طنزپرداز دردمند
۱۳۹۸ آذر ۲۹, جمعهاو میگفت: "فقط دو چیزم را از همه پنهان كردم: خستگی و فهم".
پدر عزیز نسین Aziz Nesin باغبانی تنگدست بود اما هرجور بود پسرش را به دوستی سپرد كه به او خواندن و نوشتن و قرآن بياموزد و برای رهايی از نارساییهای اقتصادی او را به مدرسه نظام بفرستد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
۱۸ ساله بود كه قانون انتخاب نام در تركیه اجرا شد و او نوشت:
"خسيس اسمش را دست و دل باز و ترسو بيباک گذاشت، من هم "نسين" را برگزيدم يعنی "چه کارهای".
۲۰ ساله بود كه به دانشكده افسری رفت و افسر شد و ۲۵ ساله بود كه او را به خاطر سرپيچی از فرمان بالادست از ارتش بيرون كردند.
۳۱ ساله بود كه همراه صباحالدين علی روزنامه طنزآمیز انتقادی ماركوپاشا را راه انداخت كه پيوسته از سوی حكومت بسته میشد و با نام ديگری در میآمد.
پس از آزادی از زندان، عكاسی، روزنامه فروشی، و نویسندگی را با نام مستعار پی گرفت و نوشته كه ۲۰ نام مستعار داشته است.
۴۱ ساله بود كه نخستين بار در مسابقه بزرگی ميان طنزنویسان ۱۲۷ كشور با داستان "حمدی فيل" در ایتالیا شركت كرد و جایزه "شاخه طلا" را برد. با شركت در مسابقات بعدی آوازهاش نخست در برونمرز و پس از آن در تركيه پيچيد.
اما انتشار آثارش در كشورش ديری نپاييد چون پيوسته به خاطر انتقادهای تندش به حكومت به دادگاه و زندان كشيده میشد.
او بيش از ۲۰۰ پرونده دادرسی سياسی داشت، پنج سال زندانی كشيد و جز شاكيان حكومتی كشورش، شاهان مصر و ايران و ملكه انگليس هم از او به خاطر "توهين به مقام جليل سلطنت" شكايت كردند.
او مینویسد: «اگر به جای چهار، ۱۰ فرزند داشتم بايد به جای ۲۰۰۰، پنج هزار داستان مينوشتم.»
داستانهای بسياری از او به فارسی ترجمه شده و رضا همراه در شناساندن او به خوانندگان فارسیزبان تلاش بسیار كرده است.
۷۷ ساله بود كه بنيادگرايان اسلامی به جانش سوء قصد و او را سخت زخمی كردند.
"كاش اگر در جادهای خاكم كنند،
درشكههای عروسی از رويم بگذرند
نه تانكرها.
كاش اگر از خاک من خشتی كنند
آجر مدرسه باشد
نه سازه زندانها".
عزیز نسین در ۷۹ سالگی در ازمیر درگذشت.