فيدل كاسترو: يك چهرهنگارى
۱۳۸۵ مرداد ۲۲, یکشنبهمراسم جشن و سرورى كه قرار بوده به مناسبت هشتاد سالگى كاسترو برگزار گردد، به تعويق افتاده است. مراسم روز تولد رهبر مبارزهجويى كه شعار همواره چنين بوده:
”يا مرگ يا ميهن. پيروزى از آنِ ماست.”
و دهها سال است كه ميهن در حال پيروزى است. به نظر مىآيد كه مرگ و كاسترو در قالب هم نمىگنجند. اينكه ”رهبر بزرگ” در آستانهى هشتاد سالگى خونريزى روده و يا سرطان روده داشته است، به نظر مىآيد اين امر باب طبع نه دوست است و نه دشمن. يك هواخواه كاسترو مىگويد:
”معيار قضاوت در مورد يك شخصيت اين نيست كه چند بار شكست خورده، معيار اين است چند مرتبه قد برافراشته است. و فرمانده فيدل سلامتى خود را بار ديگر بازخواهد يافت.”
چنين به نظر مىآيد كه كاسترو فناناپذير باشد. وى در سال ۱۹۵۳ تنها با ۱۱۳ شورشى مسلح به سلاحهاى سبك به يكى از بزرگترين پادگانهاى رژيم ديكتاتورى حمله برد؛ و جان سالم بدر برد.
در سال ۱۹۵۶ كاسترو تنها با ۲۰ تن از يارانش مبارزهى چريكى عليه ديكتاتور «فولگنسيو باتيستا» را آغاز كرد و در پى يك شبيخون به كوبا شكستى سخت را متحمل شد؛ و جان سالم بدر برد.
دهها سوءقصد به جان وى طراحى شد (بر اساس دادههاى رسمى ۶۰۰ مورد) كه از آنجمله بودهاند: سيگارهاى آلوده به زهر، مواد مخدر، شليك تير و بمبگذارى توسط سازمان مخفى آمريكايى «سيا»، كوبايىهاى مهاجر در آمريكا و توسط مافيا. كاسترو در همهى اين موارد جان سالم بدر مىبرد و به طنز در اين زمينه مىگويد:
”از آنجا كه آنها اين خوششانسى را نداشتند، من را حالا سخت بيمار و مرگ من را اعلام مىكنند. و من الان با مشكل بزرگى مواجه هستم، چون اگر روزى بميرم، آنگاه ديگر كسى من را باور نمىكند كه مردهام.”
كاسترو شوخطبع و پرطنز است. مىگويند زنهاى بسيارى عاشق اين مرد مقتدر ريشوى كوبايى بودند، زيرا كه بوى آزادى و ماجراجويى مىداد.
مردى با روابط عاشقانهى و زناشويى پرشمار. حاصل آن يك رابطهى زناشويى رسمى و يك رابطهى ”زناشويى آزاد” است كه همچنان ادامه دارد و اين آخرى با خانم «دليا سوتو دل وايه» است كه پنج پسر براى او آورده است به نامهاى: آنخل، آنتونيو، آلهخاندرو، آلكسيس و آلكس. كاسترو دستكم سه فرزند ديگر نيز دارد به نامهاى: فرانسيسكا، فيدليتو، كه مسنترين و وفادارترين است، و آلينا كه كتابى پر از نفرت عليه پدر نوشته است.
ولى مردان زندگىاش وفادار و پيرو او بودند، چه در قيام و شورش، و چه در رزمهاى چريكى در راه سوسياليسمى از نوع فيدلى آن. و با پيروزى انقلاب در سال ۱۹۵۹ حدود ۱۵ هزار خانوادهى ثروتمند كوبايى از كشور گريختند و به آمريكا مهاجرت كردند.
كاسترو كه ده رئيس جمهورى آمريكا را ديده و كشورش بيش از چهل سال است در تحريم اقتصادى بسر مىبرد، خطاب به آخرين رئيس جمهور آمريكا مىگويد:
”پدرم هزاران هكتار زمين در اختيار داشت كه پس از انقلاب به كارگران و كشاورزان انتقال يافت. افتخار من در اين است كه صاحب حتا يك دلار نيستم. آقاى بوش بدانيد كه تمام ثروت من در جيب پيراهن شما جاى مىگيرد.”
ولى اين ”رهبر بزرگ” كوبا براى دگرانديشان كشور حق آزادى قائل نيست. در سال ۲۰۰۵ حدود ۳۰۰ زندانى سياسى در زندانهاى كوبا بسر مىبردند. و كاسترو هر چند كه مردم كشورش را تحت انقياد قيممآبانهى خود دارد و استبداد را برقرار كرده، ولى در عين حال يك نظام تأمين بهداشت و درمان و نظام تغذيه براى كشورش به ارمغان آورده و بيسوادى را ريشهكن ساخته است.
«خوانيتا كاسترو»، خواهر فيدل كاسترو كه چهل سال است در مهاجرت فلوريدا زندگى مىكند و از منتقدان سرسخت برادر خود فيدل است، معتقد است كه از آن فيدل پراراده و شورشى جوان با ايدهآلها اثرى نمانده است. و مىگويد:
”او ديگر آن فيدل نيست و تغيير كرده است. قدرت او را دگرگون كرده است. و او اين قدرت را به هيچ بهايى حاضر به از دست دادنش نيست. و همين او را خواهد كشت.”
فيدل كاسترو، اين مرد انقلاب و قدرت، وصيتنامهى سياسى خود را چنين بيان مىكند:
”انقلاب كوبا دسترنج يك نفر نيست و نمىتواند هم باشد. اين انقلاب حاصل قهرمانىهاى يك خلق تسليمناپذير است. ميليونها كوبايى آمادهاند از اين انقلاب تا آخرين قطرهى خون به دفاع برخيزند. هيچ نيرويى در جهان قادر نخواهد بود مقاومت ما را در هم شكند و استقلال ما را نابود سازد. در كوبا سوسياليسم و باز هم بيشتر سوسياليسم ماندگار خواهد بود.”