1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سین سیاست پای سفره هفت‌سین • گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده

EK۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

این روزها رسانه‌های برون‌مرزی از تفسیر و گفت‌وگو درباره‌ی سیاست‌های حسن روحانی، رئیس جمهور جدید پر است. مطالبات تازه، امیدها و بیم‌های فراوان در سال پیش رو باعث شد که هفت سین نوروزی بهار ۹۳ را با سین سیاست درهم ‌آمیزیم.

https://p.dw.com/p/1BNZK

در آستانه بهار به سراغ دکتر علیرضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار رفتیم که چند صباحی است خود یک رسانه تلویزیونی به نام "ایران فردا" را اداره می‌کند، تا نظر او را نیز درباره‌ی سال پیش رو، امیدها و ناامیدی‌ها جویا شویم.

دویچه‌وله: آقای نوری‌زاده، به نظر شما، بهار پیشِ‌رو احتمالاً می‌تواند روزنه‌ای از امید و آزادی را به روی هنرمندان، در دوره ریاست جمهوری روحانی، باز کند؟

علیرضا نوری‌زاده: بدون تردید می‌توانم بگویم که آقای روحانی حُسنِ نیت دارد. یعنی مثل هر رئیس جمهور دیگری علاقه‌مند است که وقتی قدرت را در دست گرفته، تاریخ با نام نیکی از او یاد کند. من فکر نمی‌کنم هیچ‌کسی دلش بخواهد در رأس قدرت باشد و وقتی رفت، تاریخ با بی‌رحمی از او یاد کند. اما مشکل آقای روحانی و قبل از او، آقای احمدی‌نژاد، آقای خاتمی و حتی آقای رفسنجانی در یک امر خلاصه می‌شود، در این که در کشور ایران، تحت سایه‌ی حکومت جمهوری ولایت فقیه، مشخص نیست رییس‌جمهوری چه‌کاره است؟ رییس قوه‌ی اجراییه است، اما قوه‌ی اجراییه دست ولی‌فقیه است. قدرت اجرایی رئیس قوه‌ی مقننه دست ولی‌فقیه است و با یک حکم حکومتی، تمام تصمیمات نمایندگان ملت باطل می‌شود. قوه‌ی قضاییه در اختیار ولی امر مسلمانان است.

بدین ترتیب آیا می‌توان در انتظار بهاری خوش بود؟

در این نظام صحبت از دمکراسی کردن یا بهار خوش یا این‌که "سالی که نکوست، از بهارش پیداست"، قابلیت انطباق ندارد و هرچند آقای روحانی، علاقه‌مند است که مردم او را با شال بنفش‌اش و حرف‌های خوبش به یاد بیاورند، اما در عمل مردم می‌بینند در طول این مدت کوتاه تعداد اعدام‌ها بیشتر شده، کتاب‌های توقیفی هم‌چنان در توقیف است. وزیر ارشاد که خواست یک قدم به نفع هنرمندان بردارد و بازگشت به خانه‌ی سینما را ممکن کرد، در عمل با مسائل اساسی دیگری مواجه است که به او اجازه‌ی حرکت نمی‌دهد. بنابراین، نه، من آن‌قدر امیدوار نیستم، گو این‌که دلم می‌خواهد امیدوار باشم. ولی در دوران خاتمی هم خیلی امید بسته بودیم. چون خاتمی را آدم صالح‌تر از بقیه می‌دانستیم. اما در عمل دیدیم که خاتمی اعتراف کرد که هر ۹ روز برای او بحران ایجاد کردند و منشاء این بحران ایجاد کردن ولی فقیه است. من تا زمانی که ولایت‌فقیه در ایران باشد، در هیچ بهاری امیدوار نیستم که سال آینده‌ی ما سال بهتری باشد.

شما نام چهار رییس جمهور را با هم‌دیگر شمردید. ولی این چهار رییس‌جمهور بدون تردید تفاوت‌هایی با هم دارند. از جمله آقای خاتمی حتماً با آقای احمدی‌نژاد، یا آقای روحانی و آقای رفسنجانی، با آقای احمد‌ی‌نژاد؟

طبیعتاً آدم‌ها با هم تفاوت دارند. اما شما وقتی در یک جایگاه قدرت قرار گرفته‌اید، نوع تعامل شما با قدرت نشان می‌دهد که تا چه حد آدم صادقی هستید یا این‌که به دنبال برنامه‌ها و طرح‌های دیگری هستید. خیلی‌ها دل‌شان می‌خواهد امروز تمام مسائلی که بر سر ما آمد، به گردن آقای احمدی‌نژاد بیندازند. ولی آقای احمدی‌نژاد فقط هشت سال رییس‌جمهور بود. هر کار بدی هم در این هشت سال انجام داد، در مقایسه با ۳۵ سال عمر جمهوری اسلامی از یک‌چهارم هم کم‌تر است.
فقط نمی‌توان انگشت گذاشت روی تفاوت آدم‌ها. مهم این است که آن نهادی که مانع از آن می‌شود که اگر این آدم‌ها آرزوها و ایده‌های خوبی هم دارند، بروز بدهند، همان نهاد ولایت فقیه است. آقای خامنه‌ای آن‌طور از احمدی‌نژاد استقبال کرد، گفت از آقای رفسنجانی به او نزدیک‌تر است. ولی دیدیم آقای احمدی‌نژاد در مورد تغییر وزیر اطلاعات با ایشان چه‌ کرد. منظورم این است که این قدرت فائقه است که آدم‌ها را به سوی اعمالی سوق می‌دهد که بعضاً این اعمال به ضرر مردم است و به مصلحت نیست. اما من نمی‌خواهم بگویم آقای خاتمی مثل آقای احمدی‌نژاد بود. آقای خاتمی آدم فرهنگی‌‌ای بود و طبیعتاً نگاهش به جهان نگاهی فرهنگی بود. آقای احمدی‌نژاد یک آقای انقلابی بود. اما همین آقای انقلابی در عمل با ولی‌فقیه درگیر شد و درگیری‌اش ظاهر شد. در حالی که درگیری خاتمی یا رفسنجانی تا آن‌جا که خود آن‌ها سعی کردند، یک درگیری پنهان بود. ولی در مورد احمدی‌نژاد درگیری علنی بود.

به این ترتیب، شما می‌خواهید بگویید که شخصیت هیچ نقشی بازی نمی‌کند؟

شخصیت فقط می‌تواند آرایش نظام را بهتر کند. فقط زیباترش کند، ولی نمی‌تواند تغییری در نهادش بدهد. نهاد این نظام، نهاد استبدادی است. نهاد خودرأی‌ای و "من هستم"، هست، دیگران غلطتند و فقط ایشان درست است. متأسفانه در رژیم‌های استبدادی این شرایط وجود دارد. با این تفاوت که استبداد ما رنگ مذهبی هم دارد و این بسیار خطرناک است.

آقای نوری‌زاده، شما خودتان مدتی است صاحب یک رسانه هستید. رسانه‌ها چه تاثیری می‌توانند در محیط داخل ایران و احتمالاً باز کردن روزنه‌هایی برای طلب آزادی داشته باشند؟

خیلی زیاد. همان‌طور که می‌توانند نقش سازنده داشته باشند، می‌توانند نقش مخرب هم ایفا کنند. روزی که تلویزیون آقای ضیا آتابای پا به عرصه‌ی وجود گذاشت، چنان هیجانی در جامعه‌ی ایرانی ایجاد شد که اصلاً برای من غیرقابل قبول بود. چون به هرحال در آن تلویزیون، در کنار آقای میبدی ظاهر می‌شدم و یادم هست که واکنش مردم چه بود. اما متأسفانه در خارج از کشور ارزش و قدر این رسانه و همین‌طور رادیو و دیگر رسانه‌ها شناخته نشد و کسانی وارد این عرصه شدند که به جای این‌که به توسعه‌ی فضای سیاسی در ایران کمک کنند، به چند دستگی و ایجاد یک فضای ناامن فرهنگی کمک کردند. رواج زبان کوچه و خیابان، به معنای بد و منفی‌اش و طرح شدن حرف‌ها، واژگان و مسائلی که انسان شرم داشت، وقتی فرزندش کنارش بود، آن‌ها را بشنود، خیلی لطمه زد و یک جو بی‌اعتمادی ایجاد کرد که خوشبختانه چون رژیم قابلیت استفاده از این‌ها را ندارد، نتوانست استفاده کند.

رژیم ۱۴ فرستنده دارد، رادیو دارد، تلویزیون‌هایی به زبان‌های مختلف دارد، ولی در عمل تنها چیزی که مقداری در آن موفق بوده، همین سریال‌ها و فیلم‌هاست. وگرنه برنامه‌های فرهنگی و سیاسی‌ و غیره‌اش، جذابیت چندانی نداشت. و در مقابل، در خارج از کشور هم یک سری کانال‌ها افتادند به سریال پخش کردن. تا حدی هم موفق بودند، چون مردم از واژگان و فرهنگ سیاسی‌ای که در این رسانه‌ها بود خسته شدند. به نظر من، رسانه‌ها هم‌چنان می‌توانند نقش خیلی مؤثری بازی کنند. در درجه‌ی اول، اگر بتوانند اعتماد از دست‌رفته را باز یابند.

من هم دقیقاً می‌خواستم همین پرسش را از شما بکنم. این اعتماد از دست‌رفته را شما با داشتن یک رسانه‌ی تلویزیونی، چگونه می‌خواهید دوباره به دست بیاورید؟

خیلی سخت است، خیلی سخت است! تکیه باید بر آدم‌هایی کرد که پرونده‌شان در داخل کشور، پرونده‌ی سیاهی نیست. باید به مسائل فرهنگی بیشتر پرداخت. باید به مسائلی که جنبه‌ی مستقیم سیاسی ندارد، کم‌تر توجه کرد و تمام توجه را تمرکز داد روی مسائل فرهنگی، مسائل تاریخی، مسائلی که مردم ایران به آن توجه دارند و می‌تواند راه‌گشای یک زمینه‌ی جدید باشد برای این‌که اعتماد را ذره‌ ذره ایجاد کند.

آقای نوری‌زاده، عید نوروز نزدیک است. شما احتمالاً خاطره‌ای از نوروزهایی که در ایران بوده‌اید، دارید که همیشه سبب دل‌مشغولی‌تان می‌شود و نمی‌توانید فراموشش ‌کنید؟

بله، نوروز انقلاب را من هرگز یادم نمی‌رود. برای این‌که این شعار مطرح می‌شد که "در بهار آزادی، جای شهدا خالی"! آن سخنرانی آقای بازرگان یادم هست. آقای خمینی چندان رغبتی به برپایی نوروز نداشت و مهندس بازرگان آمد و گفت همه لباس‌های نو بپوشید و خود او و وزرایش کت و شلوار و کراوات شیک بر تن کردند. به نظر من، این خیلی مهم بود برای این‌که در برابر نیرویی قرار گرفته بودیم که مثل زمان عرب‌ها می‌خواستند نوروز را ریشه‌کن کنند و بازرگان و یارانش و افراد ملی کشور ایستادند و نوروز را با شکوه هرچه ‌تمام‌تر برگزار کردند. این نوروز را من هرگز از یاد نمی‌برم و این‌که بعد از نوروز خاطره‌ی تلخی که همان اعدام‌ها، به همراهش بود.

پیش از انقلاب چطور؟

بسیار جوان بودم، شاید ۱۸ سالم بود. نوروز به دیدن جلال آل‌احمد رفتم و جلال آل‌احمد قبل از آن در مراسم بزرگ‌داشت نیما، یک کتاب عربی از عبدالله طریقی که وزیر نفت عربستان بود، به من داده بود و گفته بود: «حضرت! اگر خیلی ادعای عربی‌دانی داری، این را ترجمه کن». - آل‌احمد با ما یک نسبت فامیلی داشت - من این کتاب را ترجمه کردم و نوروز آن را بردم و گفتم: همیشه بزرگ‌ها به بچه‌ها عیدی می‌دهند، این عیدی را من برای شما آورده‌ام. خیلی خوشحال شد. من را بغل کرد و دو سه هفته بعد، در کافه فیروز، جلوی همه‌ی بزرگان برگشت گفت «این جوان ۱۸ ساله به من ثابت کرد که خیلی مَرده، از ماها مَردتر است». این خاطره‌ی خیلی خوشی است که همیشه با من است.