آلمانیای از سنخ دیگر!
۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعهاگر هاینریش بل، نویسندهی معروف آلمانی هنوز زنده میبود، روز ۲۱ دسامبر امسال ۹۰ ساله میشد. موضوعهایی که هاینریش بل هنگام حیات خود مطرح کرده بود، مسائلی هستند که هنوز هم در جامعهی آلمان بهروزند: عدالت اجتماعی، حفظ محیط زیست، انتقاد از رسانههای گروهی، تروریسم و "فراکسیون ارتش سرخ"، بحث و مجادله دربارهی دینها و باورهای مذهبی مردم.
با وجود این، حضور بل در جامعهی کنونی آلمان چندان محسوس نیست. در بحثها و مناظرهها کسی از او نقل قول نمیکند و راهحلهایش را بهکار نمیبندند. رسانههای آلمان در آستانهی نودمین سالروز تولد این نویسنده که در سال ۱۹۷۲ جایزهی ادبی نوبل را به خود اختصاص داد، نیز بیشتر به جنبهی عدم حضور او میپردازند تا تأثیر ادبی ـ سیاسیاش بر جامعهی روشنفکری این سرزمین.
هاینریش بل که بود؟
هاینریش بل بخشی از سالهای جوانی خود را در جبهههای جنگ گذراند. او در ۲۲ سالگی به خدمت سربازی اعزام شد. با اینکه خانوادهاش از نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم نفرت داشت، با این حال او در ابتدا راه مخالفت با آنها را در پیش نگرفت. در نامههایی که بل از جبههی جنگ به دوست دختر و همسر آیندهاش، آنه ماری نوشت، این مسئله به خوبی روشن است. او در این نامهها مینوشت که "ما جنگ را میبریم"، که آلمان "باید در جنگ پیروز شود." ولی پس از آن که بل در جبههی شرق زخمی شد، به ابعاد مصیبتبار فاجعهی جنگ و سیاستهای انسانستیزانهی حکومت نازی پی برد.
بل در طول جنگ و در جبههی شرق چندین بار زخمی شد، از پادگان فرار کرد و با جعل ورقههای عبور، خود را به غرب رساند. در آنجا، نه آزادی بلکه اسارت به دست آمریکاییها در انتظارش بود. پس از آنکه سرانجام از زندان آمریکاییها آزاد شد، با همسرش در شهر کلن، شهری که ۸۰ درصدش در اثر جنگ ویران شدهبود، اقامت گزید. از آن پس، بل "دیوانهوار" نوشت: مقاله، داستانهای کوتاه، رمان. او از این راه میکوشید، جنگ را به دست فراموشی بسپارد، از آن بگریزد و زخمهایش را برای عبرت، به دیگران بنمایاند. او در یادداشتی مینویسد: «ظرف دو روز، ۵۰ صفحه نوشتهام.»
نوشتههایی که ابتدا کسی نمیخواست منتشر کند: «هیچ کس نمیخواهد از جنگ بشنود یا دربارهی آن بخواند. به کار ادامه دادن بدون دیدن هیچ واکنشی، مرا دیوانه میکند.»
هدف بل از نوشتن، تغییر جهان بود: «من با نوشتن جهان را تغییر میدهم. همین که مینویسم، جهان تغییر مییابد.»
تأثیر "اخلالگرانه"ی آثار بل
هاینریش بل پس از بازگشت از جنگ به سراغ چند انتشاراتی رفت تا نوشتههایش را به چاپ برساند، ولی هیچ ناشری حاضر به انتشار آثار او نشد. در هیاهوی بازسازی شهرهای ویران شده پس از جنگ و در بحبوحهی رفاه نسبی ناشی از "ظهور معجزهی اقتصادی" در آلمان، داستانهای انتقادی ـ جنگی هاینریش بل، تأثیری "اخلالگرانه" داشتند. یکی از مهمترین کتابهای او، تازه در آغاز دههی ۱۹۹۰ به چاپ رسید. این اثر که "فرشته سکوت کرد" نام دارد و تصاویری پریشانکننده از شهر کلن به دست میدهد، بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ نوشته شده است: موشهای صحرایی که از میان تلی از خاک سر بیرون میآورند، کلیساهای ویران، انسانهایی که از مصائب جنگ جان به در بردهاند و مثل "ارواح" در پی یافتن تکهای نان، چتولی عرق یا یک نخ سیگارند.
نویسنده و منتقد ادبی، وینفرید زبالد با شگفتی از این رمان یاد میکند و در بارهی آن مینویسد: «این تنها اثری است که بلافاصله پس از جنگ نوشته شده و تصویری مؤثر و واقعی از انسان در میان ویرانهها باز میسازد.»
آغاز موفقیت
اولین داستانهای بل در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسیدند. او با انتشار کتاب "قطار به موقع رسید" در سال ۱۹۴۹مشهور شد. گروه ادبی ۴۷، (که گونتر گراس و مارتین والزر از بنیانگذاران آن بودند) اولین جایزه ادبی خود را به هاینریش بل بهخاطر داستان زیبایش "گوسفند سیاه" اهدا کرد. او در ۱۹۵۶ به ایرلند سفر نمود و یک سال پس از آن، کتاب "یادداشتهای روزانه ایرلند" را به چاپ رساند. این کتاب و رمان "عکس جمعی با خانم"، مثل اغلب آثار او به کتابهایی پرفروش تبدیل شدند.
بل موفقیت ادبی خود را مدیون رنگ انساندوستانه و فضای عاطفی آثارش است. او هر چند در تمام کتابهای خود به "روی سیاه زندگی"، به نابسامانیهای اجتماع و ناهنجاریهای روزگار میپردازد و قهرمانانش را اغلب از میان "بازندگان جامعه" انتخاب میکند، با اینحال آثارش آیههای یأس و ناامیدی نیستند، چون اغلب از میان تصویرهای پرخوف و فضای پر تنش داستانها، ناگهان دستی ظاهر میشود و به قهرمان فلکزدهی آن، سیگار یا تکهنانی تعارف میکند. یا یکباره دوستی از راه میرسد که با آغوش باز قهرمان مأیوس را با محبت به سینه میفشرد. یا کسی کنار پنجرهای باز، میایستد و به خود یا به دیگری میگوید: خب، پایان شب سیه، سفید است!
دلقک الکلی
ویژگی دیگر قهرمانان داستان بل این است که به "مشکلات و گرفتاریهای خود واقفند و میکوشند تا آنجا که ممکنست بر آنها غلبه کنند". از این رو راهها و راهکارهای گوناگونی را محک میزنند و به تأثیر پیآمدهای آنها بر شرایط و زندگی خود میاندیشند. به این ترتیب با آگاهی و نیروی امید، در عین ناامیدی و تجربهی شکست، برآنند که خود را از مخمصههای اجتماعی نجات دهند. مثلاً قهرمان اصلی رمان "عقاید یک دلقک"، هانس اشنیر (Hans Schnier) دلقکی افسرده وغمگین است که نه تنها دچار مشکلات مالی است، بلکه پایش را هم در آخرین اجرایش مجروح کرده و از همه بدتر در سوگ از دست دادن عشقش، ماری که پس از ۶ سال زندگی آزاد با او دوباره به حلقهی مذهبیون کاتولیک پیوسته، میگرید.
هانس برای تسلای خود به الکل رو میآورد، با آن که به خوبی میداند، "دلقکی که به مشروب پناه ببرد، خیلی سریع تر از یک شیروانی ساز مست سقوط خواهد کرد."
بل با چیرهدستی، درد و رنج این عاشق رومانتیک زخم دیده را به خواننده منتقل میکند. هیئت داوران جایزهی ادبی نوبل، در توضیح اهدای این جایزه به او نوشته است، بل "شخصیتهایش را استادانه، پر احساس و با عاطفهای عمیق" شکل میبخشد. خود او به سبکش، عنوان "زیباییشناسی انسان دوستانه" میدهد.
آثار بحث برانگیز
بل در همین سبک حدود ٣٠ جلد کتاب نوشته است که تعداد زیادی از آنها نیز به فارسی ترجمه شدهاند. از جمله "عقاید یک دلقک"، به ترجمههای محمد اسماعیل زاده و شریف لنکرانی، "سیمای زنی در میان جمع"، با ترجمهی مرتضی کلانتریان، "نان آن سالها"، که هم محمد اسماعیل زاده و هم جاهد جهانشاهی آن را به فارسی برگرداندهاند. "قطار بهموقع رسید" بل را کیکاووس جهانداری ترجمه کرده است، "و حتی یک کلمه هم نگفت" را حسین افشار.
یکی از آثار بحثبرانگیزی که شش میلیون نسخه از آن تا به حال در آلمان به فروش رسیده است، رمان "آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم" است؛ رمانی که بل آن را ظرف ۵ ماه نوشت. این اثر، داستان زن سادهای را بیان میکند که قربانی توطئههای خبرنگاری "بیوجدان" میشود. چون روزنامهای که این خبرنگار برای آن کار میکند، به قصد بالا بردن تیراژ خود، آشنایی گذرای او را با یک تروریست، دستاویز قرار میدهد و از او یک قاتل میسازد. بل در کتاب خود به نام این روزنامه اشارهای نکردهاست، ولی اینکه او روزنامهی پرفروش "بیلد تسایتونگ" را در نظر داشته که در "انتشارات اشپرینگر" منتشر میشود، بر کسی پوشیده نیست. "انتشارات اشپرینگر" یکی از محافظهکارترین خانههای نشر آلمان است.
بل، قربانی بحث تروریسم
به نظر بل، علت اصلی پیدایش حرکت تروریستی "فراکسیون ارتش سرخ" در آلمان "تجربهی درک عدم قدرت و ناتوانی پیشگامان" جامعه در ایجاد تغییر و تحولات اجتماعی است. از آنجا که قهرمان رمان "آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم" یک شب را با یکی از این تروریستهای در حال فرار میگذراند، به بل اتهام "هواداری از این جریان تروریستی" میزنند؛ اتهامی که برای او بسیار گران تمام میشود. سردمداران این اتهامزنی، گردانندگان وقت همان روزنامهی پرفروش، یعنی "بیلد تسایتونگ" بودند.
بل در واقع در بحثهای جنجالی دربارهی تروریسم "ارتش سرخ"، قربانی شرایط غیر دموکرات حاکم بر جامعهی آنروز آلمان میشود؛ قربانیای که با وجود صراحت کلام و استدلال قوی، در شرایطی نبود که بتواند از خود به خوبی دفاع کند. نتیجه این که در رسانهها به طور جدی این مسئله را به میان کشیدند که: آیا آثار بل همچنان باید در مدارس تدریس شوند؟ آیا قوانین مربوط به حمایت از "هواداران تروریسم" که تا اندازهای "دموکرات منشانه" بودند، نباید محدود شوند و آیا مجازات اعدام، در یک حکومت مبتنی بر قانون، ابزار موثری نیست؟
بل در دفاع از دیدگاههای خود در این رابطه میگوید: «در کشور ما یک سنت دیوانهکننده وجود دارد که بعضیها نمیفهمند، ممکن است کسی موضع وفاداری انتقادی داشته باشد. من شهروند جمهوری فدرال آلمان هستم، مالیات میپردازم و این کار را از روی اعتقاد انجام میدهم. با این حال حق خودم میدانم، اینجا و آنجا از روند تکاملی جامعهمان انتقاد کنم.»
"مسیحیتی اصیل"
بل مسیحی بود و به گفتهی خود به "مسیحیتی اصیل" اعتقاد داشت که ضد قدرتطلبی نهادی به نام کلیسا و نزدیکی آن به دولت و حکومت بود. او میگوید: «کلیساهای شهر کلن احتمالاً بر من تأثیر بیشتری از آثار داستایوسکی داشتند.»
او از آن گروه روشنفکرانی بود که حتی شکوه و جلال مراسم اهدای جایزهی نوبل، بهنظرش "ناخوشآیند" میآمد. با اینحال در آن شرکت کرد و به همینخاطر نیز مجبور شد، یک دست فراک عاریه بگیرد. عاریهای بودن فراکش را ولی از کسی پنهان نکرد. او به گفتهی منتقدان، "مظهر تجسم میهنپرستیای مبتنی بر قانون اساسی آلمان فدرال" بود. از این رو نیز او را در خارج از میهنش به عنوان "آلمانیای از سنخ دیگر" تحسین میکردند.
مارگارته فن تروتا، کارگردان معروف آلمانی که همراه با فولکر اشلندورف، از روی رمان "آبروی از دست رفتهی کاترینا بلوم" او، فیلمی به همین نام ساخته است، دربارهی بل میگوید: «بل همیشه خودش بود، هیچوقت مقام رسمیای را نپذیرفت، نقشی به عهده نگرفت و همواره با خودش یک رنگ بود.» منتقد ادبی معروف آلمان، مارسل رایش رانیسکی، دربارهی او گفته است، بل "شخصیتی فرای یک شاعر" بود. او به "انسان خوب کلن" معروف شد. چون همواره به هواداری از ضعیفها و تحقیر و توهینشدگان بر میخاست.
اگر بل زنده میبود
با اینحال در حال حاضر آثار بل در آلمان کمتر خوانده میشوند. او تا زمانی که زنده بود، بهخاطر شخصیت قوی و انتقادگرش همیشه در صحنهی مجادلهها و بحثهای اجتماعی ـ ادبی حضور داشت. کریستیانه گرفه (Christiane Grefe)، منتقد ادبی هفتهنامهی "دی تسایت" مینویسد: «نسل جدید آلمان حالا دیگر به این نکتهها علاقهای ندارد.»
آدام سوبوچنسکی (Adam Soboczynski)، همکار گرفه در همین مقاله به نام "بل کجاست؟" در بارهی این که هاینریش بل ۹۰ ساله، امروز احتمالاً در حال انجام چهکاری میتوانست باشد، مینویسد: «او میتوانست در یک مسجد بنشیند و دربارهی دین و مدارا صحبت کند. به احتمال بسیار زیاد، میتوانست یک وبلاگ هم داشته باشد که هر شب آن را با قیاسهای جدلی سیاه میکرد ... به هر حال اعصاب خرد میکرد، مخصوصاً وقتی که میدانست حق با او است.»
ب. الف/ دی تسایت