آخرین عاشق سینهچاک<br>نمایشی از علیرضا کوشکجلالی
۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبهنیل سایمون، نمایشنامه نویس آمریکایی، در حوزه زبان از پیچیدگیهای روشنفکرانه میگریزد، اما در محتوا، یک روشنفکر تمام عیار است. او بزک از چهره انسان جامعه مدرن میسترد، نقاب از چهره وی بر میدارد و درون آشفته و بیقرار او را در برابرش قرار میدهد.
دیالوگهای نیل سایمون، در عین سادگی، به آبشاری میمانند که جریان آن یک لحظه قطع نمیشود و مجال گوش بستن را از تماشاگر میگیرد. در نمایشنامه آخرین عاشق سینهچاک، واژگان، چنان مسلسلوار از زبان دو بازیگر (بارنی/ گرد بورمن) و (ژانت/ یولیانه لدوخ) میبارند که دریافت آنها به دقت بسیار نیازمند است، اما تحرک دو بازیگر، طنز سرشار نمایش و عکسهای زیبایی که جلالی از حرکات این دو میآفریند، چنان است که در تمام لحظهها، میان تماشاگر و جامعیت صحنه، ارتباطی بیوقفه ایجاد میکند.
جستوجوهای پوچ در بحران میانسالی
بارنی که به آستانه ۵۰ سالگی رسیده، بحران میانسالی را از سر میگذراند. از یک سو ترس مرگ به سراغ او آمده و از سوی دیگر کارنامه زندگی خود را به لحاظ عاطفی تهی میپندارد. او با این دیدگاه که از زندگی خود لذت واقعی نبرده است، در یک فاصله زمانی تقریبا یک ساله، سه زن را به تناوب به خلوت خویش میخواند.
نخستین زن، درونی آشفته و شخصیتی پامال شده دارد. او، که دائما از شوهر تنومندش کتک میخورده، میخواهد با کامیابی جنسی فوری، زخمهای درونش را التیام بخشد. اما بارنی، چیزی بیشتر از این میطلبد: یک پیوند عاطفی عمیق که آن را در زن هوسباز نمییابد و مایوس میشود.
دومین میهمان، یک بازیگر درجه سه، بیکار و خل و چل است که دائما از فراز و فرودهای زندگی پوچ خود حرف میزند. این بار هم بارنی که به جای خیالپردازیهای رومانتیک پیشین، خود را برای یک کامیابی جنسی سریع آماده کرده است، ناامید میشود.
سومین زن (ژانت)، همسر یکی از بهترین دوستان بارنی است. شوهر ژانت به او خیانت کرده، اما ژانت توانایی همبستر شدن با دوست همسرش را در خود نمیبیند. برخورد ژانت و بارنی در پرده سوم نمایش اتفاق میافتد که از دو پرده دیگر، به لحاظ روانشناسی اجتماعی بسیار عمیقتر است. در اینجا سطح کمدی به طنزی تلخ، تکان دهنده و فلسفی ارتقاء پیدا میکند. در پایان همین پرده است که بارنی دیگر از هرزهگردیهای خود به ستوه میآید و سرانجام به هسمرش پناه میبرد.
"آخرین عاشق سینهچاک"، دو ساعت خندهی بعضا منتهی به دلریسه را، در کنار تاملی طنزآلود و تلخ به روزگار آشفته انسان امروز در اختیار تماشاگر قرار میدهد که بسیاری از لحظههای آن هرگز فراموش نمیشوند.
ویژگیهای تئاتر کوشک جلالی
علیرضا کوشک جلالی تاکنون بیش از ۳۰ نمایشنامه را به زبان آلمانی بر صحنه برده که برخی از آنها، مثل "پا برهنه، قلب در مشت" بیش از صدبار با اجراها و بازیگران متفاوت اجرا شده است. ویژگی کار کوشک جلالی استفاده از صحنههای ساده و مینیمالیستی است. اما حجم این صحنههای ساده را حرکت پرشتاب، جمالشناسانه و مدوری که او همواره از بازیگرانش میگیرد، در کنار متنهای آبشارگونه و زیبایی که بر میگزیند، به خوبی پر میکند. او، که به بهرهگیری از همه تواناییهای بازیگر اعتقاد دارد، میگوید: «کارگردانیهای من معمولا براساس تواناییهای بازیگر است. یعنی هرچه آنها پیشنهاد بیشتری بیاورند، من روی آن پیشنهادها کار میکنم. اگر بازیگری داشته باشم که بتواند فلوت بزند یا بارفیکس کارکند یا از دیوار صاف بالا برود، ساخت نمایش بسته به تواناییهای او تکمیل میشود».
نمایش "آخرین عاشق سینهچاک" در سپتامبر و اکتبر امسال، در تئاتر سورینبورگ کلن (خیابان آیفل) بر صحنه است.
جواد طالعی
تحریریه: بابک بهمنش