مروری بر فیلمهای دومین جشنواره فیلمهای ایرانی در کلن
۱۳۹۴ خرداد ۱۱, دوشنبه
فیلم سینمایی "چند متر مکعب عشق" به کارگردانی جمشید محمودی اثر تکاندهندهای درباره زندگی دشوار افغانهای مقیم ایران است. فیلم میکوشد بیطرفانه و عینی باشد و سرگذشت انسانها، چه ایرانی و چه افغان را، از دیدگاهی انسانی تصویر کند.
فیلم روایت عشقی ممنوع و در نتیجه ناکام است میان پسر و دختری که تفاوتهای فرهنگی و بومی آنها را از هم جدا کرده است. نکته مثبت فیلمنامه، تصویر عشقی پاک و بیآلایش در محیطی جهنمی و آلوده است. در حلبیآبادی پرفقر و بدبختی، پیرامون کارگاهی محقر جوانی به نام صابر در کنار کارگران افغان کار میکند. او و دختری به نام مارونا با هم پیوند عشق میبندند و درباره زندگی مشترک در آینده خیال میبافند.
مصیبت کارگران افغان تنها کار مشقتآمیز در محیطی غریب و طاقتسوز نیست، بلکه آنها به عنوان انسانهایی "درجه دو" دستخوش تبعیض هستند و محروم از کمترین حقوق انسانی و خطر اخراج نیز همواره آنها را تهدید میکند.
آشکار است که عشق صابر و مارونا نمیتواند فرجامی خوش داشته باشد. آنها در گریز از آوار خشونت و تعصب در اتاقک بار (کانتینر) که محل ملاقات آنهاست محبوس میمانند و به پایانی تراژیک میرسند.
جمشید محمودی، کارگردان فیلم، در ایران تحصیلکرده و سینما آموخته است. بیشتر عوامل فیلم نیز ایرانی هستند. فیلم "چند متر مکعب عشق" دو جایزه در جشنواره فجر تهران به دست آورد و سپس به عنوان محصول مشترک ایران و افغانستان برای دریافت جایزه اسکار نامزد شد. فیلم داستانی سرراست و ریتمی مناسب دارد.
در جشنواره کلن، پیش از فیلم "چند متر مکعب عشق"، مستند بلند "شاهزاده" به کارگردانی محمود بهرازنیا، مستندساز ایرانی مقیم آلمان، به نمایش در آمد که سرگذشت جوانی افغان را روایت میکند که در سال ۱۹۹۷ از میهن خود به ایران گریخت و در سال ۲۰۰۰ به خاطر بازی در فیلم ایرانی "جمعه" در جشنواره سینمایی کن جایزهای دریافت کرد.
این جوان پس از تقاضای پناهندگی از آلمان، سرگذشتی تلخ و دشوار پیدا کرد و امروز در شهر هامبورگ در یک رستوران پیتزایی کار میکند.
ساعتهای متفاوت در تهران و پاریس
فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" به کارگردانی صفی یزدانیان فیلمی عاشقانه با فضایی نوستالژیک است. جوانی به نام فرهاد (با بازی علی مصفا) از کودکی عشقی خجول و ناگفته را به دختری به نام گلی (با نقشآفرینی لیلا حاتمی) در دل پرورانده است. وقتی گلی پس از ۲۰ سال اقامت در فرانسه به زادگاه خود رشت برمیگردد، فرهاد فرصتی مییابد برای زنده کردن آن عشق دیرین و به زبان نیامده.
فرهاد شخصیت سالم، پاک و دوستداشتنی فیلم است، و کار او قابسازی است، و حالا گویا سرگرم قاب گرفتن عشق دیرین خویش است. هرجا او در فیلم حضور دارد، شور و گرمی به فضای فیلم میتابد، به ویژه باید از حرکات ظریف و لحن شوخ او یاد کرد که در میان آنها تصورات او از پاریس جذابیتی خاص دارد.
فیلم مرزهای حال و گذشته را درهم میشکند و صحنههای واقعی و خیالی را به هم میدوزد، و متاسفانه این کار را بیش از حد لازم و ناشیانه انجام میدهد که به بهای انسجام و یکدستی فیلم تمام میشود و ریتم آن را به هم میریزد. فیلم با تکرار نماهای ضعیف و طولانی، از کار اصلی خود یعنی رسیدگی به چفت و بستهای داستانی و پیشبرد بافت دراماتیک باز میماند.
فیلم بیش از حد به نمونههای نوستالژیک خارجی، مانند فیلمهای آنگلوپولوس یا کیشلوفسکی، نظر دارد و اصالت خود را از دست میدهد. فیلم به دوران گذشته نظر دارد اما در توضیح و ترسیم "گذشته" بیش از توسل به کلیشههای آشنا و تکراری تلاشی نمیکند.
فیلم در رشت میگذرد و میکوشد، حال و هوای شمالی و بارانی آن شهر را منتقل کند، اما از عناصر داستانی کافی برای پیوند زدن درام با زندگی شهر باز میماند.
از نکات جالب فیلم بازگشت زری خوشکام (زهرا حاتمی) به بازیگری است که در نقش "حوا" مادر گلی (لیلا حاتمی) ظاهر میشود.
در هزارتوی آشوب ذهنی
"اعترافات ذهن خطرناک من" به کارگردانی هومن سیدی داستانی نه چندان پیچیده را با زبانی سخت پریشان روایت میکند. فیلم در فضایی غریب میگذرد، اما اگر تماشاگر حوصله کند و صحنههای تکراری فیلم را تاب بیاورد، با اثر جنایی مدرنی روبرو میشود که نکاتی تازه و کنایاتی جذاب دارد.
داستان فیلم طی یک روز مىگذرد و روایت مردى است، با بازی سیامک صفری، كه با توطئهای جنایتآمیز حافظه خود را از دست داده است. او معتاد است و در فضایی مالیخولیایی با گذشته اسرارآمیز خود روبرو میشود.
فیلم در فضایی نامأنوس و دوزخی، دنیای باندهای اعتیاد را در بافتی مدرن و آمیخته به خلجانهای روحی و آشوبهای ذهنی تصویر میکند. فیلم از این نظر یادآور فیلمهایی در همین سبک مانند "ممنتو" محصول ۲۰۰۰ به کارگردانی کریستوفر نولن و "سیزده"، ۲۰۱۰ به کارگردانی ژلا بابلوانی، است.
سومین فیلم هومن سیدی، اگر از برخی شگردهای افراطی در لحن و بیان دوری میکرد و بیشتر به پرورش درام میپرداخت، بیتردید اثری تأملانگیز بود.
در چنبر روزمرگی
در جشنواره فیلم کلن، دو فیلم از عبدالرضا کاهانی به نمایش در آمد: فیلم "اسب حیوان نجیبی است" (محصول ۱۳۹۰) پنجمین ساخته این کارگردان و فیلم "وقت داریم حالا" ششمین ساخته او؛ دو فیلم با درونمایه و سبک بیان یکسره متفاوت.
فیلم "اسب حیوان نجیبی است" موقعیتهای اجتماعی را با طنزی رندانه به مسخره گرفته است. روایت زندگی آدمهایی که بر زندگی خود هیچ کنترلی ندارند، در چنبره گرفتاریهای کوچک و بزرگ گرفتار آمده و ظاهرا تسلیم شدهاند. امروز تنها نیروی حیاتی آنها در این است که به صورت هم خنج بکشند، ضعیفتر از خود را آزار دهند و حق یکدیگر را پایمال کنند.
فیلم در طول یک شب میگذرد که با ماجراهای پوچ و عبث وقت و آرامش عدهای را به هم میریزد اما برای تماشاگر سرشار از نکات ظریف و بدیع است.
مأمور پلیسی بنا به سنت مألوف ایجاد مزاحمت برای یک مهمانیهای شبانه، در خانهای را میکوبد و بعد به تصادف مردی را بازداشت میکند که مشروب نوشیده است. مرد باید جریمه بپردازد اما چون پولی در بساط ندارد، به همراه "مأمور" به جاهای گوناگونی در تهران سر میکشد تا پول تهیه کند. در این سیر و سلوک شبانه عده دیگری وارد فیلم میشوند و کارگردان در کنار داستان اصلی، چند داستان فرعی دیگر را روایت میکند، همه سرشار از نکبت و بدبختی.
فیلم لحنی سرخوش دارد، شخصیتها و موقعیتها را با پرداختی سنجیده و ریتمی درست معرفی میکند. تنها در اواخر فیلم، زمانی که شهروندان در خیابان سرگردان هستند، ریتم فیلم افت میکند. فیلم میتوانست با پرداختن بیشتر به شخصیت زنی معتاد و مردی همجنسگرا، ریتم و هیجان فیلم را بالا ببرد، اما به احتمال قوی این بار با سانسوری باز هم شدیدتر روبرو میشد.
در پایان فیلم روشن میشود که "مأمور انتظامی" خود زندانی است که به مرخصی دوروزه آمده و ایجاد مزاحمت برای "شهروندان محترم" تنها برای تلکه کردن آنها بوده است. این نه تنها تسلایی برای آدمها نیست، بلکه نکبت و مسکنت آنها را با شدت بیشتری نشان میدهد. شهروندانی مطیع و سر به زیر که دیگر هیچ ارادهای برایشان نمانده و حتی در برابر قدرتی "پوشالی" سر خم میکنند.
فیلم "وقت داریم حالا" فیلمی است که کاهانی با سرمایه مشترک در فرانسه ساخته است. او که پس از چند تجربه گرفتاری با سانسور و توقیف فیلم در ایران، از محیط کار در ایران، سر خورده بود، تصمیم گرفت فیلمی ساده و کوچک در فرانسه بسازد، که حاصل آن فیلمی است به نام "وقت داریم حالا".
فیلم به زندگی دانشجویی ایرانی به نام عماد میپردازد که در شهر بزانسون با مشکلات آشنای خارجیها روبروست. او بر سر دوراهی قرار گرفته که باید به ایران برگردد و یا آینده خود را با دوست فرانسوی خود در خارج شکل دهد.
نوروز امسال از عبدالرضا کاهانی فیلم "استراحت مطلق" در ایران به روی اکران رفت و با استقبال زیادی روبرو شد.
دو فیلم آخر
"خداحافظی طولانی" به کارگردانی فرزاد مؤتمن در میان کارگران و بیشتر در فضای پرتحرک یک کارگاه ریسندگی میگذرد، اما در پرداخت سینمایی سست و بیرمق است. داستان ضعیف و آشفته است و خط تماتیک روشنی ندارد. به رغم محیط گیرای فقر و زحمت و بازیهای کمابیش خوب، فیلم میان گذشته و حال، دنیای واقعی و خیالی سردر گم است و در برقراری ارتباطی منطقی و زنده با تماشاگر ناکام میماند.
فیلم "مادر قلب اتمی" به کارگردانی علی احمدزاده آخرین فیلمی بود که در جشنواره فیلم به روی پرده رفت. فیلمی که سرشار از ذوق و نکتهسنجی است، اما متاسفانه با شتاب و سهلانگاری سرهم بندی شده. سایت دویچه وله پیش از این به تفصیل به فیلم یادشده پرداخته است.
جشنواره با نمایش سه فیلم مستند و هفت فیلم داستانی نشان داد که سینمای ایران، با وجود ضربهها و آسیبهای زیادی که از سانسور متحمل شده، همچنان فعال است. نسلی از فیلمسازان پرتکاپو و بازیگران پراستعداد، شکوفایی این سینما را تضمین میکنند.