سرنوشت تلخ دگرباشان جنسی در ایران
۱۳۹۹ اسفند ۶, چهارشنبهماموران امنیتی که به خانه سهند رفتهاند، تمامی وسایل شخصی او را از کمد ملافهها تا کامپیوترش را زیر و رو کردهاند تا نشانهای از انجام "اقدامات ناشایست" در آپارتمان این مرد جوان پیدا کنند. کرستین کنیپ که با سهند مصاحبه کرده در گزارش خود برای دویچه وله نوشته است که ماموران منزل سهند را تفتیش کردهاند. به گفته سهند ماموران مدعیاند که او اصول و قوانین جمهوری اسلامی ایران را نقض کرده است. بنا به گفته سهند یکی از آشنایان او را در رختخواب با مرد دیگری دیده بود.
به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید
سهند در مصاحبه ای با دویچهوله این لحظه را به یاد می آورد و میگوید: «لحظه وحشتناکی بود»، «به محض پیدا کردن ما، پدرم نیز از راه رسید. او عصبانی شد، سرم فریاد زد، گفت زندگیاش را از بین بردهام. او دیگر نمیخواست کاری با من داشته باشد. میخواست دیگر هرگز مرا نبیند.»
سهند سرانجام از طریق خواهرش فهمید که آشنایشان او را به مقامهای امنیتی لو داده است. سهند میگوید که پس از این ماجرا برای او روشن شد که دیگر نمی تواند در کشور خود زندگی کند. او از فرصتی برای یک سفر کوتاه به اروپا از طریق دانشگاه ایجاد شد، استفاده و در آنجا تقاضای پناهندگی کرد. اکنون او یک سال است که در آلمان زندگی می کند و امیدوار است از سوی اداره پناهندگی آلمان به عنوان فردی که تحت تعقیب سیاسی است، شناخته شود.
گزارش سازمان ملل در مورد آزار و اذیت اقلیت های جنسی
آنچه می تواند به او کمک کند، آخرین گزارش احمد شهید، نماینده ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران است. احمد شهید در گزارش خود درباره وضعیت لزبینها، همجنسگرایان، دوجنسگرایان و تراجنسیتیها (LGBT) در ایران نوشته است که آنها در معرض نقض شدید حقوق بشر و تبعیض گسترده قرار دارند. او گفته است: «مقامهای بلندپایه حکومتی این بخش از جامعه را با عباراتی نفرت انگیز مانند "انسانهای پست" و "بیمار" توصیف میکنند.
همجنسگرایی میتواند در مواردی حتی به مجازات اشد یعنی اعدام منجر شود. برای بوسه و لمس یکدیگر شلاق در نظر گرفته شده است. در گزارش سازمان ملل آمده است: «جرم انگاری عمل همجنسگرایانه به هرگونه خشونت توسط ماموران حکومت و افراد خصوصی علیه آنها مشروعیت میبخشد؛ از جمله استفاده از شکنجه، ضرب و شتم و تجاوز ماموران اجرای قانون.»
کرستین کنیپ در ادامه گزارش خود نوشته است که به طور کلی افراد لزبین، همجنسگرایان و دوجنسگرایان مرتبا مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. در صورت دستگیری از حق دادرسی عادلانه محروم میشوند. با این حال در گزارش احمد شهید آمده است که دولت ایران افراد دوجنسیتی را به رسمیت میشناسد.
پناهندگی در آلمان
پاتریک دور از هیئت ملی انجمن لزبینها و همجنسگرایان آلمان (LSVD) به دویچهوله میگوید که او و همکارانش بارها و بارها از سرکوب حکومت ایران علیه افرادی از گروه های LGBT شنیده و بسیاری از پناهندگان کوئیر به مشاوران این انجمن از خشونت گسترده، تهدید و اخاذی، به عنوان مثال توسط اعضای خانواده و همچنین ماموران امنیتی در ایران گفتهاند.
پاتریک دور میگوید: «دولت ایران زنان لزبین و مردان همجنسگرا را به شکل سیستماتیک مجبور میکند که تحت عمل تغییر جنسیت قرار بگیرند. به عنوان مثال مردان همجنسگرا را وادار به عمل جراحی میکنند یا به آنها تجویز هورمون تجویز میکنند چون تصورشان این است که آنها در واقع زن هستند. عواقب روانشناختی این اقدام برای افراد آسیب دیده ویرانگر است.»
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
علی یکی دیگر از افرادی که با دویچهوله حرف زده است. نام او برای حفظ امنیت وی تغییر داده شده است. او میگوید که آنچه او را بیش از هرچیز آزار میداده، احساس شرم بوده است. علی از دولت آلمان درخواست پناهندگی کرده و مانند سهند در خانههای مخصوص پناهندگان دگرباشان جنسی زندگی می کند.
"زخم های نامرئی"
علی به دویچهله میگوید: «وقتی کودک بودم با پسر عمویم عروس بازی کردم. نقش عروس را گرفتم. پدرم وقتی این را دید من را به سوال و جواب کشید و چنان عصبانی شد که چاقو را روی آتش نگه داشت بر بازویم فشرد.» بر بازوی علی تا به امروز نیز جای سوختگی مانده است.
پدر علی به او میگوید که دیگر هرگز اجازه بازی عروس را ندارد. او یک پسر است و باید مطابق یک مرد رفتار کند. علی درباره پدرش میگوید که مردی بسیار تحصیل کرده است و مذهبی نیست، «با این وجود او پسری میخواهد که "مرد" باشد. او ترجیح میدهد من مرده باشم تا همجنسگرا».
علی تعریف میکند که سالها میل خود را پنهان کرده است: «من از خودم خجالت میکشیدم، فکر می کردم چه مشکلی دارم، چرا مثل دیگران نیستم؟ تمام زندگیام زیر فشار دائمی قرار گرفته بود. در جوانی به یک روانپزشک مراجعه کردم. اما زمانی که تازه درمان من شروع شده بود، یک تصادف شدید کردم که به زحمت از آن جان سالم بدر بردم».
این تصادف نقطه عطفی در زندگی علی بود. او ادامه میدهد: «با خودم گفتم زندگی برای بار دوم به من هدیه شد. حالا میخواهم زندگی را آنطور که میخواهم زندگی کنم. درمان را لغو کردم و در باطن تمایل خود را پذیرفتم.»
او میگوید: «البته این کار دشوار بود. طبق قوانین افرادی مانند من نه تنها به مرگ محکوم میشوند، بلکه هر روز هزاران بار در درون خود کشته میشوند. شما باید هر روز نقش بازی کنید. شما هر روز در معرض قضاوت قرار میگیرید. زخمهایی که قابل مشاهده نیستند.»
سهند به بیاحترامی جامعه نسبت به دگرباشان اشاره میکند. پس از چند جلسه رواندرمانی به او گفته میشود تمایل او به همجنسخواهی است و باید آن را بپذیرد زیرا این تنها راهی است که میتواند او را خوشحال کند. سهند میگوید: «من این کار را کردم. اما دشوار بود. از آن زمان دیگر با پدرم صحبت نکردهام. من با دو خواهرم ارتباط دارم و از طریق آنها رابطه بسیار ضعیفی نیز با مادرم توانستم برقرار کنم.»