انسان بودن مشکل است، زن بودن مشکلتر
۱۳۸۴ شهریور ۸, سهشنبهبیشترین رمانهای منتشر شدهی سال ۱۳۸۳ را زنان نوشتهاند. آیا موقعیت پیچیدهی زن ایرانی پس از انقلاب دلیلی برای جستجوی راههای تازهای برای بیان خود و از جمله روی آوردن به نوشتن است؟ در این باره با یکی از زنان نویسنده، شیوا ارسطویی، گفتگوی کوتاهی انجام دادیم و نظرش را پرسیدیم. ارسطویی در سالهای اخیر با انتشار هفت مجموعه شعر و داستان و رمان (و دریافت جایزهی گلشیری و جایزهی یلدا در سال ۱۳۸۲ به خاطر مجموعه داستان «آفتاب مهتاب») در ادبیات معاصر ایران حضوری مشخص داشته است. او با شرکت در کلاسهای داستاننویسی رضا براهنی و با تجربهی آموزش در کلاسهایی که چند سال است بر پا کرده، با بخشی از نویسندگان جوان از نزدیک آشنا شده و تحول کار آنها را شاهد بوده است. شیوا ارسطویی در گفتگویی برای دویچهوله میگوید:
«کاملا واضح و مشخصه که ادبیات زنان خیلی دارد پیشرفت میکند. در حدود هفت هشت سالی که من کلاسهای داستاننویسی را اداره میکنم بیشتر مراجعه کنندگان برای یادگیری داستان زنها هستند. همان موقعیت پیچیده، همان نیاز بیشتر به بیان شدن، همان نیاز بیشتر به حضور، هم آن زنی که دارد زنانگی خود را به صورت پنهان زندگی میکند، این دلش میخواهد آشکارتر بشود، بیشتر بیان بشود. و همین کنجکاویهای خود ما، خود همین جامعه ایرانی، که ما چطور داریم این بحران را پشت سرمیگذاریم. آره خود من هم به عنوان یک خواننده وقتی کتابی از یک خانمی چاپ میشود کنجکاو میشوم. میخواهم ببینم این زن در این موقعیت با این بحرانهای عجیب و غریب چطور دارد زندگی میکند، واکنشاش چیه. چون کار هنری و به خصوص ادبیات یک جور واکنش نسبت به آن بحران است دیگر. طبیعی است هر کتابی از هر زنی چاپ میشود آدم خیلی خوشحال میشود. آدم اگر یک خرده عادلانه فکر کند دوست دارد این کتابها بیشتر بشود، رقابت بیشتر بشود.»
برخی اعتقاد دارند کیفیت اثار ادبی نه بر مبنای جنسیت نویسنده که بر اساس ارزش ادبی آن باید سنجیده شود. زن بودن نویسنده در چه شرایطی میتواند در اثر او نقشی داشته باشد؟
«آنجا که زن بودن در چنین جامعهای میشود یک مسئله، یک عارضه. آنجا که تبدیل به یک عارضه میشود دیگر میتوانیم بگوییم مشکلاتش با مشکلات مشترک با مردانی که مینویسند باید تفاوت کند. این که بگوییم نه تفاوت نمیکند شعار بیهودهای است. باید تفاوت کند. در این پروسهی تاریخی باید مخاطب بداند که زبان زن چه موقعیتی پیدا کرده. واکنش زبان زنانه نسبت به این موقعیتها، نسبت به این بحرانها چطور بوده. اینجا دیگر فرق میکند. انسان بودن در این شرایط مشکل است زن بودن مشکلتر. این یک واقعیت است و نمیشود انکارش کرد.»
اما به رغم گسترش کمی قابل توجهی که در حوزهی داستان و رماننویسی ایجاد شده، هنوز ادبیات امروز ما، از برخی نمونههای موفق که بگذریم، تصویر روشنی از انسان معاصر ایرانی به خواننده ارائه نمیکند. به نظر میرسد تمایل به نوعی عمیقنمایی و عالم نمایی برخی از آثار داستانی را با واقعیتهای زندگی امروز بیگانه کرده باشد:
«ولی میبینم، من یک مواقعی در آثار زنان میبینم که حتا مثلا آن طبیعت حبس در خانهاش، اینها دارد مطرح میشود، زندگیهای واقعی اینجوری. جایزههای ادبیای هم که میگیرند نشان میدهد که به هر حال یک خرده دارند واقعیتر حرف میزنند. به خاطر این که بیشتر با مسائل روزمره سر و کله میزنند. ولی اگر زن و مرد بودن را کنار بگذاریم و این بحران را به صورت کلی در نظر بگیریم، مثلا وقتی آدم سفر میکند و با آثار دیگران و با نویسندگان کشورهای دیگر آشنا میشود، با نوع زندگی آنها ... آدم احساس میکند مثل این که انقلاب [سال ۱۳۵۷] ما را نسبت به خودمان دچار یک توهم کرده، نسبت به واکنشهایمان نسبت به اطرافمان. فکر میکنیم حالا چون اینجا یک اتفاق تاریخی خیلی مهم افتاده ما باید حرفهای خیلی مهم بزنیم. در صورتی که مهمترین حرفها در روزمرهترین حرفها نهفته است. یعنی یک جور فیلسوفانه نوشتن و یک جور، نمیدانم، عارفانه به دنیا نگاه کردن ... این توهمی، که میبینیم در کشورهای مشابهمان هم دارد اتفاق میافتد. این ایراد را باید یک جایی درون، در ژن آدم ایرانی پیدا کنیم که چرا اینقدر دوست دارد فیلسوف باشد. در صورتی که فیلسوف بودن همان توجه به چیزهای روزمره کردن است. فلسفه، زندگی، اگزیست، اینها همه همین است دیگر. ولی آره، من احساس میکنم دچار یک جور توهم [هستیم].کتابهای نویسندهها را، به خصوص نویسندههای معاصر را که میخوانیم مثل این که خجالت میکشند راجع به عادی ترین مسائلی که دارد اتفاق میافتد بنویسند. چیزی که خیلی کم داریم طنز است. طنز آن فاصلهایست که آدم از موقعیت و پیچیدگیهای آن، که هر روز دارد در جوامعی که بحران در آنها هست اتفاق میافتد، میگیرد. طنز هم بیشتر توی آن ماجراهای عادی و روزمره است. مدام دارد اتفاق میافتد. ولی ما اینها را منعکس نمیکنیم.»
زندگی شهری، و به ویژه زندگی روشنفکران از دستمایههای اصلی اثار داستانی ارسطویی است. مجموعه داستان «آفتاب مهتاب» در سال ۱۳۸۲ جایزه ادبی یلدا و جایزه گلشیری را نصیب شیوا ارسطویی کرد و «آسمان خالی نیست» آخرین رمان منتشر شدهی اوست.
بهزاد کشمیریپور، گزارشگر صدای آلمان در تهران