توانمندسازی برای حق زندگی
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبهبیسوادی، فقر، اعتیاد، بیکاری و حاشیهنشینی، بسیاری خانوادهها را به سوءاستفاده از فرزندان و به ویژه دختران خود وامیدارد. این دختران مجبور به مبادله مواد مخدر، خودفروشی، دزدی یا هر عمل پرمخاطره دیگر میشوند تا معاش خانواده را تامین کنند و سرزنش سربار بودن را نشنوند.
موضوع کار برخی تشکلهای مردمی و غیردولتی، بازپروری دختران و زنان آسیبدیده و بازستاندن حقوق انسانی و اجتماعی آنهاست. یکی از این نهادها، "بنیاد امید مهر" است که در زمستان سال ۱۳۸۲ با ایده و سرمایه شخصی دکتر مرجانه حالتی و به منظور توانمندسازی فردی و اجتماعی دختران بحرانزده تاسیس شد. این بنیاد دختران و زنانی را زیر پوشش حمایت و آموزش قرار میدهد که در خانواده یا جامعه، مورد تعدی، خشونت و آزار قرار گرفتهاند. ظرفیت پذیرش سالانه بنیاد ۵۰ نفر با میانگین سنی ۱۵ تا ۲۵ سال است.
مؤسس "بنیاد امید مهر"، مرجانه حالتی نام دارد. او که سالهاست ساکن انگلستان است، برای دوره دکترا در رشته روانشناسی اجتماعی و نوشتن تزی در باره خشونت به ایران میرود. پس از آن که میبیند بسیاری از زنان، خشونت خانگی را امری بدیهی و بخشی از زندگی خود میدانند، به فکر انجام کاری برای تقویت اعتماد بهنفس و توانمندی روحی آنها میافتد. اما مواجهه با سرنوشت دختران فراری، او را مصمم میکند که در همین پهنه و برای آینده این دختران تلاش کند. دکتر حالتی در گفتگویی صمیمانه با دویچهوله درباره انگیزههای خود و دستاوردهای "بنیاد امید مهر" سخن گفت.
تعهد به همنوع و اجتماع
من در ۱۱ سالگی از ایران به انگلستان رفتم و تا مدتها و پیش از آن که پدر و مادرم به من ملحق شوند، در شبانهروزی بودم. شاید دلیل ناخودآگاه من برای کمک به این دختران این باشد که در آن دوران احساس تنهایی و بیپناهی شدیدی میکردم و زبان هم بلد نبودم. اما مهمترین انگیزه من برای کار در این عرصه این است که با رفاه و خوشبختی و عشق بزرگ شدهام و وظیفه خودم میدانم که به سهم خود، چیزی به جامعه بدهم. به همین خاطر هم هست که تلاش میکنم احساس وظیفه به محیط و اجتماع را در بچههای بنیاد نیز تقویت کنم.
دختران، انسانهای درجه دو
من در ایران دیدم که دخترها اصولا به دلیل محیط و آموزش و الگوهایی که دارند، خود را درجه دو محسوب میکنند و اعتماد به نفس لازم را ندارند. این طرز فکر را بخصوص در خانوادههای فقیر و کمفرهنگ بیشتر دیدم. در فاصله نوشتن تز و رفت و آمد به ایران با خانمی آشنا شدم که در مراکز بهزیستی، کلاس یوگا میگذاشت. از طریق همین خانم بود که با سرنوشت دختران فراری و خشونتدیده آشنا شدم و در نهایت تصمیمگرفتم که برای آنها کاری بکنم.
در مواجهه و آشنایی با این بچهها متوجه شدم که بچههای طلاق، بچههایی که به دلیل مسائل مالی به بهزیستی سپرده شدهاند یا دخترانی که از خانه فرارکرده بودند، برای خود هیچ ارزشی قائل نیستند و آیندهای برای خود نمیبینند و برای همین است که بیشتر آنها به فحشا و مواد مخدر و کارهای خلاف کشیده میشوند. هدف من این بود که امید و باور به آینده را به آنها برگردانم.
در آغاز کار، با همکاری خانم دیگری و با سرمایهای مشترک، ۱۵ دختر آسیبدیده را زیر پوشش گرفتیم. آن خانم پس از ۶ ماه عذر خواست و من تنها ماندم. کمی گنگ و بیتجربه بودم و تنها میدانستم که باید این دخترها را از نظر روحی، سلامتی، آموزشی یا تفریحی مثل بچههای خودم بار بیاورم. بهتدریج بچهها بیشتر شدند و من هم اشتباهات زیادی کردم تا یاد گرفتم که کدام روش درستتر است. با گسترش کار، حمایت مالی مردم معمولی و خیر از ما بیشتر شد. هنوز هم بخشی از مخارج بنیاد را خودم تامین میکنم. مهم این است که ما از هیچ منبع دولتی در ایران یا خارج کمکی نمیگیریم.
تلاشی موفق و سازنده
میتوانم بگویم از بین بچههایی که در این سالها نزد ما بودهاند، بیش از ۸۰ درصد موفق و توانمند شدهاند. مورد لیلا مافی حادترین نمونه کار ما بود. مادرش او را از ۸ سالگی به خودفروشی مجبور کرده بود و او پس از دستگیری بعنوان فاحشه، حکم اعدام داشت. شما باید او را الان ببینید. دختری که حالتهای عقبماندگی داشت و دست چپ و راست خود را نمیشناخت، درس خوانده و الان در کتابخانه بنیاد کار میکند. امروز او شعرهای فروغ فرخزاد را میخواند و از حافظ حرف میزند. مشابه او را نداریم، اما دختران به مراتب باهوشتر و سرکشتر از لیلا نزد ما بودند که از خانه بیرونشان کرده بودند، یا تهدید به تجاوز شده بودند. یکی از این دخترها وقتی پیش ما آمد، کلاس دوم راهنمایی بود. الان کامپیوتر خوانده و میخواهد مهندس شود.
همکاری با نهادهای مشابه
ما با "انجیاو"های مختلفی کار میکنیم و قرارمان این است که هرکدام گوشهای از کار دختران و زنان خشونتدیده و فراری را بر عهده بگیریم. مثلا با "خانه خورشید" ارتباط نزدیک داریم. خانم مسئول آنجا، هفتهای یکبار نزد ما میآید و به سرپرستان ما مشاوره میدهد. ما نتیجه گرفتهایم که فقر اقتصادی و فقر فرهنگی مهمترین عامل این بدبختیها و آسیبها هستند. الان ۵ نفر از دختران "خانه خورشید" را که قبلا معتاد بودند، تحت پوشش خود گرفتهایم.
حمایت بیدریغ هنرمندان
متاسفانه در ایران، افراد متخصص در زمینه روانکاوی یا تعلیم و تربیت به سبک مدرن یا جامعهشناسی به روش نوین خیلی کماند. هنرمندان بیشتر از سایرین به ما کمک فکری یا عملی میدهند. بسیاری از آنها حاضرند مجانی و با جان و دل برای ما کار کنند. خانم گیزلا سینایی، یکی از آنهاست که کلاسهای نقاشی برای دخترهای ما گذاشت.
پویا آریانپور، علی بوستان یا لیلا میری، نقاشان و گرافیستهای جوانی هستند که برای بچههای ما نمایشگاه گذاشتهاند و به تازگی هم پیشنهاد دادهاند که یک کمیته هنر برای بنیاد درست کنیم. کسانی هستند که خارج از ایران درس میخوانند و تابستانها برای گذاشتن دورههای آموزشی داوطلبانه، نزد ما میآیند.
هنرپیشهها خیلی کمک میکنند. ما کلاس تحلیل فیلم داریم تا بچهها با موضوعهای اجتماعی و روانکاوی آشنا شوند. یکبار خانم نیکی کریمی به این کلاس آمد و ما فیلم "دو زن" را نمایش دادیم. بچهها خیلی ذوق کردند و خیلی هم در باره پیام این فیلم مطلب نوشتند.
الگوی زنان موفق
ماهی یکبار برنامهی زنان پیشرو و موفق داریم و از چهرههای مطرح دعوت میکنیم. خانم رخشان بنیاعتماد و خانم پری صابری به بنیاد ما آمدند. بچهها واقعا از ته دل خوشحال بودند و از ذوق در پوست خود نمیگنجیدند. آنها از این چهرههای واقعا قابل احترام، الگوبرداری هم میکنند. یکبار پرویز پرستویی نزد ما آمد و به بچهها گفت که خودش از خانواده پایینی آمده و آدم باید برای موفقیت تلاش کند و به خانوادهاش متکی نباشد.
دخترهای پرخاشگری که تجاوز و تهدید و خشونتهای گوناگون را چشیده بودند و شبها در پارک میخوابیدند، الان به موزه میروند تا چشم و ذهنشان با فرهنگ و هنر آشنا شود. نقاشی میکنند، کافکا و حافظ میخوانند، شعر میگویند و مقاله مینویسند. این دخترها به تدریج خود را باور کردهاند و در حال توانمند شدن هرچه بیشتر از نظر درونی و بیرونی هستند.
مهیندخت مصباح
تحریریه: بابک بهمنش