گفتوگو با عوامل ساخت ترانه "زیر گنبد کبود"
آقای حکایتی اسم قصهگوی ماست
زیر گنبد کبود، شهر خوب قصههاست
خاطرهای که صرفا شیرین نیست، اما لبریز از یاد کودکی هر کدام از بچههای دیروز و نسل جوان امروز است. تعداد کسانی که هنگام شنیدن نسخه بازخوانی شده این اثر از سوی چندین جوان هم نسلشان یادی از کودکی کردند و یا حتی قطره اشکی ریختند، کم نیست. ویدئویی که دست به دست در شبکههای مجازی چرخید و پیغامهایی که از سوی کاربران فرستاده شده است، خود مهر تائیدی بر این ادعاست.
مدیون بچههای دیروز
حالا بدون شک حس نوستالژیک شنیدن این ترانه با حرفهای خود آقای حکایتی تکمیل میشود. بهرام شاه محمدلو یا همان آقای حکایتی کودکان دهه شصت هم از شنیدن دوباره این آهنگ به وجد آمده است.
آقای شاه محمدلو، کارگردان، تهیه کننده و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون درباره این اثر که به همت سام وفایی مجددا تنظیم شده است به دویچهوله میگوید: «وقتی این کار را شنیدم واقعا هیجان زده شدم. حس خیلی خوبی داشتم که این اثر به دست نسل جوان امروز که همان بچههای دیروز و مخاطب برنامههای من بودند، مجددا بازخوانی شد. مشتاقانه پس از شنیدن صدای این جوانها منتظر دیدن ویدئو هستم.»
بهرام شاه محمدلو یکی از تشکیلدهندگان اولین گروه مرکز حرفهای تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
او که حالا ۶۳سال دارد، در مورد نحوه برخورد نسل جوان امروز میگوید: «این جریان هر روز زندگی من است که در کوچه و خیابان، ترافیک و هر فضایی که باشم مورد مهر و محبت مردم قرار میگیرم که واقعا برای خودم هم خیلی وقتها دور از انتظار است. حتی افرادی که حالا نزدیک به ۵۰سال دارند و در واقع مخاطب اصلی برنامه نبودند هم به من لطف دارند و ادعا میکنند که بیننده مجموعه "زیر گنبد کبود" بودند. در این لحظات است که گویا زمان متوقف میشود و همگی به بچگیهای خود رجعت میکنند. خوشحالم که تداعیکننده روزهای خوش کودکی بخشی از مردم ایران هستم. این لحظات بسیار برای من خوشایند است و حتی بارها پیش آمده که از این همه لطف و محبت اشکهایم سرازیر شده است. من همیشه خودم را مدیون همین بچههای دیروز و جوان های پر مهر و محبت امروز میدانم.»
یادآوری خاطرات کودکی متولدان دهه شصت
سام وفایی، تنظیم کننده مجدد این ترانه یکی از همان بچههای دیروز است که حالا در کانادا زندگی می کند. آقای وفایی همکاری با هنرمندانی مانند پریسا، حسین علیزاده و علیرضا قربانی را در کارنامه خود دارد. او حس نوستالژیک خود پس از شنیدن این اثر را دلیل بازسازی این کار میداند.
آقای وفایی به دویچهوله میگوید: «وقتی این آهنگ را گوش دادم، یاد و خاطره کودکی هایم برایم زنده شد. ما الزاما بچگیهای خیلی خوب و مرفهی نداشتیم چون آن زمان دوره جنگ ایران و عراق هم بود. این آهنگ یک غم خاصی دارد که نمی دانم چرا پس از هر بار گوش دادنش هم تکرار میشود. وقتی بازتاب کار را در اینترنت هم دنبال می کردم برایم جالب بود که این حس غم را خیلی از هم نسلان دیگر من هم که کار را گوش دادند، تجربه کردند.»
بهرام دهقانیار آهنگساز ترانه زیر گنبد کبود است. او علاوه بر این آثار معروف دیگری همچون مجموعه "خونه مادریزرگه"، سریالهای "پدرسالار"، "خانه سبز"، "شب های برره" و بسیاری از سریالها و فیلمهای خاطره انگیز سالهای اخیر را آفریده است.
دهقانیار در مورد حس غمی که بسیاری پس از شنیدن زیرگنبد کبود از آن یاد کردهاند به دویچهوله میگوید: «این آهنگ دو قسمت دارد. غمی که بسیاری از آن یاد می کنند مربوط به بخش دوم آن میشود که در تونالیته مینور کار شده است. تونالیته مینور هم در مقایسه با تونالیته ماژور غمگینتر است. در واقع تاثیر این فضای صوتی است که این اثر را به نوعی غمگین جلوه میدهد، اما به غیر از این مورد باید به ذهنیت کودکی این نسل توجه شود که چرا به این میزان با یادآوری خاطرات گذشته غمگین میشوند.»
حقی که در آن سالها از جنس زن گرفته شد
در این بین اما زنان جوان امروز علاوه بر مطرح کردن خاطرات نوستالژیک خود پس از شنیدن زیرگنبد کبود، دست بر روی نکته دیگری نیز گذاشتهاند. زنانی که در سالهای کودکی جای همجنسان خود را در قاب تلویزیون خالی میدیدند و حالا با منتشر شدن ویدئو این ترانه بغض روزهای کودکیشان شکسته شده است.
حالا با گذشت بیش از ۲۶سال از ساخته شدن اولین دوره مجموعه زیر گنبد کبود، تفاوت چندانی برای خواندن دوباره این اثر از سوی مرد یا زن وجود ندارد.
نغمه شریفی که تک خوانی مجدد این اثر را انجام داده و البته خوانندگی را حرفه اصلی خودش نمی داند، در این رابطه به دویچهوله میگوید: «قشنگی کار بازسازی که ما انجام دادیم در همین بود که همه با هم هستیم. مرد و زنی وجود ندارد و در واقع جنسیت مطرح نیست. در مجموعه "زیر گنبد کبود" همه کاراکترها مرد بودند، اما آن زمان هم همه ما در کنار یکدیگر مخاطب این برنامه بودیم. حالا ما همان بچههایی هستیم که برایمان جنسیت معنایی ندارد. در کنار هم ایستادیم و یکی از ترانههای مورد علاقه روزهای بچگیمان را خواندیم. فکر می کنم با این کار حقی که در آن سالها از جنس ما گرفته شد را پس گرفتیم.»
خانم شریفی که نقاش است و تجربه برگزاری چندین نمایشگاه از کارهایش در ایران را هم دارد، در مورد دلیل ارتباط برقرار کردن جمع بزرگی از نسل جوان امروز با این اثر میگوید: «این ترانه خاطره مشترک نسل ماست. کارهای این چنینی گویا تنهاییهای ما را جبران می کند. هر کدام از افراد این نسل تنها در گوشه ای از دنیا در حال زندگیست. تنهاییهای ما تکهتکه در سراسر دنیا پخش شده است، اما وقتی هر کدام با این ترانه ارتباط مشترک برقرار می کنیم، گویا به یکدیگر وصل شدهایم و تنهایی هر کداممان کمتر میشود.»
کمبود روابط عاطفی در نسل امروز
بهرام شاهمحمدلو حس نوستالژی این اثر را به این دلیل قوی میداند که معتقد است بچههای دیروز در یک جمع شاهد تماشای این مجموعه بودند، اما حالا هر کدام به نوعی آن جمعها را از دست رفته میبینند:
«بسیاری از بچهها آن زمان همراه با خانواده، دوستان، همکلاسی ها و همسایهها این مجموعه را دنبال میکردند اما در حال حاضر کمبود روابط عاطفی در خانوادهها به شدت احساس میشود. در گذشته بیشتر آدمها با هم ارتباط حقیقی داشتند. به این میزان آدمها احساس تنهایی نمیکردند. مطمئنا جوانانی که در حال حاضر در ایران هم نیستند بیشتر این کمبودها را حس می کنند. در داخل کشور هم البته وضع بهتر نیست. بچههای نسل جدید تنها هستند. پدر و مادرها اغلب گرفتار معیشت هستند و بچهها وقتشان را با دیدن کارتونها و فیلمهای مختلف می گذرانند. کمبود روابط انسانی و عاطفی به شدت در نسل بچههای امروز احساس میشود.»
بخشی از حس نوستالژیک نسل جوان امروز با بازخوانی این ترانه دوباره بیدار شده، نسلی که معتقد است چیزی را در گذشته از دست داده و نیازمند با هم بودنهای کودکی است.
یکی از کاربران فیسبوک پس از شنیدن این ترانه نوشته است: «این دهه شصت عجب دهه ای بود. هیچ چیز نرمال نبود. همه چیز ما متفاوت بود. نه شبیه قبلیها بودیم و نه شبیه بعدیها. فقط مثل خودمون بودیم. همه ماها یه چیزی رو در بچگیهامون گم کردیم. چیزی که حتی اسمش رو نمیدونیم. حالا باید پرسون پرسون دنبالش بگردیم که شاید یه گوشهای، جایی یا لای کتابی پیداش کنیم. شاید هم تو ترانهای... این ترانه التماس نسل من برای دوباره با هم بودن است...»