1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

فتح موسي قلعه – پاسخي به مصالحه ملي

قسیم اخگر۱۳۸۵ بهمن ۲۷, جمعه

يکي از مواريث دولت دموکراتيک خلق براي دولت آقاي کرزي،مجموعه رفتار هاي سياسي اي بود که آن را زير عنوان مصالحه ملي پوشش داده بودند. بازده و ماحصل اين سياست براي دولت خلقي، با وجود کوشش هاي کاملاً سازمان يافته ، نتوانست جزاز هم پاشيدگي و اضمحلال و نا کامي ، ارمغاني ببار بياورد.

https://p.dw.com/p/DH5J
مدتهاي مديد ،فکر مسلط بر دولت آقاي کرزي اين بود که در مبارزه عليه طالبان و تروريزم ، امکانات وکوششهاي نظامي راه منحصر به فرد است.
مدتهاي مديد ،فکر مسلط بر دولت آقاي کرزي اين بود که در مبارزه عليه طالبان و تروريزم ، امکانات وکوششهاي نظامي راه منحصر به فرد است.عکس: DW

از قضا تداوم اين پروژه مصادف باتحولات دروني جامعه شوروي، ظهور گرباچوف در زير لواي پروسترويکا وگلا سنوست(چراغ هاي سبز براي رقباي غربي) بنا گزير يکي از عوامل تکميل کننده اش را که حمايت شورويها بود، تدريجاً از دست داد،تا اين که باخروج قطعات نظامي قشون سرخ،شورويها دولت خلقي را با سياست هايي که طراح آن هم خود شان بودند،در گرداب حوادث رها کردند. نتايج اين مصالحه هرچه بود براي مردم افغانستان در دراز مدت عميقاً فاجعه بار بود. زيرا مصالحه ملي در چوکات آن قواعدي انجام مي گرفت که مصالح ومنافع قدرت خارجي اقتضاء داشت. مصالحه ملي دولت خلقي فقط توانست تنشهاي دروني حزب و دولت خلقي را عمق و گسترش بخشد وبصورت کودتاي شاهنواز تني وکودتاها ي سفيد و خاموش ديگري ادامه يابد.

جدا ازعوامل تاريخي و اجتماعي متعددي که زمينه ساز جنگهاي تنظيمي آغاز دهه هفتاد گرديد و کشوري را به خاکدان بدل نمود، يکي از عوامل موثر مشي مصالحه ملي اي بود که اوج تکاملي آن را در حکومت حضرت صاحب مجددي وسپس آقاي رباني شاهد شديم و ديديم که سربازان عمده جنگها همان کساني بودند که ظاهراً به مشي مصالحه ملي پيوسته بودند وزير عنوان ونام "گروههاي قومي " و سمتي فعاليت مي کردند.

سوگمندانه ، آنچه اکنون زير عنوان مصالحه ملي دنبال مي شود تکرار همان تجربه است و ادامه آن کوشش ها وبعيد به نظر مي رسدکه نتايج و آثار ديگري غير از آنچه تا حال بر مردم افغانستان گذشته است داشته باشد .همينجا لازم به گفتن است که تأکيد برضرورت مصالحه وآشتي و اتخاذ روشهاي سياسي براي رسيدن به تفاهم کاملاً معقول ودرست است ، اما بايد آنچه تحت اين عنوان انجام مي پذيرد ،با عنوان متناسب و غير ازآن نباشد.

دولت افغانستان بارها وبار ها از نقش پاکستان در تجهيز وسازماندهي و رهبري جريانات تتروريست سخن گفته است و رئيس دولت از خواست و عزم پاکستان مبني بر برده وغلام ساختن مردم افغانستان حرف زده است.مقامات خارجي نيز تأييدنموده اند که رهبران طالبان در پاکستان سکنا دارند و قس عليهذا......آيامصالحه باپاکستان را مي توان مصالحه ملي نام گذاشت ودر ثاني ابتکار پيشبرد ورهبري آن را نيز به ديگران سپرد ،آنچنان که در موسي قلعه ولايت هلمند ديديم .

فرماندهان ناتو در 25 ميزان سال جاري با ترک کردن منطقه موسي قلعه، اعلام کردند که مسئوليست تأمين امنيت را به سران و ريش سفيدان محل سپرده اند. جالبتر اين که همان وقت گفته شد اينکار الگو برداري آز آنچه در وزيرستان اجرا شده است مي باشد وحتي تأکيد شد که تجربه وزيرستان مي تواند در ساير مناطق جنگي نيز تکرار شود. دولت افغانستان نيز درمقابل اين عمل انجام شده بي آن که مردم را از واقعيت مسئله با خبر سازد، جز اظهار موافقت نتوانست کاري انجام دهد ،در حالي که بسياري از کار شناسان آن را به عنوان اعلام ناتواني و ضعف دولت وامتيازدادن به طالبان و حاميان خارجي آنان محکوم مي کردند .

طالبان بر رغم موافقات قبلي شان موسي قلعه را تسخير و عمارت ولسوالي را در آتش سوختند و با پايين کشيدن پرچمهاي دولتي وبرافراشتن بيرق هاي خود مردم محل را در موقعيتي قرار داند که جز ترک خانه و کاشانه شان چاره اي نداشته باشند. درعين حالي که گزارش هايي حاکي از دستگيري تعدادي از بزرگان شهر نيزدر ميان است.

سپردن موسي قلعه به طالبان ،ابطال اصل حاکميت ملي افغانستان بود وتکرار آن در ساير مناطق به اين معنا بود که تفنگ و وابستگي مي تواند حاکميت را تمثيل نمايد و مشروعيت بخشد. اين يعني نفي دموکراسي و حکومت مردم وقانونيت وساير وعده هايي که دولت آقاي کرزي و حاميان خارجي به مردم سپرده بودند.

مصالحه ملي ضرورتي ست انکار ناپذيروشيوه تحقق آن نيز ديگرگونه است. آنچه اکنون بنام مصالحه ملي به پيش مي رود در چشم انداز آينده مي تواند همان نتايجي را ببار آورد که در تجربه حکومت خلقي ها ديديم ، يعني صدق گفته آن سياستمدارامريکايي که: اگر مردمي از گذشته خويش عبرت نگيرند محکوم به تکرار آن هستند . مدتهاي مديد ،فکر مسلط بر دولت آقاي کرزي اين بود که در مبارزه عليه طالبان و تروريزم ، امکانات وکوششهاي نظامي راه منحصر به فرد است. ازهمين سبب ،شعار تقويه اردوي ملي و پوليس ملي راپيوسته تکرار مي کرد در حالي که نه چنين اردويي وجود داشت ونه مي توانست در چوکات سياستهاي روز مره دولت امکان عرض وجود داشته باشد. دولت افغانستان هر گز نخواست بفهمد که اردو وپليس ملي را باايجاد انگيزه هاي ملي به منظور رسيدن به اهداف ملي مي توان شکل داد .درحالي که شيوه عمل دولت در بر خورد با طالبان واقدامات پشت پرده براي سازش با آنان وسعي در تبرئه شان خود بخود انگيزه هاي ملي را به ضعف مي کشانيد و بي اعتمادي و بي باوري را جاي آن مي نشانيد .

طالبان بافتح موسي قلعه پاسخ خويش را به دعوت ها ي مکرر دولت دادند. زيرااحساس مي کنند در متن اوضاع کنوني ميتوانند امتيازات بيشتري به دست آورند.پاکستان نيزدر حاليکه مي بينند به عنوان متحدمطمئن ستاد مبارزه عليه تروريز م به رسميت شناخته شده است وحتي در اظهارات رئيس جمهوروساير مقامات امريکا بر نقش او در اين مبارزه مهر تاييد زده است ، جسورتر از گذشته به نمايش قدرت مي پردازد. از عوارض فوري اين تعامل تعميق شگاف هاي قومي و سمتي در افغانستان خواهدبود. مصالحه با طالبان (سازش باپاکستان) يعني تفرقه وجنگ در افغانستان ،يعني همان چيزي که مصالحه ملي دولت خلقي به ارمغان آورد.