دوستر: فیلمهای آلمانی، از نظر حرفهای و تکنیکی کاملند
۱۳۸۶ شهریور ۲۳, جمعه
جسیکا دوستر (Jessica Düster) در سال ۱۹۷۰ در شهر هیلدن آلمان متولد شده وپس از پایان تحصیلاتش در رشتههای فیلم و تئاتر، زبانشناسی و ادبیات آلمانی، به عنوان منقد فیلم و مجری برنامه با رادیو غرب آلمان ـ کانال ۵ (WDR 5) و روزنامهی "کلنراشتات آنتسایگر" همکاری میکند.
سینمای آلمان در سالهای اخیر در دو زمینه توجه همگان را در عرصهی جهانی برانگیخته است: فیلمهای سینماییای که در آنها بهگونهای ماهرانه به تاریخ آلمان پرداخته شده و نیز کارهایی که تولیدکنندگانشان به "مکتب برلین" تعلق دارند. فیلمهایی که از نظر حرفهای و تکنیکی کاملند و نوعی بررسی و بازبینی گذشتهی آلمان را دستمایه قرار دادهاند، به ویژه در آمریکا محبوبیت خاصی دارند. به عنوان نمونه، سری فیلمهایی که در بخش کارهای غیرانگلیسی زبان آکادمی فیلم کاندیدای گرفتن جایزهی اسکار شدهاند: کارولینه لینک (Caroline Link) که در سال ۲۰۰۳ به خاطر فیلم "هیچ کجا در آفریقا" موفق به دریافت این جایزه شد، اولین کسی بود که ۲۳ سال پس از فولکر شلندورف (Volker Schlöndorff) به این افتخار دست یافت. فیلم "طبل حلبی" شلندورف، بر مبنای رمان گونتر گراس ساخته شده بود و فیلم لینک هم موضوع رمانی به همین نام را دستمایه قرار داده بود.
لینک در فیلمش داستان خانوادهای یهودی را به تصویر میکشد که از دست نازیها گریختهاند.
پس از این موفقیتها، سیل تحسینها سرازیر شد: از جمله برای فیلم اولیور هیرشبیگل (Oliver Hirschbiegel) به نام "سقوط"، در سال ۲۰۰۵ و به خاطر کار مارک روته موند ( Marc Rothemund) با عنوان "سوفی شل ـ روزهای آخر" . تا این که اولین فیلم سینمایی فلوریان هنکل فن دونرسمارک (Florian Henckel von Donnersmarck) به نام "زندگی دیگران"، موفق به دریافت اسکار شد.
فیلم "خداحافظ لنین" از ولفگانگ بکر (Wolfgang Becker)، هرچند جایزهی آکادمی را به خود اختصاص نداد، ولی آن فیلم "آلمان شرقی"ای بود که در خارج خیلی گل کرد.
ستایش فرانسویها
رسانههای فرانسوی به ویژه آثار این کارگردانان جوان را که در فرانسه با عنوان "موج نوی آلمان" و در اینجا به "مکتب برلین" معروف شدهاند، ستودهاند. البته هیچ کدام از این فیلمسازان برنامه و خط و رسم و چارچوب مشترکی برای این "مکتب" تعیین نکردهاند. این فیلمها، زندگی روزمره را بهگونهای واقعی و بدون آلایش به تصویر میکشند. زبان تصویری این آثار همان زبانی است که کارگردانانی چون کریستیان پتسولد (Christian Petzold)، آنگلا شانهلک (Angela Schanelec)، کریستف هوخهویزر (Christoph Hochhäusler) یا والسکا گریسباخ (Valeska Grisebach) نیز به کار گرفتهاند. این فیلمها ولی در خود آلمان با آنچنان شیفتگی و استقبالی مواجه نشدند؛ نه از سوی برخی از رسانهها و نه از جانب سیماروها.
جای یک ستارهی واقعی خالی است
این که بسیاری از تولیدات آلمانی در خود آلمان به سختی مطرح میشوند، نشان از وضعیت اسفباری دارد که این سینما با آن درگیر است؛ وضعیتی که مسلما بر موفقیت فیلمهای آلمانی در عرصهی جهانی هم تأثیر میگذارد. این امر در بیشتر موارد، ناشی از آن است که اغلب فیلمها، در رسانههایی به نمایش در میآیند که مناسبشان نیستند. خیلی ساده بگوئیم: تصاویر تلویزیونی به درد نمایش روی پردهی بزرگ سینما نمیخورند. در این موارد، سینماروی آلمانی فکر میکند که آیا بهتر نیست پول بلیط سینما را صرفهجویی کند و در انتظار نمایش آن در تلویزیون بماند؟
شرکتهای خارجی پخش فیلم هم معلوم است که چندان علاقهای به خرید چنین داستانهایی که موافق سلیقهی مصرفکنندهی داخلی تهیه شده اند، ندارند؛ به ویژه که این پیشداوری هنوز هم اعتبار دارد که کارهای سینمایی آلمانی، فیلمهایی "مسئله دار" هستند که در آنها رنج و درد و گریه و زاری بهراه است. از سوی دیگر این کمبود هم نقش بازی میکند که آلمان فاقد یک ستارهی واقعیاست؛ چهرهها و تیپهایی که تماشاگران کشورهای دیگر را هم به سینما بکشند.
ستارههای تنها
با اینحال برای شهرت فیلم معاصر آلمان، خوب است که ستارهای تنها، ورای چارچوبهای موفقیتآمیز یا عدم توفیق آنها، گهگاه بدرخشند و موفق شوند مرزهای آلمان را پشت سر بگذارند؛ مثل فیلم "لولا میدود" از تام تیکور، با آن تصویرپردازیهای مبتکرانهاش، یا درام پرهیجان "باسر توی دیوار"، که نام فاتح آکین (Fatih Akin) را بر سر زبانها انداخت و درها را به روی فیلم بعدیاش، "در آن سو" گشود، یا موفقیت شگفتآور "خوشبختی اما"، از سون تادیکن (Sven Taddicken) که پس از نمایش اولیهیاش در جشنوارهی سنسباستین، به بیست کشور فروخته شد، با وجود اینکه در آن کشورها نه کارگردان و نه هنرپیشهی اول این فیلم را میشناختند.