اول موفقيت در اجتماع، بعد تشكيل خانواده
۱۳۸۴ اسفند ۲۰, شنبهمطالعات جارى نشاندهنده اين هستند كه نخستين مرحله كسب هويت براى دختران جوان، طى دوره مدرسه، فراگيرى حرفه، ديدن دورههاى آموزشى و رشد توانمندىهاى كارى است. البته دختران جوان همزمان خواهان تشكيل خانواده نيز هستند با اين تاكيد كه نمىخواهند در انتخاب بين تمايل به مادر شدن و پيشرفت در كار دچار تضاد يا چالش با خود شوند. در حقيقت در دنياى پرشتاب كنونى، دختران جوان آلمانى مايلند هم صاحب فرزند باشند و هم داراى شغلى مناسب و درخور.
اما بسيارى از آنها در مسير زندگى و اجتماع با سرخوردگىها و واقعيتهايى مواجه میشوند و مىبينند تحقق اين ايده آل چندان هم ساده نيست. كار و پيشرفت و درخشش در آن مستلزم تمركز، صرف وقت، آموزش مستمر و عوامل ديگرى است كه اگر كمى از آنها غفلت شود، در عرصه رقابتها، نيروى جديدتر و آمادهترى جاى ديگرى را میگيرد. زنى كه مادر میشود، علاوه براينكه گاه ناچار است نيمه وقت كار كند، خارج از محيط كار نيز نمىتواند به تقويت مهارتهاى شغلى خود بپردازد زيرا وقت باقيمانده را مجبور است به فرزندش اختصاص دهد. مهد كودكها هم به اندازه كافى موجود نيستند يا لزوما متناسب با نيازهاى هر زن شاغل امكانات ندارند.
در جهان معاصر، حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى و خود آلمان تعادل چندانى از نظر جنسيتى در احراز شغل و به ويژه پست وجود ندارد. بيشترين علت را كارشناسان به موضوعى مربوط میدانند كه در همه جاى دنيا میتواند با شدت و ضعف تاثير گذار باشد. زنان به دليل درگيرى با امور زناشويى، باردارى، زايمان، رسيدگی به امور خانواده و از اين قبيل امور، نيروى جدى در بازار كار به شمار نمیآيند چون ذهنشان به طور دايم درگيرمسايلى غير كارى است.
با وجود حقايق و آمارهاى موجود، ايده آلهاى دختران جوان آلمانى چيز ديگرى است. آنها كه سرشار از شور، اميد به آينده و نقشههاى دور و دراز براى سالهاى بعد هستند، مانند همه جوان ها، همه چيز را با هم میخواهند.
دختران جوان آلمانى اينك بلند پروازتر و متكى به نفستر از مادران و مادربزرگهاى خود هستند. طبق تحقيق موسسه شل ۷۵ درصد دختران و زنان جوان گفتهاند خوشبختى نهايى در خانواده است، اما به اين شرط كه مانع طى مسير پيشرفت در كار و كسب هويت اجتماعى نشود.
اما نبايد از ياد برد كه همه در نسل جديد اينگونه اميدوار يا آماده براى مشاركت اجتماعی نيستند. مشاوران تربيتى و آموزشى، از كسانى گزارش میدهند كه از اجتماع مىترسند، جرات مصاف با دشوارىها را ندارند و نگرانند كه مبادا قادر به گرداندن زندگى خود به تنهايى نشوند. مشاور تربيتى يك دبيرستان میگويد:
”چيزى كه خيلى جالب و در عين حال غم انگيز است، آنكه ترس خيلىها از آمدن به اجتماع، يك ترس واقعبينانه است. آنها نمیخواهند خود را درگير كار و كسب مهارت كارى كنند، چون از غول بيكارى مىترسند يا مىترسند جامعه به توقعاتشان پاسخ ندهد و سرخورده شوند. اينست كه كوتاهترين و ساده ترين راه را انتخاب میكنند: يك زندگى شبيه مادرانشان!“