشکار شود.
کلایست در مارس ۱۸۱۱ با اداره سانسور مشکل پیدا کرد و ناچار شد انتشار مجله خود را متوقف کند. این شکست به همراه ناکامیهای دیگری در زندگی شخصی، او را به تصمیمی مرگبار سوق داد. او در ۲۱ نوامبر به همراه دوست خود هانریته فوگل، که به بیماری مرگباری دچار بود، با درشکه به سوی دریاچه "وانزه" حرکت کرد. در کنار دریاچه نخست با تپانچه به قلب دوست شلیک کرد و سپس به خود.
انتقاد از نظام مسلط
کلایست در آثار خود مانند «میشائل کلهاس» و «مارکیز فون ا...» با لحنی دلنشین و زبانی آتشین به نابرابریها و نارواییهای دوران خود اعتراض کرده است. تئاتر اشرافی روزگار او برای پذیرفتن طبع سرکش او آماده نبود، اما امروزه خلاقیت هنری کلایست در همه جا با تحسین و اعجاب روبروست.
«میشائل کلهاس» از جمله آثار هاینریش فون کلایست است که به فارسی ترجمه شده. «میشائیل کلهاس» که ناشرش نشر ماهی است علاوه بر نوول فوق، سه داستان دیگر نیز دارد: «گنده پیرلوکارنو»، «زلزله در شیلی» و «مارکوئیز فون اُ...». در آغاز کتاب نیز مقدمهای از توماس مان درباره کلایست و آثارش آورده شده و در انتها پسگفتاری از محمود حدادی (مترجم اثر) به همراه سالشمار زندگی نویسنده.
نگاه تلخ و ناآرام کلایست تا حد زیادی با دلهرهها و وحشتهای روزگار ما همخوان است، از این رو آثار او با گذشت روزگار خوانندگان و ستایشگران بیشتری یافته است. به مناسبت "سال کلایست" برنامههای فراوانی در بزرگداشت این هنرمند بزرگ به اجرا درآمدهاند، به ویژه در محل تولد و وفات او: فرانکفورت (اودر) و برلین. در زادگاه او روز جمعه (۴ مارس) سنگ بنای ساختمان تازهای به عنوان "موزه کلایست" نهاده شد.
AA/SA