فیلم ایرانی-آلمانی "بندر بند"، تلفیقی از چند ژانر سینمایی
۱۳۹۹ شهریور ۲۹, شنبهآب، تا جایی که چشم کار میکند، آب است و آب. سیلاب کدر با امواج ملایم به سمت دوربین میغلتد. یک تیر چراغ برق سر از آب بیرون آورده، قایقی از دوردست به دوربین نزدیک میشود.
پس از پیادهشدن سه مسافر آن متوجه میشویم که ساحل یک جاده آسفالته نهفته در آب است، زمانی که در جنوب غربی ایران بر اثر سیل وضعیت اضطراری برقرار شده بود.
یک مینیبوس با احتیاط آب را میشکافد و جلوی دو تن از سه مسافر میایستد. آنها سوار میشوند. نفر سوم پشت فرمان است. مجری خبر، از رادیوی خودرو در رابطه با سیل در استان خوزستان هشدار میدهد. جادههای منطقه بستهاند و بخشی از مناطق مسکونی باید تخلیه شوند.
نمای دوربین از شیشه جلوی مینیبوس نشان میدهد که چه اتفاقی افتاده است: مردم، اسباب بر باربند خودرو بسته، در حال فرارند، کامیونها سپر به سپر میگذرند، چوپانها تلاش میکنند یک گله گوسفند وحشتزده را از لابلای خودروها بگذرانند.
واقعیت در برابر فیلمنامه
منیژه حکمت، کارگردان ایرانی که پیش از این با فیلمهایش در برلیناله نیز حضور داشته است نوع خاصی از فیلم جادهای را برنامهریزی کرده بود، با این مضمون: یک گروه موسیقی سهنفره جوان از شهرستان راه میافتد تا در یک مسابقه موسیقیایی در تهران شرکت کند. بر اساس طرح اولیه حکمت، آنها پر از امید و آرزوهای بزرگ هستند و در بین راه با یک سری مشکلات و چند ماجرای مضحک برخورد میکنند.
اما طوفانهای شدید در ایران باعث شد که این کارگردان باتجربه بر بخش قابل توجهی از طرح خود خط بطلان بکشد.
یاسمین خلیفه، تهیهکننده آلمانی فیلم، به دویچه وله میگوید، فقط دوسوم از طرح اصلی باقی مانده است، بقیه باید بداههسازی میشد.
خلیفه مثالی میزند: «در فیلم صحنهای وجود دارد که کمکهای مردمی از طریق مینیبوس منتقل میشود. این اتفاق واقعا افتاده است. صحنهای از فیلم که در فیلمنامه اولیه وجود نداشت. در اصل، اینجا واقعیت موجود در منطقه است که بخشی از فیلمنامه را شکل داده، نه فیلمنامه تصویری از واقعیت را.»
منظرههایی مانند تابلوی نقاشی
امیر، پشت فرمان مینیبوس میگوید: "بزن بریم تهرون!" اما رسیدن به تهران برای آنها آسان نیست. مهلا، حامله، دستی به شکمش میکشد و به برنامهریز در تهران تلفن میزند: «بله بله، میدونیم، ساعت شش شروع میشه، ما تو راهیم، بهموقع میرسیم.»
اما هنوز تا جایی که چشم کار میکند، آب است و آب.
کمکم فضای درون مینیبوس آرامتر میشود. مهلا و نوید گیتاریست از طریق تبلت کلیپهای ویدیویی رقیبانشان را نگاه میکنند. زنها تکصدایی میخوانند. خلیفه توضیح میدهد که در ایران امروز زنان اجازه ندارند تکصدایی بخوانند: «این سه نفر قصد دارند در یک مسابقه موسیقایی زیرزمینی شرکت کنند».
مینیبوس میتواند به راهش ادامه دهد و امیر بر سرعت میافزاید. منظرههایی مانند تابلوی نقاشی از پشت پنجره مینیبوس میگذرند: گسترههای بیپایان، ردیفهای باریک درختان مانند یک روبان سبز در آب منعکس میشوند، افق آن آبی کمرنگ و مبهم است. مهلا به بیرون خیره شده و غرق در افکار خود به شکم برآمدهاش دست میکشد.
ناگهان سروکله یک مامور پلیس پیدا میشود. سرعت آنها بیش از حد مجاز بوده است. با التماس و پس از آنکه ترانهای برای افسر پلیس اجرا میکنند، اجازه مییابند به راهشان ادامه دهند.
دوباره جادهای که سیلاب روی آن را پوشانده است. مینیبوس آب را میشکافد و به راهش ادامه میدهد، به سوی آیندهای مبهم.
سه موزیسین خودشان را با خواندن سرگرم میکنند: آوازهای محلی، ترانههای پاپ ایرانی.
تهیهکننده آلمانی فیلم میگوید: «ما در طول سفر، از این سه نفر گونههایی از موسیقی را میشنویم که در میان این تیپ جوان ایرانی رایج است.»
سرانجام آنها به یک مسیر خاکی ناهموار میرسند که به جادهای سنگلاخی میانجامد و سپس دوباره آسفالت و در ادامه آن یک شکاف عمیق در جاده! سیل تکهای از جاده را با خود برده و از آن راه آسفالته پرتگاهی ساخته است. آنها ناچارند برگردند.
چشمانداز بیرون تغییر میکند: ارتفاعات سرسبز، راه باریک تپهای. سپس دوباره جادهای سیلابزده و روستاهایی که تا سقف خانهها زیر آب است.
رویای یک زندگی آزاد
وقتی به روستای محل زندگی نوید میرسند تا گیتار کنسرت او را با خود ببرند، چیزی از زادگاه نوید باقی نمانده. خانه او هم به زیر آب رفته و گیتارش روی آب شناور است. نوید تا کمر در آب ایستاده، به گیتارش خیره شده و ناگهان آهنگ غم سر میدهد.
یاسمین خلیفه میگوید: «این اتفاق نوید را ناک اوت میکند. نوید به رویا پناه میبرد، آنجا، روی سن ایستاده، مینوازد و تماشاچیان برایش کف میزنند.»
تهیهکننده آلمانی فیلم میگوید، آرزوی جوانان شهرستانی برنده شدن در مسابقه تهران است و از طریق آن به شهرترسیدن و «مرزها را درنوردیدن، موفقیت در آمستردام، لندن، برلین. اما واقعیت چیز دیگریست. آنها ناچارند در آن کشور بمانند، جایی که برایشان به یک زندان مانند شده است. پس به موسیقی پناه میبرند، به رویا، چون آنجا آزادند».
موضوعهای سیاسی در میان خطوط
خلیفه در مصاحبه با دویچه وله تاکید میکند که منیژه حکمت در ایران یک فیلمساز بسیار شناختهشده و مورد احترام است و ارتباطات خوبی با جشنوارههای سراسر جهان دارد. علاوه بر این، او سانسور در ایران را هم تجربه کرده و بهخوبی میشناسد.
در این فیلم جادهای بسیاری از موارد ناگفتنی فقط در اشارات جلوه مییابند: موضوعات سیاسی در پس دیالوگها طنینانداز میشوند و استعارات تصویرهای فیلم را شارژ میکنند.
علاوه بر اینها، «بندر بند» قصیدهای تصویری از مناظر جنوب غربی ایران است.
بخشهای مستند فیلم که به طور خودجوش و در نتیجه وقایع ناگهانی در سفر و در حین فیلمبرداری در سیلاب خلق شدهاند، اصالت زیادی به فیلم میبخشند. تماشاچی حتی فراموش میکند که شخصیتهای اصلی فیلم واقعی نیستند و بازیگرند.
طوفانی در حال نزدیک شدن است، رعد و برق بر رستوران متروکه بینراه که در مقابل آن سگی در یک گودال بازی میکند، نور و سایه میافکند.
آب، آب. اکنون از بالا هم آب جاری میشود. اما امیدواری همچنان پایدار است. پیام دیگر این فیلم: جوانان ایرانی کوتاه نمیآیند و همواره در جستجوی راههای جدید هستند.
***
«بندر بند» محصول مشترک شرکت بامداد فیلم تهران و kapFILME برلین است و روز شانزدهم سپتامبر اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم TIFF در تورنتو - در بخش "سینمای معاصر جهان" داشت.
این اثر سینمایی در ۲۴ و ۲۵ سپتامبر و سوم اکتبر نیز در جشنواره فیلم زوریخ به روی پرده خواهد رفت.