مركز درمان شكنجهشدگان در برلين
۱۳۸۲ اسفند ۱۳, چهارشنبهگزارشى از وانسا فيشر Vanessa Fischer
ترجمه و تنظيم كيواندخت قهارى
در تاريخ ۲۶ ژوئن ۱۹۸۷ كنوانسيون ضدشكنجه سازمان ملل متحد كه در آن شكنجه يا هر عمل و مجازات بيرحمانه، غيرانسانى و تحقيركننده ديگر به عنوان خشونت دولتى كاملا مردود دانسته شده بود، قوه قانونى يافت. با وجود اين هر روز در بيش از صد كشور اين كره خاكى انسانها شكنجه مىشوند
قربانيانى كه از تحقيرها و رفتارهاى بيرحمانه در كشورشان گريختهاند، به آلمان هم مىآيند و گاه اين نيكبختى نصيبشان مىشود كه بتوانند از كمك حرفهاى برخوردار گردند تا توانايى زندگى كردن و كنار آمدن با تجربههاى وحشتناك خود را پيدا كنند.
در برلين مركزى براى درمان شكنجهشدگان وجود دارد كه سالانه به بيش از ۴۰۰ مراجعهكننده رسيدگى مىكند. بيشتر مراجعهكنندگان از كشورهاى افريقايى هستند، اما برخى نيز از بالكان، جمهورى چچن، ايران و تركيه مىآيند. تعداد كسانى كه براى گرفتن كمك به اين مركز مراجعه مىكنند در چند سال اخير چنان زياد شده است كه ۲۶ متخصص مركز نمىتوانند به نياز همه آنان پاسخ گويند.
در مركز درمان شكنجهشدگان برلين تلاش مىشود كه تا حد امكان از يادآورى دائم اينكه در اين مركز پزشكان و رواندرمانگران كار مىكنند، خوددارى شود. كاركنان مركز لباس سفيد به تن نمىكنند، بلكه لباس عادى مىپوشند. راهرو با گل و گياه تزيين شده، به ديوارها عكسهايى آويزان است از مناظر و پرترههاى زيباى انسانهايى از سرزمينهاى دوردست. اغلب انسانهايى هم كه به اين مركز براى كمكگيرى مراجعه مىكنند از سرزمينهاى دوردست آمدهاند.
اوكسانا زارينووا آندرسون Oksana Zharinova-Anderson خود را براى جلسه بعدى آماده مىكند. اين زن جوان موسيقى-درمانگر است، يعنى رواندرمانگرى است كه از موسيقى براى درمان روانى بيماران استفاده مىكند. چند دقيقه ديگر بيمار او مىآيد. كسانى كه هم اينك در مركز مورد معالجهاند، مايل به شركت در مصاحبه نيستند. سه سال پيش كه اوكسانا كار خود را در اين مركز درمانى آغاز كرد، نمىتوانست تصور روشنى داشته باشد از اينكه چگونه موسيقى مىتواند به انسانهايى كه شديدا آسيب روانى ديدهاند، كمك كند. در اين ميان او تجربههاى بسيار به دست آورده و در باره قدرت موسيقى به عنوان وسيلهاى ارتباطى بسيار چيزها آموخته است. وى مى گويد:
”موسيقى وسيلهاى است براى برقرارى ارتباط. مىشود از مترجم هم كمك گرفت و با مترجم كار كرد؛ بسيارى از همكاران من با كمك مترجم كار مىكنند. اما مسئله تنها اين نيست كه مشكل زبان را رفع كنيم، بلكه ما مىخواهيم رابطهاى بىواسطه با آدمها، همان طورى كه هستند، داشته باشيم و موسيقى در اين زمينه بسيار كارگشاست.“
هدف يافتن راهى است به انسانها؛ و اين كارى است كه اغلب در رابطه با شكنجهشدگان به ويژه بسيار دشوار است. اوكسانا مىگويد در برخى موردها آلات موسيقى كمك مىكنند. در اتاق اوكسانا چند آلت موسيقى را مىتوان ديد: به جز پيانو، چند نوع طبل، سيلوفون و حتى جاز.
دو اتاق آن سوتر اشتفان ماسماير Stefan Maasmeier، كه دانش آموخته علم تعليم و تربيت اجتماعى است، و صالح احمد، كه رواندرمانگر متخصص كودكان است، جلسه گفتگوى هفتگى خود را برگزار مىكنند. امروز در باره مورد دانيل Daniel با هم صحبت مىكنند. دانيل پسرى ۱۴ ساله اهل كوزووست. اشتفان ماسماير چند روز پيش با دانيل و مادر وى به اداره امور اجتماعى رفته است تا براى دانيل درخواست رواندرمانى كند.
ماسماير مى گويد: ”گفتگو به سختى انجام گرفت، چون مادر دانيل چند بار شروع به گريههاى تشنجآميز كرد و به خود پيچيد و پسرش مجبور شد از اتاق بيرون برود. مادر دانيل چند روز بعد از آن خبر داد كه پس از آن گفتگو هم حالش بد بوده است.“
احمد مى گويد: ”مادر دانيل مىگفت كه بچهها شبها با فرياد از خواب مىپرند، چون دائم كابوس مىبينند. مىدانى كه دانيل هم جايش را خيس مىكند و اين برايش بسيار خجالتآور است كه هنوز هم در سن ۱۴ سالگى چنين مشكلى را دارد، به اين خاطر از خواهرانش هم خجالت مىكشد.“
صالح احمد معتقد است كه به دانيل و مادرش بايست هر چه زودتر كمك كرد. به نظر احمد ممكن است دانيل دست به خودكشى بزند. احمد مىگويد كه بسيارى از كودكانى كه بر اثر جنگ دچار آسيبديدگى روانى شدهاند، به خودكشى فكر مىكنند، به ويژه سربازان خردسال، كه هم اكنون هشت تن از آنان در مركز درمان شكنجهشدگان برلين مورد معالجه اند. خانواده دانيل پنج سال پيش با كاميونى سرپوشيده به آلمان آمده است. اين خانواده، كه از دست حملههاى نيروهاى شبهنظامى صرب گريخته بود، هفتهها در جنگل به سر برده بود.
وضعيت اقامت چنين خانوادههايى در آلمان ناروشن است. اين موجب مىشود كه نتوان به راحتى درخواست انجام رواندرمانى داد، چون هر آن ممكن است دستور بازگرداندن اين خانوادهها به وطنشان داده شود.
با توجه به اين وضعيت است كه مددكاران اجتماعىاى كه در مركز درمان شكنجهگران برلين كار مىكنند، بايد گاه خود را براى گفتگوهاى طولانى و خستهكننده با مسئولان اداره خارجيان، اداره رسيدگى به وضعيت جوانان و اداره امور اجتماعى آماده كنند: اين هم جزو كارهاى روزانه مركز است. به گفته اشتفان ماسماير به ويژه مورد كودكان پناهجويى كه بدون همراه وارد آلمان مىشوند، از موردهاى دشوار است و در آنجا كه بوروكراسى و ديوانسالارى به بيماران بيش از حد فشار ميآورد، ماسماير همواره آماده يارىرسانى است.
ماس ماير مى گويد: ”وقتى كودكان و نوجوانان پناهجو وارد آلمان مىشوند، اين مشكل وجود دارد كه براى مثال نوجوانان ۱۶ ساله را، كه طبق قوانين مربوط به خارجيان يا قوانين پناهندگى در آلمان بالغ محسوب مىشوند، در صورتى كه برايشان به سرعت وكيل خوبى پيدا نشود، به تنهايى به دادگاه مىبرند. براى همين امروزه بسيار پيش مىآيد كه نوجوانانى كه هنوز ۱۶، ۱۷، ۱۸ ساله هستند، تنها در خانههاى پناهندگان زندگى مىكنند، بدون اينكه به آنها اجازه مدرسه رفتن داده شود، بدون اينكه مربىاى به آنها رسيدگى كند. و اين به هر صورت شرمآور است.“
اوكسانا در اين ميان جلسه موسيقىدرمانى خود را آغاز كرده است. در اين مركز درمانى رواندرمانگرى نيز هست كه روش رواندرمانى پيكرمدار Körperpsychotherapie را به كار مىگيرد. روان درمانى پيكرمدار با بدن به عنوان تجسم اساسى زندگى روحى، احساسى و اجتماعى كار مىكند. اين روان درمانگر فرديناند هائنل Ferdinand Haenel نام دارد. به ديوار اتاق وى نقاشيهايى اثر بيماران آويخته شدهاند. يكى از نقاشيها اعضاى مجزاى بدن را نشان مىدهد، گويى كه پيوندى ميان اين اعضا نيست. فرديناند هائنل كه از زمان تاسيس مركز درمانى برلين در ده سال پيش تا كنون در اينجا كار مىكند، با اشاره به اين نقاشى توضيح مىدهد كه اين پديدهاى است خاص كه در نزد شكنجهشدگان مشاهده مىكنيم. آنها بدن خود را ديگر به عنوان واحدى كامل نمىبينند. بدين خاطر اغلب بايد نخست درد روانى را درمان كرد، براى نمونه در مورد انسانهايى كه سالها با روش Falanga شكنجه شدهاند، يعنى به كف پايشان انقدر شلاق زدهاند تا كف پا خونين شده و سپس به زخمها نمك پاشيدهاند. سالها تجربه كار با شكنجهشدگان مانع از آن نمىشود كه روانشناسان گاه به مرز ظرفيت تحمل خود برسند. در اين باره هائنل مىگويد:
”هنوز هم بعد از ده سال كه اينجا كار مىكنم، شرح سرنوشتهايى كه مىشنوم، وقتى برايم جزييات وقايع را تعريف مىكنند، بسيار بر من اثر مىگذارد. دائما بايد تلاش كنم فاصله خود را با آنها حفظ كنم، وگرنه همگى با هم در چاله ميافتيم، بيهوش مىشويم و ناتوان براى دست زدن به عمل، بدون آنكه كسى ديگر براى كمك كردن باقى بماند.“